به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، همزمان با چهل و یکمین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی و هفته دفاع مقدس، برنامه «جنگی که بود؛ راهی که هست» که از سوی فرهنگسرای امام (ره) برگزار شد.
در این برنامه «روایتی متفاوت از رخدادهای هشت سال دفاع مقدس» طی گفتوگوییهای مطرح شد که هر یک به ابعادی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران پرداختند.
مهمان این برنامه که با اجرای حسین جودوی برگزار شد، محمدعلی صمدی پژوهشگر دفاع مقدس بود که مشروح این گفتوگو را در ادمه میخوانید؛
آقای صمدی، قبل از آنکه وارد بحث دلایل آغاز جنگ عراق علیه ایران بشویم، میخواستم کمی در مورد روابط ایران و عراق به عنوان دو همسایه در سالهای قبل از آغاز جنگ توضیح دهید؟ روابط ایران و عراق طی سالهای منتهی به انقلاب و حتی بعد از آن و اینکه ایران و عراق چه نسبتی با هم به عنوان همسایه داشتند؟
فضای ارتباطی بین ایران و عراق را باید در قالب جنگ سرد تعریف کرد. جنگ سرد برای جوان فعلی معنا ندارد، چون در ابتدای دهه ۹۰ میلادی به پایان رسید. دو ابرقدرت شرق (شوروی) و غرب (ایالات متحده) پس از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۸ تقریبا دنیا را به دو حوزه استحفاظی تقسیم کردند. بلوک غرب و بلوک شرق. اینها در تقابل بودند برای حفظ برتری خودشان. یا جنگ گرم یا جنگ سرد با هم داشتند. یا جنگ تبلیغاتی و سرویسهای امنیتی با همدیگر. در سازمان ملل، چون وضعیت صلح برقرار بوده به آن جنگ سرد میگفتند.
در این تقسیم بندی عراق جزو بلوک شرق حساب میشد و مقارن با زمان کودتای عبدالکریم قاسم در عراق بود. عراق را انگلستان تاسیس کرد. کودتای عبدالکریم قاسم باعث شد برود در حوزه استحفاظی شوروی و ایران در حوزه استحفاظی ایالات متحده بود. اینها به صورت طبیعی با فضای حاکم آن روزها در تقابل بودند و با همدیگر کنار نمیآمدند.
مسئله رودخانهها و مرز چه بود؟
آن مسئله قدیمیتر است و به زمان شاه اسماعیل اول برمی گردد. جنگ چالدران و دوران صفویه و مسئلهای که مشکلات مرزی را به وجود آورد، مرز شرق به غرب از زمان شاه اسماعیل آغاز میشود. عراق که در زمان شاه اسماعیل عراق نبود. بخشی از امپراطوری عثمانی بود. کشورهای کاردستی بودند. انتهای جنگ جهانی اول نشستند پای نقشه و با خودکار کشیدند و مرزها را مشخص کردند و مرزها طبیعی نیستند. خطوطی که ژنرالهای مسئول همان مناطق میکشیدند و قرار بوده که حوزه نفتی شمال و جنوب عراق در حوزه استحفاظی انگلستان نگه داشته شود.
یک کشور تاسیس میشود برای نگهداری این دو چاه نفتی در زمان پهلوی، در داخل عراق، عراق منازعه داشت با کردها و عراق کشوری بسیار بی در و پیکر بود و بر اساس روال به وجود آمدن ملتها به وجود نیامده بود. تجربه حاکمیتی نداشت، مانند کشوری مثل ایران که سه هزار سال تجربههای انسانی سیاسی دارد تا رسیده به اینجا.
کشوری که تا آن موقع چندین کودتا و جنگهایی را تجربه کرده است. بعثیها که هستند، بعث حزبی است که عراق تاسیس کرد که بخش ناسیونالیست و ملی گراهای عرب تاسیس کردند و در چند کشور هم بود. حزب بعث سوریه، حزب بعث عراق، حزب بعث اردن و چیزی که باقی مانده بود حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه بود. اینها با کردها مشکل داشتند، کردهای داخل عراق، کردها هم از همان بازی جنگ جهانی احساس میکردند حقشان خورده شده است و دائما در حال تقاضای خودمختاری بودند.
ایران در حین بازی جنگ سرد که باید علیه عراق کار میکرد، کردها را بر علیه عراق پشتیبانی میکرد و خلاصه در جنگ حزب بعث با کردها رسید به جایی که اگر با ایران کنار نیاید مسئله تمام نمیشود که ماجرای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر پیش میآید. سر مرز آبی اروند رود، عراق کنار آمد و اعلام کرد اختلاف را کنار میگذارم و شما هم از حمایت کردها دست بکشید.
شاه ایران هم قبول کرد و بارزانی را گرفتند و جنگ با کردها متوقف شد، منتها این موضوع به عراق خیلی سخت آمد. این قسمت فضای تنفسی عراق است، عراق کشوری است که به آب دسترسی ندارد و فضای تنفسی یعنی دسترسی به آبهای آزاد و این بهترین دسترسیای که با ما اختلاف داشت طی یک سند رسمی و قانونی با نظارت مجامع بین المللی حل اختلاف کرد و چارهای نداشت و، چون آنجا را میخواست، پذیرفت. این مسئله مثل یک عقده در گلوی حزب بعث ماند تا بهانه شروع جنگ شد. بهانه شروع جنگ شد، اما صرفا بهانه.
ارتباطات ما با صدام در ده سال پایانی حکومت پهلوی اصلا ارتباط خوبی نبود. درگیریهای مرزی داشتیم و در این درگیریها کشته و شهید دادیم. آنها با توپخانه مرزهای ما را زدند، پایگاههای مرزی ما را زدند، لنجهای ایرانی را توقیف میکردند و من روزنامهای که اسامی شهدا را زده است، دارم. اسامی شهدای مرزبانی که زیر آتش توپخانه عراق در اوایل دهه ۱۳۵۰ را دارم.
مهمترین مخالف عصر پهلوی در دهه ۵۰ شخص امام خمینی است. چطور امام را از ترکیه به عراق منتقل میکنند؟ شاه باید به صدام و عراق و رژیم بعث اعتماد داشته باشد که مهمترین مخالف خود را به عراق میفرستد، دلیل این کار چیست؟
در آن زمان حسن البکر است، گرچه صدام نفر دوم است در اواخر (ازسال ۱۳۵۳ به بعد) صدام میآید در سطح رده یک است و، اما هنوز نفر دوم است و رئیس جمهور حسن البکر است. این طبق یک توافق امنیتی بین سرویسهای ایران و عراق انجام میشود و در رابطه با کسانی که با حکومت ایران مشکل داشتند سرویسهای امنیتی در واقع با هم کنار آمدند و یک توافق امنیتی بود که آرامش حاکم شود و یک امتیازی هم قطعا رد و بدل شده است.
با توجه به خانوادههای معروف شیعه در عراق و سطح نگاه حوزه علمیه نجف، شاه دنبال این بود امام را به حوزه نجف بفرستد که امام در این اختلافات محو شود و انتخاب عراق به عنوان محل تبعید، شاه نسبت به امام نظرش این بود که امام یک مجتهد است و از این مجتهدین در نجف زیاد است و اینها مشاورههای اطرافیانش بود. مشاورینش به او توصیه میکردند که امام را به نجف بفرستید اصلا در بین علمای نجف گم میشود و این ناشی از عدم شناخت شاه از حوزه نجف و حوزه قم بود. شاه فکر میکرد تنها آدم مهم در حوزه قم آیت الله بروجردی است و حالا که مرحوم شده دیگر کسی نیست. گستردگی و وسعت حوزه قم را نمیشناخت و حوزه برای او حوزه نجف بود و این حوزه وسیع است.
آیا صدام هم از حضور امام در نجف احساس خطر میکرد؟
نسبت به حوزه نجف به طور کل حساس بودند، اوضاع را کنترل میکردند و اینکه آیا صدام به خاطر احساس خطر امام را از عراق خارج کرد در سال ۱۳۵۷، اینطور نیست. سندی که در منابع هست طبق پیغام شاه به عراقی ها، ایشان را از عراق خارج کنید و امام کانون توجه شده بود، آن هم در لب مرز. گزارشهای ساواک کوته فکریهای شاه بود. چرا لب مرز نگه داریم اجازه بدهیم برود.
صدام هنوز معاون رئیس جمهور بود در آن مقطع زمانی، ظاهرا کسی به شاه مشاوره میدهد که پشیمان میشود و باز خبر میدهد که امام خارج شده و در مرز با کویت است. شاه دوباره پیام میدهد که امام را به عراق برگردانید و شاه تغییر نظر میدهد و صدام میگوید که به شاه بگویید که صدام کارمند تو نیست، خمینی رفت و تمام. این ماجرا اینطور تمام میشود که شاه پشیمان شد، اما قضیه تمام شده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وجود خانوادههای شیعه برای رژیم بعث عراق دردسر شد. در همسایگی آنها یک حکومت شیعی بوجود آمد و آیا این احساس خطر بزرگ برای آنها بود و آیا این تحلیل درست است؟
این یک بخش از پروسه است و همه اش نیست، چنین چیزی نمیتواند علت شروع جنگ باشد. نظام کنترل آهنی در عراق برقرار بود و به نفع رزیم بعث عملکرد خوبی داشت. ارتش عراق بیش از ۷۰ درصدش شیعه بودند. خیلیها منتظر یک کودتا بودند، ولی تیم امنیتی سیطره کابوس واری داشت و هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاد. صدام بر خلاف آن چیزی که شایعه میکنند آدم باهوشی بود.
دیوانه قدرت بود و ذکاوت هم داشت. صدام قبل از آغاز جنگ در ۵ سال قبل از ریاست جمهوری در قالب یک سلبریتی در عراق شناخته میشد. خوش پوش، خوش تیپ و جوان بود و در مجامع میگشت با طیف جوان، دانشجویان و فرهنگیان و... بروز فرهنگی داشت، نفت عراق را صدام ملی کرد. محبوبیت مصدق برای ملی کردن نفت را صدام در عراق داشت و این کار را انجام داد. حتی در بین شیعیان غیر مذهبی، حزب کمونیست عراق همه اش شیعه بودند و ایشان محبوبیت کمی نداشت.
بعد از پیروزی انقلاب با توجه به اینکه یک حکومت شیعه شکل گرفته آیا از تاثیر آن بر مبارزین عراقی میترسیدند؟
قطعا اگر نخواهیم خیلی هم برای تیز هوشی صدام اعتبار قائل شویم، قطعا آنقدر جاهل نبود که بخواهد جنگی را با آن وسعت با کشوری که سه برابر کشورش وسعت دارد را شروع کند به خاطر اختلاف حوزه نجف با قم و ... و اختلافات به اصطلاح ایدئولوژیک، اینها بهانه بود. صدام به شدت جاه طلب بود. صدام واقعا بزرگتر از گنجایش عراق بود. توانمندی هایش بیش از عراق بود. اگر صدام وارد جنگ نمیشد و این وحشی بازیها را درنمی آورد میتوانست از رهبران تاثیرگذار جهان عرب باشد، چون استعدادهای خوبی داشت.
دیوانگی قدرت و فضای جهان عرب که بعد از جنگ اعراب و اسرائیل یک عقده شکست و عقده زمین داشتند، باعث شده بود هر پادشاه عربی برای اثبات خودش باید اشغال زمین یا یک قطعه خاک را انجام میداد یا یک پیروزی درخشان به دست میآورد تا عقده شکست در برابر اسرائیل به نحوی جبران میشد. اوضاع عراق هم بعد از مدتها کودتا، اختلافات احزاب سوسیالیست و کمونیست و ملی گرا، عراق کشوری است که رئیس جمهور و نخست وزیر و چند نفر از درباریان اش را در یک روز شقه شقه کردند و به چهارگوشه کشور آویزان کردند و توسط مردم عکس گرفتند و در تمام مطبوعات جهان منتشر کردند و حال رسیده به یک ثبات، آرامش، اوضاع مالی خوب، اوضاع صادرات نفت خوب و رقیبی هم وجود ندارد.
انقلاب هم شده و این رقیب اصلی (شاه ایران) در فضای جنگ سرد دیگر نیست و دیگر در تدارک غصب قدرت است و میخواهد نفر اول شود. حسن البکر طرحی داد که با سوریه متحد شویم. با حافظ اسد طرح را بستند، سازمان سیاسی کشور متحد را هم معلوم کردند، اما دو هفته بعد کودتا شد، کودتا که نه، حسن البکر اعلام کرد مریض هستم و خداحافظی کرد بدون مقدمه. بلافاصله صدام اعلام موجودیت کرد در تیر ماه ۱۳۵۸ و ایشان رئیس جمهور شد.
۸۱ روز بعد از این ماجرا اجلاس کشورهای غیر متعهد در هاوانا برگزار شد که صدام هم جزو آنها بود. اولین سفر خارجی رسمی او به عنوان رئیس جمهور است. از ایران هم ابراهیم یزدی رفته بود. بحث معروفی که بعدها در کتاب خاطرات اقای یزدی در برابر بحثهای نماینده عراق در سازمان ملل در خاطراتش آورده و آن اتفاقات افتاد.
در آنجا ظاهرا جلسهای برگزار میشود و دکتر یزدی مدعی است که آنها نماینده ایران را به جلسه دعوت کردند و آنها هم مدعی هستند که ایران این دعوت را انجام داده است، و این مسئله خیلی مشخص نیست.
صدام از فروردین ۱۳۵۸ (ارتش بعث) مرزهای ایران را میزد. رسما با هواپیما و هلیکوپتر و ما از این تاریخ شهید داریم که دو ماه بعد از انقلاب است. اقای یزدی در هاوانا میرود به محل استقرار صدام و در آنجا بحثهایی میشود و صدام مطالبات را مطرح میکند در فضایی کاملا دوستانه که سه نفر بودند در آن جلسه و صدام میگوید که سه تا جزیره را باید بدهید و ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک و قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر هم باید باطل شود. اقای یزدی هم جوابهای خوبی میدهد، دیپلماتیک و انقلابی و در نهایت جلسه در فضایی خوب انجام شد.
شاهد این جلسه میرود پیش صدام که صدام میگوید یک فرصت تاریخی پیدا کردیم که از حلقوم ایران بیرون بکشیم و من کاری خواهم کرد که در تاریخ ثبت شود. این خاطرات را کسی ثبت کرد که نه طرفدار ایران است و نه علاقهای به شیعه دارد. این شاهد با شبکه الجزیره مصاحبه کرده و تا سالها نیروی صدام بود که در کتاب زیر پوست جنگ دقیق آمده است.
انقلاب ایران در بهمن ۵۷ باعث از بین رفتن ساختار نظامی شد و صدام تصور میکرد کار آسانی را در پیش دارد. صدام فکر میکرد کار دو هفتهای انجام شود؟
صدام برای بسیج اعتباری قائل نبود. بسیج برای حمله احتمالی آمریکا تشکیل شد. صدام تنها دشمن خودش را ارتش ایران میدانست و وقتی انقلاب به وقوع پیوست تعدادی از افسران وفادار به پهلوی فرار کردند و به عراق رفتند. خصوصا بختیار و یک عده از افسران وفادار به شاه امثال اویسی، پالیزبان و دیوانهای به نام آریانا و سالارجاف و به عراق مشاوره دادند که چیزی از ارتش نمانده و امریکاییها هم رفته اند و همه سلاحها خوابیده است.
صدام میخواسته برسد به تهران، او باهوش بود و میدانست چنین چیزی نداریم که تا تهران نمیشود رفت، ولی خوزستان را تصور میکرد دو روزه میشود گرفت، ولی چیزی در باره رسیدن به تهران نگفته و گفته میشود این حرف برخی از معاونین صدام است؟
صدام مخالفان جمهوری اسلامی را هم شروع میکند به پذیرش کردن و از مرز پیران شهر تا دهنه فاو را عراق پشتیبانی میکند، پشتیبانیهای عجیب و غریب، پول و سلاح.
آمریکاییها تا قبل از تسخیر لانه جاسوسی چه کار میکنند؟
ماجرای آمریکا خیلی به لانه جاسوسی ربط ندارد، آمریکا، چون موازنه قوا برهم خورده بود و دنبال برگرداندن موازنه جنگ سرد بود. نگهداشتن ایران به عنوان پایگاه خودش.
تا قبل از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ آمریکا کجای معادله است؟
تلاش برای بازگرداندن ایران به زمین خودشان است. آمریکاییها معتقد بودند که دولت موقت از خودشان بوده و امیدوار بودند به اینها. در محافل میگفتند دکتر یزدی سالها در آمریکا بوده، امیرانتظام و ... اینها غربی هستند و میشود با اینها کنار آمد. لانه جاسوسی باعث شد که امیدشان به دولت از بین برود. من اصلا این را قبول ندارم که آمریکا صدام را برای جنگ با ایران تشویق کرد، چون آمریکا به صدام هیچ اعتمادی نداشت.
سالها بود عراق با آمریکا ارتباط دیپلماتیک نداشت و سال ۱۳۶۳ سفارت باز میشود در وسط جنگ، سفارت آمریکا در عراق. آمریکا تصور میکرد عراق اگر ایران را بگیرد میرود در حوزه شوروی و این اصلا به نفع آمریکا نیست. اما آن چیزی که آمریکا انجام داد این بود که اطمینان خاطر داد که اگر جنگ شود دخالت نمیکنم و این اطمینان خاطر را به صدام در ملاقات برژینسکی در مرز اردن به صدام داد که البته هیچ کدام زیر بار قبول انجام این ملاقات نرفتند. ولی اسناد وجود دارد و در آن زمان در روزنامههای آمریکایی چند ماه یا چند هفته پس از شروع جنگ منتشر هم شد. برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا به صدام این اطمینان را میدهد که اگر جنگی شد اختلافات خود شماست و ما دخالتی نداریم.
پس از استعفای دولت موقت از آبان ۱۳۵۸ تا شهریور ۱۳۵۹ نقش آمریکاییها چه بود؟
آمریکاییها در این حرکتها چه از طریق کودتا، ناامنی و ... بدون اینکه صدام پایش به این معادله باز شود، در تلاشهایی هستند. در واقع آمریکا چراغ سبز به عراق نشان داد اگر آمدی داخل ما با تو کاری نداریم و سرشاخ نمیشویم. ما بی طرف فعال هستیم. بی طرف فعال یعنی بی طرف هستیم و هر کار صلاح بدانیم انجام میدهیم. هر چه که نزدیکتر میشویم به شهریور ۱۳۵۹، گزارشهای موجود حاکی از یک مورد قطعی است که گرچه که خود آمریکا مستقیما در تحریک عراق برای حمله به ایران هیچ نقشی نداشته، اما کشورهایی که بعدا موسوم شدند به کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، اینها نقش اول را دارند.
آمریکا به صورت غیر مستقیم تابع کشورهای خلیج فارس و شورای همکاری بود. همه کشورهایی که شیعه دارند اصواگرای اسلامی دارد و آمریکا فضایی را فراهم کرد که عراق بابت حمله و درگیری با بلوک غرب خیالش راحت باشد.
با توجه به گزارشهای روزهای منتهی به شهریور ۵۹، اتفاقات لب مرز هم از طرف عراق و هم از طرف ایران، صحبت در باره دولت بنی صدر و اینکه آیا این دولت میتوانست کاری کند که جنگ به این صورت نشود یا بهتر بشود دفاع کرد، نظر شما در این مورد چیست؟
آقای بنی صدر انتخاب که شد در بهمن ۱۳۵۸ امیدوار بود که در مجلس بعد کاندیداهای مورد حمایت ایشان رای بیاورند، اما رای به رقیب او دادند که ائتلاف بزرگ با حزب جمهوری بود. ایشان فضا را دو قطبی دید و هر کس را به حزب جمهوری و ائتلاف بزرگ نزدیک میدید، بنی صدر او را رقیب خودش میدید و از آن طرف هم مجاهدین خلق فکر میکردند میتوانند وارد مجلس شوند و وارد ساختار قدرت شوند، اما به اندازه کافی رای نیاوردند. بنی صدر و مجاهدین در بهار ۱۳۵۹ با هم پیوند خوردند.
همه چیز در این دو قطبی ترجمه میشود و جنگ که شروع شد بچه مسلمانها در مرزها آرایش جنگی گرفتند و دارند به آب میزنند و بنی صدر میگفت اینها پاسدار هستند و وابسته و نزدیک به حزب جمهوری.
افسران کلاسیک هم بودند که به بنی صدر مشاوره میدادند و نمیفهمیدند واقعا چه اتفاقی دارد میافتد و آخر حرفشان این بود که عراق جرات ندارد با ۱۵ میلیون جمعیت به ما با ۳۰ میلیون جمعیت حمله کند. ۱۶ شهریور عراق حمله میکند به خان لیلی در پاسگاههایی که در قرارداد ۱۹۷۵ باید به عراق داده میشد که نداده بودیم و پشت گوش انداخته بودیم. حمله کرد و اینها را با توپ و تانک گرفت.
در تهران آن زمان اقای رئیس جمهور که فرمانده کل نیروهای مسلح است در نطق ۱۶ شهریور علیه حزب جمهوری اسلامی اتمام حجت میکرد. اصلا باور نمیکردند و تصور میکردند که حل میشود و آنقدر توجه نشد تا اینکه حمله کردند.
نزدیک ایام اربعین هستیم به عنوان نمادهای بزرگ شیعه، پیاده روی اربعین در تاریخ عراق چه نقشی در دوران معاصر دارد؟
به غیر از ۱۰ سال اخیرهیچ نقشی نداشته است و تعدادی نداشتند. فضای عراق در طول دوران تاسیس آن هیچگاه مذهبی نبود. فضای عراق مذهبی نبود و بیشتر فضای درگیری احزاب بود و ملی گرایان ... حزب بعث بیشتر ایدئولوژیک است و نسبت به بقیه احزاب و در این میان حزب الدعوه اصلا نمیتوانست عرض اندام کند. فضای مذهبی عراق بدون تردید محصول انقلاب اسلامی است و تحت تاثیر انقلاب اسلامی است و جان گرفتن شیعه در ایران به شیعه در عراق جان داد.
انتهای پیام/ 121