گروه اخبار داخلی دفاعپرس - سعید شهرابی فراهانی؛ کمتر از چهار ماه دیگر به دومین سالگرد شهادت مظلومانه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و یاران دلاورشان در حادثه تروریستی بامداد ۱۳ دی سال ۹۸ باقی است و طی این مدت، یاد مجاهدتهای خالصانه این قهرمانان جبهه مقاومت، به طور ممتد در جامعه جریان داشته که به جوار سیدالشهداء علیه السلام رسیدند.
به همین مناسبت با بازخوانی بخشی از مطالب منتشره در فضای مجازی در خصوص اهمیت نقش و عملکرد حاج قاسم سلیمانی مروری گذرا بر شخصیت حرفهای و دستاوردهای این شهید عزیز و همرزمانش دلاورش داشته باشیم.
همان گونه در وصف عظمت سالار شهیدان و سرسلسله عارفان و واصلان حضرت حق منقول است برای امام حسین حرارتی در قلوب مومنین است که هرگز سرد و خاموش نمیشود. همین شور و اشتیاق نیز در مراتبی متناظر برای اصحاب و پیروان حقیقی آن شهید مظلوم قابل مشاهده است.
مگر نه اینکه دهه ابتدایی محرّم با یاد جناب مسلم بن عقیل، جناب زهیر بن قین، جناب حبیب ابن مظاهر، جناب حرّ ابن یزید ریاحی، جناب جون، جناب عابس، جناب مسلم بن عوسجه گره خورده است؟! مگر نه اینکه ذکر فداکاریهای این اصحاب عاشورایی، شرف و افتخار دوستداران مکتب عاشورا است؟! و مگر نه اینکه در زیارت معروفه، سلام بر اصحاب در کنار سلام بر مولا آمده و در زیارت عاشورای غیرمعروفه نیز بر هر شهیدی از مومنین سلام میدهیم؟ و کیست که در ایران زندگی کرده باشد و ندیده باشد برای شهدای فرودگاه بغداد چه قیامتی برپا شد و همه کشور از هر قوم و زبان و سلیقه و جناح، حتی مخالفین غیرمعاند و منتقدین نیز برای آنان مغموم و محزون شدند؟
زمان و نحوه شهادت شهدای بامداد خونین ۱۳ دیماه ۹۸ در فرودگاه بغداد به شکلی رقم خورد که یاد آنان را به حماسه عاشورا پیوند زده است و شاید این اجر مجاهدتهایی که این شهدا، خالصاً و مخلصاً در دفاع از مراقد و مشاهد، ارزشها، آرمانها و جان و مال و ناموس محبّین اهل بیت وحی (سلام الله علیهم) به پیشگاه الهی عرضه کردند. این کرامت کریمانهی خاندانی است که اول و آخر و اصل و فرع و معدن و منهای هر خیر و نیکی هستند.
سیره و سلوک و منش و روش شهید سلیمانی در زندگی شخصی و حرفهای الگوی بسیاری از جوانان و نوجوانان شده است. تسخیر قلوب پاک نسلهای جدید انقلاب اسلامی، فتح المبین حاج قاسم و تلنگری برای آن دسته از غافلانی است خدای ناکرده صراط مستقیم نهضت حسینی و انقلاب خمینی را گم کرده یا از آن منحرف شدهاند.
حاج قاسم سلیمانی که بود و چرا آمریکاییها باید مردی را که جنگ علیه تروریستهای بین المللی را در خاورمیانه فرماندهی میکرد، آن هم در یک سفر رسمی و آشکار دیپلماتیک ترور کنند؟
درباره ترور سردار سپهبد قاسم سلیمانی، ژنرال ایرانی - که خود را سرباز میدانست، اما نامش لرزه به تن آمریکاییها میانداخت - روایات زیادی مطرح شده است.
برخی از سر دوستی تاجایی رفته اند که واقعیت سردار در آن پنهان مانده و گم میشود. در آن سوی آبها نیز گروهی چنان کینه وجودشان را فرا گرفته که قهرمان را از هیچ منظری بر نمیتابند. از همین رو سخن درباره سلیمانی زیاد گفته شده است.
به راستی قاتلین از کدام ویژگیهای قاسم سلیمانی میترسیدند که تصمیم گرفتند به ناجوانمردانهترین شکل او را به شهادت برسانند؟ اگرچه دشمنان بدطینت غافل از این بودند که او سالهای طولانی را به خاطر شهادت زندگی کرده بود. در این مطلب سعی شده است به ژنرال سلیمانی از زاویه نقشی که در منطقه حساس خاورمیانه داشت، پرداخته شود تا مشخص گردد علت هراس و وحشت واشنگتن از سردار چه بود و چرا او را هدف قرار داد؟
سردار سلیمانی برهم زننده نقشه دشمنان
وقتی سالها قبل رسانههای غربی و حتی برخی رسانههای منطقه، بحث "پایان قرارداد سایکس پیکو" را راه انداخته بودند، کمتر کسی آن را جدی گرفت. باور اینکه جریانهایی برای تغییرات ژئوپلتیک منطقه و مرزهای قانونی کشورها نقشه داشته باشند، سخت بود. اما زمانی که داعش در دهم ژوئن ۲۰۱۴ با اشغال موصل در شمال عراق، تشکیل دولت به اصطلاح اسلامی عراق و شام را اعلام کرد، به رغم هیاهو و گرد و غبار جنگ در منطقه، زمزمههای پایان آن قرارداد تاریخی، بیشتر شنیده شد؛ از مسعود بارزانی در کردستان عراق تا رسانههای قدرتمند غربی که دیگر آشکارا و بدون رودربایستی بر طبل پروژه کوچک سازی کشورهای بزرگ منطقه میکوبیدند.
هرچند برنامهها و نقشهها برای به هم ریختن نظم منطقه همچنان مطرح هستند، اما سه سالی از پایان آن روزهای آشفته و خطرناک که داعش برای عملیاتی کردن نقشه تغییرات گسترده منطقه به پیش آمده بود، گذشته است و همه آن طرحها و نقشهها بواسطه مردانی ناکام ماند که خیلی هاشان امروز در میان ما نیستند.
در آن روزها مردانی بودند که در عراق و سوریه در خط مقدم مقابل این جریان مشکوک ایستادند؛ مردانی که پیشاپیش آنان قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس قرار داشتند. حالا این سوال بطور جدی مطرح است که به غیر از دشمنی آمریکاییها با جمهوری اسلامی ایران، چه دلیل محکمی جریان تغییر در منطقه را به این جمع بندی رساند که قاسم سلیمانی نباید باشد؟
طرحهای تقسیم
طرحهای تغییر دموگرافی و جابجایی مرزها و کوچکسازی کشورهای بزرگ منطقه از هنگام اشغال عراق در ۲۰۰۳ میلادی به طور جدی مطرح بود. یکی از این طرحها تجزیه عراق و سوریه، ادغام مناطقی از غرب عراق با شرق سوریه، تشکیل یک دولت سنی در منطقه و طرح دیگر تجزیه عراق به ۳ منطقه سنی، شیعه و کردی بود که اتفاقا جو بایدن رئیس جمهور کنونی آمریکا هم از طرفداران آن ببه شمار میرفت. پیش درآمد این طرح کلان، تغییرات منطقهای است، اما با وجود همه طراحیها در عراق، اعم از جنگ فرقهای بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ و نیز تلاش برای جدا کردن کردستان عراق از طریق اعطای خودمختاری، این نقشهها به شکست انجامید.
عراق؛ فاز اول تجزیه
سال ۲۰۰۶ که برای ماموریت خبری، اولین بار وارد بغداد شدم، همزمان بود با جنگ ویرانگر که یک سوی آن مردم بیدفاع شهرهای شیعهنشین بود و طرف دیگر آن گروهی به نام القاعده که ساخت آمریکا و عربستان بوده و ابتدا به نام مبارزه با اشغالگران آمدند و در ادامه به شیعه کشی روی آوردند.
محلات بغداد در حالی به کشتارگاه جنگی فرقهای تبدیل شده بود که زره پوشهای آمریکایی کنترل خیابانهای اصلی و حتی فرعی پایتخت را نیز به دست داشتند و گروهها و باندهای فرقهای و تروریستی در مقابل چشم این نیروها و زیر سایه آنان حتی به کودکان کم سن و سال هم رحم نمیکردند.
آن جنگ فرقهای فوق وحشتناک زمانی فروکش کرد که مرجعیت عالی شیعه در عراق به ماجرا ورود کرد و به دلیل پذیرش ریش سفیدی ایران از سوی اکثر گروههای عراقی اعم از کردی، شیعی و سنی، آن هم به محوریت قاسم سلیمانی، طرح تجزیه عراق در آن دوره به شکست انجامید.
نقش قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس در آن سالها، نقشی بسیار حساس و کارساز بود، مردی که هم شیعهها و هم سنیها و هم کردها به او - که نفوذ شخصیتی و معنوی فوق العادهای در عراق داشت - اعتماد داشتند و ژنرالهای آمریکایی هم به این امر واقف بودند. اعتماد به سردار به حدی بود که مسعود بارزانی رئیس وقت منطقه اقلیم کردستان عراق در سال ۲۰۱۴ وقتی خود را در مقابل داعش تنها دید، از او کمک خواست.
سوریه؛ فاز دوم تجزیه منطقه
دور بعدی، اما به سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ بر میگردد که جریان تغییر منطقه به سوریه نظر کرد. کشوری که به جزیره ثبات و امنیت در منطقه شهره بود و کمتر کسی پیش بینی میکرد، این کشور در یک مدت کوتاه زمانی، به لانه دهها گروه تروریستی با نامهای اسلامی تبدیل شود و از سراسر دنیا هزاران تروریست اجارهای از مرزهای پاره شده توسط همسایگان به این کشور سرازیر شوند.
در طول یک دوره تقریبا ۳ ساله، تروریستهای تکفیری، با کمک دولتهای حامی تروریسم، با نمایش قطع سر اسرا و شهدای سوریه و با ایجاد رعب و وحشت، تا حومه دمشق پیش آمدند، حوالی مارس ۲۰۱۴ که به همراه یک گروه از خبرنگاران ایرانی برای پوشش خبری انتخابات ریاست جمهوری سوریه وارد فرودگاه دمشق شدیم، تصور ما این بود که از فرودگاه تا دمشق در اختیار نیروهای ارتش سوریه است، اما زمانی که به غوطه در حومه دمشق رسیدیم، دو سوی اتوبان منتهی به پایتخت خاکریزی طویل را دیدیم که از هر دو طرف تک تیراندازان خودروهای عبوری را هدف میگرفتند.
آن روز برای همه یقین ایجاد شده که دیگر از سوریه اسد چیزی باقی نمانده است. برای تجزیه سوریه، چندین کشور منطقه اعم از عربستان، امارات، قطر و ترکیه هم قسم شده بودند تا با همراهی دولتهای اروپایی و آمریکا، ابتدا حکومت بشار اسد را ساقط کنند.
روایات زیادی از روزهایی که گروههای النصره، داعش و احرار الشام و ارتش آزاد به حومه دمشق رسیدند، وجود دارد که همه سران سوریه دیگر از ادامه کار خود قطع امید کرده بودند.
حتی شایعات و گزارشهایی وجود داشت که شخص بشار اسد - که کشورش میرفت به دست تروریستها افتاده و اولین دولت تروریستی جهان در این منطقه حساس و راهبردی تشکیل شود - تقریبا کار را تمام شده فرض کرده بود.
این تنها قاسم سلیمانی بود که به فرماندهان ارتش سوریه و رهبران این کشور اعتماد به نفس و اطمینان داد که با مقاومت میتوانند از این گردنه نیز عبور کنند، بنابراین سردار با اندک یارانش، همراه باقی مانده ارتش سوریه وارد جنگ با تروریستها شدند تا از سقوط دولت قانونی سوریه جلوگیری کنند.
عراق؛ فاز سوم تجزیه
یک بار دیگر آذر ماه ۱۳۹۲ (آخرین روزهای سال ۲۰۱۳ میلادی) راهی بغداد شدم. پایتخت عراق حال و روز خوبی نداشت و به هم ریخته بود. از یک طرف جریانهای سیاسی مخالف، فشار را به دولت نوری المالکی شدت داده بودند و از طرفی دیگر اهالی استان الانبار در شهرهای الرمادی مرکز و الفلوجه دومین شهر الانبار تحصنهایی در قالب خیمههای اعتراض راه انداخته بودند. گروههای مخالف عراقی، دولتهای حامی القاعده و داعش در منطقه و غربیها از تحصن کنندگان در الانبار به عنوان عشایر انقلابی، معترضان به حاشیه رانده شده و مخالفان دولت شیعی نام میبردند و گوش شنوایی نبود تا فریادهای نوری المالکی را بشنود که میگفت این ظاهرا تحصن کنندگان به گروههای تروریستی در سوریه مرتبط هستند و در خیمه هایشان سلاح انبار کرده اند.
آمریکاییها حتى حاضر نشدند حرفهای مالکی را در سفر آبان ماه همان سال به واشنگتن بشنوند که هشدار میداد اگر بساط حمایت از تروریستها در سوریه جمع نشود، آنها به عراق سرازیر خواهند شد و کل منطقه را تهدید خواهند کرد. برای توضیح بیشتر درباره خیمههای تحصن در استان الانبار عراق که حتی کردهای شمالی و گروه صدریها نیز بازی خورده و به دام حمایت از آنان برخاسته بودند، باید کمی به عقب برگشت.
ماجرا از این قرار بود که بقایای القاعده از هنگام خروج نظامیان آمریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱ به ابتکار ارتش آمریکا در قالب تشکیلاتی به نام شوراهای بیداری سازماندهی شدند. آنها از سوی آمریکاییها مسلح شدند و حقوق خود را از دولت عراق دریافت میکردند تا به اصطلاح با القاعده مبارزه کنند.
بر اساس گزارش ها، از هنگام تاسیس داعش در سال ۲۰۱۳ و گسترش نفوذ آن در سوریه، بسیاری از این نیروهای به اصطلاح شوراهای بیداری به داعش در سوریه پیوستند و بقیه آنان نیز در ژوئن ۲۰۱۴ پرچمهای سیاه داعش را در شهرهای سنی نشین عراق بلند کردند.
آخرین روزهای دسامبر ۲۰۱۳ تا نیمههای ژانویه ۲۰۱۴ بغداد و شهرهای غربی و شمالی ملتهب بود و آن روزها مصادف با اربعین حسینی هم بود. آن روزها برای پوشش مراسم اربعین در کربلا بودیم که در بیستم ماه صفر و روز اربعین امام حسین (ع)، خبر رسید که نوری المالکی وارد کربلا شده است. او آن روز سخنرانی افشاگرانهای درباره حوادث جاری بخصوص در فلوجه و اطراف بغداد کرد و ضمن هشدار به عراقی ها، به تندی بازیگران خارجی در منطقه و نیز گروههای سیاسی عراقی را مورد انتقاد قرار داد اما سرانجام چند روز بعد اعلام شد که ارتش عراق از فلوجه عقب نشسته است و به این ترتیب این شهر بزرگ استان الانبار عملا سقوط کرده و به دست داعش افتاده بود و جنگ و گریز در سایر شهرهای الانبار در کمربند بغداد از جمله در ابوغریب، الصقلاویه و الکرمه ادامه یافت.
اما خبری که جهان را شوکه کرد، اعلام خبر سقوط موصل حدود ۶ ماه بعد در دهم ژوئن ۲۰۱۴ بود و به صورت دومینو وار ۶ استان دیگر عراق نیز به دست داعش افتاده و چند استان دیگر هم عملاً درگیر جنگ شدند و صدها هزار آواره در همان یک هفته اول روی دست دولت عراق گذاشته شد.
چند روز بعد دوباره عازم عراق شدم؛ بغداد دیگر آن شهر گرم و جذاب همیشگی نبود؛ انگار گرد غم بر در و دیوار ش پاشیده بودند. داعش به نزدیکیهای فرودگاه بین المللی بغداد رسیده بود. در پست بازرسی در داخل شهر انواع سلاح نیمه سنگین مستقر شده بود و گویی نظامیان عراقی برای درگیری در داخل پایتخت آماده شده بودند. تکفیریها از شمال، جنوب و غرب تا حومههای بغداد رسیده بودند؛ ابوغریب در حدود ۱۰ کیلومتری غرب، محمودیه، لطیفیة، یوسفیه و الطارمیه در جنوب و ابراهیم بن علی در شمال غرب پایتخت به صحنه جنگ و گریز تبدیل شده بود و نیروهای داعش و طرفدارانش در منطقه در حال پیشروی به سمت دروازههای بغداد بودند.
ارتش عراق عملا فرو پاشیده بود و نیروهای پلیس هم در وضعیتی آشفته بسر میبردند و گروههای طرفدار داعش با همان هستههای خفته در بغداد هم آماده بودند تا به محض ورود داعش به اولین خیابانهای بغداد از لانههای خود خارج شوند و کنترل شهر را به دست بگیرند.
آمریکاییها هم عملا به درخواستهای کمک دولت عراق برای مقابله با داعش پاسخ منفی دادند و هیچ کشوری حاضر به کمک نشد.
حال سوال اینجاست که چه کسانی در آن روزهای سخت این توطئه را خنثی کردند؟
چند ماه بعد وقتی با محمد جاسم العسکری نماینده وقت پارلمان عراق و از فرماندهان یکی از تیپهای الحشد الشعبی درباره آن روزهای بیم و وحشت در مقرش در ابراهیم بن علی صحبت میکردیم، گفت: داعش همینجا که داریم صحبت میکنیم را گرفته بود و چند کیلومتر جلوتر تا نزدیکیهای منطقه شعله در شمال بغداد رسیده بود. او میگفت، قطعا افکار عمومی به سرعت دچار فراموشی میشود و اتفاقا راست هم میگفت چرا که در عصر اطلاعات که ذهن افکار عمومی بطور مستمر تحت بمباران خبری است، حافظه به شدت دچار ضعف میشود.
العسکری آن روز اصرار داشت برای ثبت در تاریخ این جمله را از قول وی بنویسیم، اگر نبود فتوای تاریخی آیت الله سیستانی و اگر نبود پل هوایی تهران - بغداد و اگر درهای انبار سلاح ایرانیها بر روی عراقیها باز نشده بود و سلاح و نیروهای کمکی از ایران نمیرسید، سقوط بغداد حتمی بود. البته این موضوع را خیلی از مقامها و شخصیتهای عراقی طی این سالها تکرار کرده اند و آشکارا برخورد ایران و آمریکا را با هم مقایسه میکنند، بویژه آنکه آمریکاییها با عراق یک توافقنامه امنیتی هم داشتند، با اینحال حرفهای محمد جاسم به عنوان فرماندهی که در ساعات اولیه هجوم داعش، میبایست داوطلبان را بدون سلاح سازماندهی کند، بسیار شنیدنیتر بود.
او گفت که روزهای اول و دوم بعد از سقوط موصل سرگرم سازماندهی داوطلبان برای اعزام به خطوط تماس بودیم، اما اسلحه نبود، بعضیها سلاح شخصی که از قبل در خانه هایشان داشتند، آوردند، اما آنها هم مهمات به اندازه کافی نداشتند و ما عملا برای هر ۱۰ نفر یک کلاشینکف بدون گلوله داشتیم.
روزهایی که العسکری از آن یاد میکرد، داعش از دو راهی ابراهیم بن علی هم عبور کرده و به منطقه الصبیحات در جنوب ذراع دجله رسیده بود و تا منطقه شعله در حومه شمالی بغداد راهی نداشت و از آنجا با خمپاره ۶۰ و ۸۰ میلی متری شعله و کاظمین را هدف میگرفت. عراقیها خوب میدانند که مدیریت قاسم سلیمانی در روزهای سخت بغداد فراموشی شدنی نیست. نه تنها مقامهای سیاسی، فرماندهان نظامی که حتی سربازان رده پایین ارتش عراق و بچههای الحشد الشعبی هم از حاج قاسم در آن روزها خاطره دارند و عکسهای سلفی به یادگاری در گوشی هایشان حفظ کرده اند.
سردار آن روزها به قولی نه خواب داشت و نه خوراک؛ از یک سو سازماندهی و تسلیح نیروهای الحشد الشعبی یک اولویت جدی بود، در عین اینکه نیاز به آموزش هم داشتند. از طرف دیگر هماهنگی برای انتقال سلاح، تجهیزات و نیرو برای کمک به عراقیها تا سد کردن حرکت داعش به سمت بغداد، دغدغه حاج قاسم بود و از طرفی هم شهر سامرا که آن روزها در محاصره قرار داشت، باید به هر قیمتی حفظ میشد، بویژه آنکه در صورت سقوط سامرا، احتمال اینکه داعش مراقد ائمه را ویران کند بسیار زیاد بود که این میتوانست شعلههای یک جنگ خونین مذهبی را به دنبال داشته باشد.
بی شک حاج قاسم هم طراحی و نقشه دشمن را میدانست، هم تاکتیکها را پیش بینی کرده بود و هم حرکتهای بعدی داعش و پدر خوانده هایش را خوانده بود. مرور رویدادهای جنگ در سال ۲۰۱۴ دقیقا نشان میدهد که او میدانست داعش چندی بعد به سمت اربیل در کردستان عراق سرازیر خواهد شد و مهمتر اینکه میدانست نقشه و طراحی مختص و محدود به عراق و سوریه نیست، بلکه سراسر منطقه حتی ترکیه را هم شامل میشود.
حاج قاسم آن روزها فقط به دنبال جلوگیری از خونریزیهای بیشتر نه فقط در عراق که در سراسر منطقه بود؛ بی شک دامنه آن جنگ سراسر منطقه را میسوزاند و او خود را وقف نجات ملتهای منطقه کرده بود، سرانجام در یک بازه زمانی یک ماهه، آرامش نسبی به بغداد باز گشت گرچه تروریستها در کمربند بغداد همچنان حضور داشتند.
راه پایتخت به سمت سامرا هم باز شد و نیروهای مردمی و پلیس اتحادیه که خود را باز یافته بودند تا حدودا ۵ کیلومتری شهر تکریت در ۱۷۵ کیلومتری شمال بغداد هم رسیدند.
نکتهای که آن روزها نشان میداد، تمام نقشه و طراحیها بر تجزیه عراق و سوریه و کشاندن دامنه آن به سایر کشورهای منطقه متمرکز بود، بازی برخی جریانهای سیاسی عراق بود که انگار تعمدا در حال کمک به داعش هستند، بطوری که برخی جریانها در بحبوحه حملات داعش برای ورود به بغداد و حرکت به سمت کربلا و اربیل، در کار تشکیل کابینه سنگ اندازی میکردند و اوج ماجرا به اربیل باز میگشت که در آنجا مسعود بارزانی به کرات بغداد را به اعلام جدایی از عراق تهدید کرد.
بارزانی حتی از پاسخ به درخواست دولت مرکزی برای وارد کردن پیشمرگههای کرد جهت مقابله با داعش در سرزمینهای شمالی طفره رفت و آن جنگ را جنگ شیعه و سنی خواند و گفت که وارد دعوای این دو طایفه نمیشود، این در حالی بود که تنها چند هفته لازم بود تا گرمای شمشیرهای داعش را در نزدیکیهای گوشش احساس کند.
علاوه بر این، با دستور رهبران منطقه کردستان عراقی، نیروهای پیشمرگه مسئول حفاظت از شهرهای استان نینوا و صلاح الدین، از مناطق بسیاری بدون مقاومت عقب نشستند تا داعش دست به جنایات گسترده ژتری بزند؛ بطوری که ایزدیهای بیپناه و ترکمنهای مظلوم تلعفر، سهل نینوا و جنوب کرکوک به دست داعش سلاخی شدند و حتی سد موصل نیز به راحتی به دست داعش افتاد تا زنگهای خطر برای شهرهای پایین دست در مسیر دجله مانند سامرا و بغداد به صدا در آید.
حاج قاسم در بغداد - حاج قاسم در اربیل، سرانجام داعش اواسط مرداد، یورش به سمت اربیل را آغاز کرد؛ بطوری که خبرش نه تنها شهرهای کردنشین که سایر نقاط عراق و حتی جهان را با شوک دیگری روبه رو ساخت. آن روز در هتل منصور شهر بغداد با یک منبع که صحبت میکردم، گفت حاج قاسم آنجاست، باور کردنی نبود؛ او یک روز قبل در بغداد بود.
بعدها، اما خود مسعود بارزانی فاش کرد که بعد از ناامید شدن از کمک دوستانش مانند آمریکاییها و ترکیه، به فوریت با سردار تماس میگیرد و از او کمک میخواهد، حاج قاسم و نیروهایش بلافاصله با محمولهای از سلاح وارد اربیل میشوند و یک بار دیگر نقشه تجزیه عراق توسط داعش نقش بر آب میشود.
اربیل؛ فاز چهارم تجزیه
زمزمههای جدایی در ماههای آخر جنگ علیه داعش در سال ۲۰۱۷ یک بار دیگر از اربیل بیرون زد، اما همانطور که تصور میشد کردها تا اواخر شهریور با سپتامبر و آزادی شهر موصل مرکز استان نینوا اقدامی نکردند. آن روزها در جریان عملیات آزادسازی شهرهای موصل و تلعفر در این مناطق بودیم که خبرهایی شنیده میشد مبنی بر اینکه منطقه اقلیم کردستان عراق قصد راه اندازی یک کارزار تحت عنوان "همه پرسی استقلال" را دارد.
باورش چندان سخت نبود، به دلیل اینکه مسعود بارزانی و برخی از رهبران کرد عراقی، پیشترها نیز این زمزمهها را مطرح کرده بودند. بطوری که در سال ۲۰۱۴ و در بحبوحه یورش داعش به عراق، چندین نوبت این مساله را مطرح کردند و شاید اگر کار توقف داعش در حومه بغداد اندک زمانی بیشتر طول میکشید، این اتفاق میافتاد. در همان روزها به همراه أبو مصطفی خبرنگار محلی، راهی کرکوک شدیم. البته مقامهای عراقی و بخصوص الحشد الشعبی موافق این سفر نبودند، چرا که اوضاع منطقه کاملا ملتهب بود و گروههای مختلف کردی حتی نیروهای پ ک ک هم خود را آماده درگیری کرده بودند.
خبرها از اربیل هم حاکی از آن بود که ستونهای نظامی ارتش آمریکا در این شهر به حرکت در آمده اند و منابع احتمال میدادند که آنها قصد دارند به سمت کرکوک حرکت کنند. کرکوک آن روزها به یک بشکه باروت تبدیل شده بود، بطوری که مقرهای گروههای مختلف قومی اعم از کردی و ترکمن آماده نبرد شده بودند و حالت آماده باش جنگی به خود گرفته بودند. خیابانهای کرکوک آن روز کاملا خلوت بود و اکثر جمعیت در خانهها به انتظار بودند. به ندرت خودروی در حال تردد در خیابانهای مرکزی دیده میشد و اکثر مغازهها نیز بسته بود. در همان شبها خبرهایی بود مبنی بر اینکه درگیریهایی البته محدود در نقاط مختلف منطقه رخ داده است. ترکمنها با قطعیت هر گونه زمزمه جدایی را رد کرده و بویژه از اینکه کرکوک را در همه پرسی لحاظ کنند، به شدت خشمگین بودند.
آنچه سایر گروههای قومی و مذهبی در مناطق شمالی را از عملکرد کردها در بحث همه پرسی عصبانی کرده بود، نوعی فرصت طلبی از سوی اقلیم کردستان عراق بود، بطوری که هر منطقهای که ارتش از هم پاشیده عراق در سال ۲۰۱۴ ترک کرده بود، بعد از متوقف ساختن داعش و سپس عقب راندنشان، نیروهای پیشمرگه وارد این مناطق شده بودند و حالا قصد الحاق به اقلیم را داشتند، این گزارشها و خبرها بخشی از روند پر ماجرایی بود که جریان داشت و از آنچه در پشت صحنه میگذرد، کسی چیزی نمیدانست و هنوز هم بسیاری از جزییات آن فاش نشده است.
منطقه آبستن حوادثی بود که پیش بینی درباره عواقب و پیامدهای آن چندان سخت نبود؛ شب هنگام که از کرکوک برگشتیم، از یکی از نزدیکان حاجی شنیدم که او طی ۲۴ ساعت گذشته دستکم سه بار بین کردستان عراق و بغداد رفت و آمد کرده است.
ارتباطش در شمال با رهبران کرد در این مدت هرگز قطع نشد و در عین حال در بغداد و در منطقه سبز و در دفتر حیدر العبادی و دیگر رهبران عراق تمام تلاش خود را کرد تا جلوی یک بحران فاجعه بار منطقهای دیگر را بگیرد و هر چه در توان داشت صرف کرد تا جلوی خونریزی گرفته شود.
حاج قاسم روزهای متمادی بدون ساعتی خواب از این سو به آن سو در حرکت بود و بالاخره موفق شد؛ ابتدا با رایزنیهایش دولتهای عراق و ترکیه را متقاعد کند که مرزهای هوایی و زمینی کردستان عراق را مسدود کنند و در ادامه نیروهای الحشد الشعبی و دیگر نیروهای مسلح عراق ۱۷ اکتبر ۲۰۱۷ پس از یک سلسله درگیریهای نه چندان شدید وارد کرکوک شدند و به دنبال آن ۱۰ روز بعد، مسعود بارزانی از ریاست اقلیم کناره گیری کرد تا عملا این طرح تجزیه نیز به بایگانی سپرده شود.
کینه آمریکاییها به سردار
اهداف و نیات آمریکا در طول این دوره با مدیریت و بازی هوشمندانه سردار خنثی شده بود؛ اسقاط حکومت بشار اسد در سوریه هدف کوچکی نبود؛ نه تنها آمریکاییها که بسیاری از کشورهای منطقه بر روی آن شرط بسته و سرمایهگذاری کرده بودند براندازی حکومت در عراق نیز از دیگر اهدافی بود که آمریکاییها اگر چه در ظاهر بروز نمیدادند، اما مروری بر مجموعه سیاستها و بکار گرفتن دکترینهای نظامی و امنیتی در طول این دوره نشان میدهد که واشنگتن در عمل قصد داشته است نظام سیاسی عراق را دگرگون کند.
اینکه القاعده و داعش و سایر گروههای تروریستی در منطقه مولود نقشههای آمریکاییها و سعودیها هستند، امری است آشکار و فاش بگونهای که هم هیلاری کلینتون وزیر خارجه اوباما و هم دونالد ترامپ به این امر اعتراف کردهاند.
رای تشکیل این گروهها سرمایه گذاری هنگفتی صورت گرفت و در طول دوره ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۷ هم بخش بزرگی از بودجه هزاران میلیاردی که ترامپ برای جنگ عراق منتقدش بود، مختص تشکیل این گروههای تکفیری شده بود. حتی در طول جنگ علیه داعش در عراق نیز آمریکاییها همواره مواضع الحشد الشعبی و ارتش عراق را بمباران میکردند و بعد آن را توجیه، با اینکه محمولههای کمکهای نظامی و غیر نظامی برای داعش در صحنههای نبرد پرتاب میکردند و دوباره با یک تکذیبیه یا جمله کوتاه "اشتباه شد"، آن را جمع میکردند. در حقیقت سردار تمام سرمایه گذاریهای آمریکا و عربستان و دیگر متحدان واشنگتن را به باد داده و همه برنامه هایشان را ناکام گذاشته بود.
وحشت از محبوبیت سردار و آینده
یکی از دلایل ترور سردار را باید وحشت آمریکاییها و دولتهای منطقه از محبوبیتی دانست که سردار در میان ملتهای منطقه کسب کرده بود.
ژنرال ایرانی حالا یک سردار محبوب فقط برای ایرانیها نبود، در سراسر منطقه نام حاج قاسم با دنیایی از امید و پناه تعریف میشد، سردار سلیمانی علاوه بر مدیریت جنگ علیه گروههای تروریستی و تکفیری در منطقه بهخصوص عراق و سوریه، نقش مهمی در خواباندن فتنه میان کردها و ترکمنها در شمال عراق بویژه در ماجرای درگیریهای شهر طوزخورماتو در شمال استان صلاح الدین ایفا کرد و اجازه نداد درگیریهای محدود میان آنان در سال ۲۰۱۶ به جنگی تمام عیار تبدیل شود که این را هم فرماندهان کرد و ترکمن منطقه میتوانند شهادت دهند.
ابتکار ایجاد الحشد السنی و الحشد مسیحی با هدف مشارکت دادن همه اقوام در جنگ علیه داعش و تلطیف اختلافات و کینههای قدیمی در سطح منطقه نیز از دیگر برکات وجود او بود و هرگاه اختلافات بطرز خطرناکی بالا میگرفت، از او دعوت میشد تا به عنوان میانجی، میان اقوام و طوایف عراقی ریشسفیدی کند و از دیگر خاطراتی که از سردار میماند اینکه برای حل اختلافات میان جریانهای سیاسی عراق نیز همواره تلاش کرد.
قاسم سلیمانی برای خاموش کردن آتش فتنههای منطقه مجاهدتهای فراوان دیگری هم داشت؛ قطعا ترکیه ایها و قطریها هم از او خاطراتی دارند. او با اینکه لباس نظامی و رزم بر تن داشت و با تروریستهای تکفیری در ستیز بود، اما همواره سفیر صلح هم بود و به صلحی فراگیر در منطقه میاندیشید و آخرین سفرش به بغداد هم در حالی هدف تیر ناجوانمردانه آمریکاییها قرار گرفت که در مسیر صلح گام برداشته بود و پیامی به مقصد ریاض را برای عبدالمهدی نخست وزیر وقت عراق میبرد.
علاوه بر همه اینها سردار نه وابستگی حزبی داشت و نه دلبستگیها دنیایی، او به دنیایی عاری از جنگ میاندیشید؛ به دنیایی مملو از صلح که در آن نیاز به انبار کردن سلاح نباشد، به هزینه برای جنگ نباشد. او شخصیتی بود که فارق از همه وابستگیهای سیاسی و حزبی، شکوه و عظمت ایران به عنوان خیمه گاه و تکیه گاه همه مظلومان منطقه دغدغه اش بود و همواره در پس زمینه ذهنش به آن میاندیشید.
دوباره این سوال را باید تکرار کنیم که دلیل این همه تعجیل و شتابزدگی ترامپ و تیم تندرو او در ترور حاج قاسم برای چه بود؟ برای اویی که برای خاور میانهای با ثبات و آرام و به نیابت از همه ملتهای جهان با تروریسم بین الملل جنگید؛ برای این سوال فقط یک پاسخ وجود دارد و آن اینکه نئوکانهای جنگ طلب آمریکایی، آینده منطقه را با حضور سردار برای خود ناامن میدیدند؛ آنها از آینده هراس داشتند، حاج قاسم انگار برای زندگی زمینی ساخته نشده بود؛ آسمانی بود، اما همین زندگی زمینی به ما میگوید چرا آمریکاییها تا این حد از او وحشت داشتند.
آیندهای که سردار برای منطقه در ذهنش طراحی کرده بود، جایی برای آمریکا دیده نشده بود. بی شک، تاریخ فرماندهان و سرداران زیادی به خود دیده است و اکنون هم هستند و در آینده هم خواهند بود، اما نه در قامت سردارانی، چون قاسم سلیمانی که خود را وقف امنیت ملتها کرده بود و حالا با شهادتش از ضریب امنیتی منطقه و حتی جهان کاسته شده است؛ و سردار قاسم سلیمانی در همه این مدت یک یار وفادار داشت که کم لطفی است از او نامی برده نشود و او کسی نیست جز أبو مهدی المهندس؛ مردی که باید در موردش بیشتر نوشت.
انتهای پیام/ ۳۵۱