به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، ابراهیم ماهینی در سال 1337 در محلهی جلالی دیده به جهان گشود. در سن 6 سالگی در مدرسهی فردوسی مشغول به تحصیل شد و 11 ساله بود که با نمرات عالی، مقطع ابتدایی را به پایان رساند. در مدرسه راهنمایی بهمنی (خواجهها) دورهی راهنمایی را آغاز نمود. ایشان در این دوره بود که نبوغ و بلوغ اندیشهاش به بار نشست و بر مربیان و دبیران ثابت شد که وی از استعداد هوشی بالایی برخودار است.
15 ساله بود که در دبیرستان سعادت اسمنویسی کرد و تمام دورهی نظری و دبیرستان را با رتبهی بالا و توانایی عالی سپری کرد و در رشتهی ریاضی فارغ التحصیل شد. برای ادامه تحصیل در دانشسرای عالی شیراز در رشته ریاضی قبول شد و در مقطع کاردانی به استخدام آموزش و پرورش بوشهر درآمد.
آموزش و پرورش ایشان را برای تدریس ریاضی به روستای کردلان از توابع بردخون فرستاد و مدت ها در این روستا مشغول به کار بود و به طور موظف و مستمر؛ به تلاش و تدریس اشتغال داشت.
ابراهیم ماهینی علاوه بر تدریس دروس، معلم اخلاق نیز بود. زندگی او خود نمونه جالبی از گذشت و پرهیزگاری بود. روستاییان به او بسیار علاقمند بودند و از او فرمان میبردند و به عنوان معتمد محل او را قبول داشتند. شهید پس از مدتی به جبهه اعزام شد و در بهار سال 1361 درعملیات فتح المبین در 10 کیلومتری شوشتر در سرزمین «ذعن» به درجه رفیع شهادت نایل آمد. به مناسبت بزرگداشت خدمات آموزشی و فرهنگی وی؛ هم اکنون مدرسه راهنمایی کردلان به نام شهید ابراهیم ماهینی نامگذاری شده است.
برادر شهید ماهینی از صبر و استقامت مادر شهید می گوید: تقریبا چهل روز بعد از شهادت برادرم علیرضا بود که ابراهیم هم به شهادت رسید. واقعاً ما در حیرت بودیم که چگونه به مادرمان بگوییم که ابراهیم شهید شده است. زیرا داغ مصیبت علیرضا برای او و همهی ما سخت و ناگوار بود.
نهایتاً تصمیم گرفتیم که متوسل به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) شویم و از حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخواهیم که خود مشکل ما را حل کند. از آن حضرت خواستیم که هم به ما شهامت گفتن این قضیه را بدهد و هم به مادر تحمل و صبر این ضایعه را عنایت فرماید.
چند روز قبل از واقعه مادرم دچار دلهره شده بود. می گفت احساس میکنم اتفاقی افتاده و خبری شده است. دست آخر دل را به دریا زدیم و به او گفتیم و اضافه کردیم که تنها پسر تو نیست که شهید شده است؛ بلکه اسماعیل کمان و میرسنجری هم به شهادت رسیده اند.
در کمال ناباوری و حیرت دیدیم، بعد از کمی مکث برخواست و چادر خود را به سر کرده و گفت: «برویم منزل کمان؛ فکر میکنم مادرش حالش خوب نباشد و نیاز به دلداری دارد». ولی گمان ما بیجا بود؛ او از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بهرهی استقامت و صبر گرفته بود.
با اینکه هنوز جنازه شهیدش تشییع و تدفین نشده بود ولی خانواده های شهید کمان و میرسنجری را دلداری می داد و می گفت: «باید به حضرت زینب (سلام الله علیها) اقتدا کرد».
انتهای پیام/