گروه بینالملل دفاعپرس ـ خسرو هداوندخانی؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و سقوط رژیم شاه، ایالات متحده آمریکا مهمترین و بزرگترین متحد استراتژیک و نظامی خود را در منطقه مهم غرب آسیا از دست داد. متحدی که آمریکا از آن به جزیره ثبات در خاورمیانه و در واقع پلیس امنیتی خود در این منطقه ژئواستراتژیک و ژئو اکونومیک یاد میکرد.
بدین ترتیب منافع حیاتی آمریکا در این منطقه به خطر افتاده و بیم آن میرفت با تسری انقلاب اسلامی به کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و دریای عمان که رژیمهای پادشاهی و فاقد پشتوانه مردمی بودند، زمینه وقوع انقلابهای مشابه ایران در این منطقه فراهم شده و منافع اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی ایالات متحده به شدت تهدید شود.
خطر نفوذ و گسترش کمونیسم و سوسیالیسم در این کشورها در جهان دو قطبی آن روز که صحنه نبرد سیاسی، نظامی و ایدئولوژیک دو ابرقدرت شرق و غرب در قالب جنگ سرد بود، موضوع دیگری بود که در کنار شیوع مبانی و آرمانهای ضد استکباری انقلاب اسلامی، آمریکائیها را نگران کرده بود.
آمریکائیها در ابتدا کوشیدند از طریق برقراری ارتباطات سری با اعضای دولت موقت لیبرال، زمینههای بهبود روابط مخدوش شده خود با ایران را که در اثر وقوع انقلاب تیره شده بود، فراهم سازند، اما با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و افشای تلاشهای ایالات متحده برای مهار انقلاب ایران از طریق برقراری ارتباط با دولت موقت، این طرح دیپلماتیک آمریکا باشکست مواجه شد و با گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در ایران توسط دانشجویان پیرو خط امام، زمینههای رویاروئی دیپلماتیک و نهایتا نظامی آمریکا با ایران که با شکست و افتضاح آمریکائیها در طبس همراه بود، فراهم شد.
آمریکا که سرخورده از شکست در ماجرای آزادسازی گروگانهای خود و بدنبال راهکاری برای اعمال فشار بر ایران به منظور همراهی با سیاستهای ایالات متحده بود، گزینه نهائی برای رسیدن به این اهداف را در تحریک یکی از کشورهای قدرتمند نظامی منطقه که مستعد حمله به ایران بود، جستجو میکرد.
رژیم بعثی عراق که ریاست آن برعهده صدام حسینی بود که رویای رهبری جهان عرب را در سرمی پروراند و از مدتها قبل نیز مناقشات خود با ایران را از طریق حمله و تجاوز به سرحدات مرزی ایران آغاز کرده بود، مهمترین گزینه برای آمریکائیها بود.
بدین ترتیب آمریکائیها مدتی قبل از آغاز حمله صدام به ایران با برگزاری جلسات با صدام و معاونینش زمینههای حمله عراق به ایران را فراهم کرده و بر هرنوع حمایت سیاسی و نظامی از وی تاکید کردند.
صدام که تیرگی روبط آمریکا و ایران، عدم ساماندهی نیروهای نظامی در ایران در اثر وقوع انقلاب و برخی بحرانها و منازعات سیاسی در ایران را از مهمترین امتیازات خود میدانست، در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ حمله نظامی خود را آغاز کرد. در تفکر نظامی صدام حمله به ایران در ۶ روز با تصرف برخی از مناطق جنوبی ایران از جمله خرمشهر، آبادان و اهواز پیش بینی شده بود و عبارت «الاحواز» را نیز برای مناطق متصرفاتی ایران که بعد از اشغال آن دیگر جزئی از سرزمینهای عراق محسوب میشد، برگزیده بود.
پیش بینی شش روز نیز برای تجاوز به ایران، استراتژی صدام برای برانگیختن احساسات ناسیونالیسم عربی بود که یادآور جنگهای شش روزه اعراب و اسرائل بود. در واقع در این جنگ صدام تلاش میکرد که خود را به عنوان سردمدار جهان عرب در مقابله با خطر کاذب انقلاب اسلامی نشان داده و بدین ترتیب از حمایت سیاسی و نظامی جامعه عرب نیز در کنار حمایتهای آمریکا و متحدینش برخوردار باشد.
در پایان تجاوز شش روزه، شورای امنیت قطعنامه ۴۷۹ را به عنوان اولین قطعنامه جنگ ایران و عراق صادر و خواستار آتش بس و ترک منازعه توسط طرفین بدون مشخص کردن متجاوز و بدون ملزم کرد ن عراق به عقب نشینی از مناطق متصرفاتی شد که با استقبال رژیم بعثی مواجه شد و البته ایران به این قطعنامه که در واقع پذیرش آن به معنای از دست دادن مناطق متصرفاتی توسط عراق بود، وقعی ننهاد.
صدام که در مقابل مقاومت و سرسختی رزمندگان ایرانی قرار گرفته بود ناچار به ادامه جنگی شد که فرجام مشخصی را برای آن متصور کرد ؛ به همین دلیل پس از شکست در عملیات بیت المقدس و از دست دادن خرمشهر، سراسیمه حاضر به قبول قطعنامه ۵۱۴ سازمان ملل متحد شد که فقط از طرفین میخواست که آتش بس کرده و به مرزهای بین المللی خود برگردند، بدون اینکه متجاوز را مشخص و پرداخت غرامت به کشور ایران را تصویب کند.
شکست رژیم بعثی در عملیات مسلم بن عقیل در مهرماه سال ۶۱ که موجب شد؛ بغداد پایتخت عراق در معرض تهدید قرارگیرد، بار دیگر موجبات نگرانی جامعه بین الملل از تغییر شرایط جنگ به نفع ایران و در نتیجه صدور قطعنامه ۵۲۲ را فراهم کرد که ماهیت قطعنامههای قبلی را داشت و مثل گذشته با قبول و پذیرش رژیم بعثی و البته عدم پذیرش آن توسط ایران بدلیل نادیده گرفتن حقوق حقه و مسلم ملت ایران همراه شد.
این نشان دهنده این واقعیت بود که رژیم بعثی با علم به این موضوع که توانائی برتری مطلق در جنگ با ایران را نخواهد داشت، بدنبال فرصتی برای فرار از این جنگ فرسایشی و نجات ازفرو رفتن در باتلاق ساخته شده توسط خود و شرکای آمریکائیش بود.
از طرف دیگر جمهوری اسلامی ایران که خواستار احقاق حق خود به عنوان کشور مورد تجاوز واقع شده و شناسائی متجاوز، تنبیه آن و پرداخت غرامت به خود بود، بدنبال فرصتی برای دیکته کردن برتری مطلق خود در جنگ با عراق و وادار کرد ن صدام به مذاکره و قبول خواستههای مشروع ایران در این جنگ ناعادلانه بود.
طراحی و اجرای عملیاتهای موفقیت آمیز والفجر هشت در سال ۱۳۶۴ و کربلای ۵ در سال ۱۳۶۵ و تصرف بخش هائی از خاک عراق در راستای پیاده کردن این استراتژی نظامی توسط قدرت میدان به نفع قدرت دیپلماسی و سیاست خارجی بود.
با اجرای موفقیت آمیز عملیاتهای فوق الذکر در سالهای پایانی جنگ، توازن قدرت در منطقه و جنگ تحمیلی به نفع ایران رقم خورد که این به مذاق قدرتهای بین المللی از هردو بلوک (شرق و غرب) خوش نیامد و بدین ترتیب اتحاد جهانی برای حمایت از عراق و تضعیف جمهوری اسلامی ایجاد شد.
نتیجه این اتحاد در صحنه بین المللی و در بعد سیاسی تصویب قرارداد آمرانه ۵۹۸ در ۲۷ تیر سال ۱۳۶۶ بود. قطعنامهای که تفاوت هائی با قراردادهای قبلی داشت؛ چرا که این قرارداد براساس فصل هفتم منشورسازمان ملل تصویب شده فلذا اجرای آن برای طرفین جنبه الزام آور پیدا کرده بود.
در این قرارداد اگرچه برخی از منویات و خواستههای جمهوری اسلامی به صورت مبهم لحاظ گردیده بود، اما بازهم تامین کننده تمام منافع و حقوق مشروع جمهوری اسلامی به عنوان طرفی که دست برتر در جنگ را داشت؛ نبود.
رژیم بعثی همچون سایر قطعنامههای قبلی نسبت به پذیرش این قطعنامه تمکین کرد و از شورای امنیت تشکر کرد. از طرفی آمریکائیها که عدم قبول این قطعنامه را توسط ایران محتمل میدانستند، عدم پذیرش آن توسط ایران را مستمسکی برای اعمال فشار نظامی، سیاسی، اقتصادی بر ایران قراردادند.
از فردای تصویب قطعنامه، امریکا ناوهای جنگی خود را به بهانه اسکورت نفتکشهای کویتی در منطقه مستقر کرد که در این بین چندین مورد درگیری مستقیم نظامی با ایران نیز ایجاد کرد. همچنین آمریکا تلاشهای زیادی درجامعه جهانی برای تحریم نظامی و اقتصادی ایران انجام داد که تا حد زیادی نیز موفق بود.
از طرفی دیگر؛ عراقیها که از حمایت همه جانبه نظامی و سیاسی ایالات متحده و شرکایش برخوردار بودند، در سالهای پایانی جنگ با خرید تجهیزات نظامی و شیمیائی گسترده و با اتخاذ رویکرد غیرانسانی کشتار دسته جمعی و اجتماعی، سعی بر اعمال فشار بر جمهوری اسلامی و تضعیف روحیه و افکار عمومی را داشتند که استفاده فراوان از بمبهای شیمیائی نه تنها در جبههها بلکه در شهرها و موشکباران گسترده مناطق شهری و مسکونی از جمله مصادیق این رویکرد غیرانسانی و ناجوانمردادنه آنها بود.
بمباران شیمیائی سردشت در سال ۱۳۶۶ و کشتار گسترده شیمیائی مردم حابچه نمونهای از این اقدامات ددمنشانه بود. در واقع صدام و متحدینش که در مانده از این جنگ فرسایشی و مقاومت دلیرانه مردم انقلابی ایران شده بودند، تنها راه خروج از این باتلاق را در بکارگیری شیوههای وحشیانه و غیر انسانی و تحت فشار قردادن ایران برای قبول قطعنامه و پایان جنگ میدانستند.
هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافر بری جمهوری اسلامی ایران و به شهادت رساندن ۲۹۰ مسافر بی گناه در ۱۲ تیرماه ۱۳۶۷، اوج رزالتهای اخلاقی آمریکا برای تحت فشار قرار دادن سران نظام و مرعوب کردن افکار عمومی ایران بود. سرانجام در ۲۹ تیر ماه سال ۱۳۶۷، بنیانگزار کبیر جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) پس از اخذ نظرات کارشناسی فرماندهان ارشد نظامی و مقامات عالی سیاسی کشور در تصمیمی تاریخی که مبتنی بر عزت و مصلحت ایران اسلامی بود، قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفتند، تصمیمی که زمینه ساز بازیابی قدرت ملی جمهوری اسلامی و مقدمهای برشروع عصر سازندگی و پیشرفت کشور در ابعاد مختلف اقتصادی، صنعتی، علمی و نظامی گردید، به گونهای که امروز به پشتوانه آن هشت سال دفاع مقدس و بهره گیری از تجربیات و دستاوردهای آن دوران پرافتخار، جمهوری اسلامی در راس محور مقاومت و به عنوان سلسله جنبان نهضت بیداری اسلامی در برابر نظام لیبرال سرمایه داری غرب نقش آفرینی میکند.
انتهای پیام/ 112