برادر شهید محمد صادق جاویدی:

خبر نداشتم برادرم غواص است/ محمدصادق می‌خواست گمنام بماند

محمد باقر جاویدی گفت: نمی‌دانستم برادرم یک غواص است؛ من از خودش کلمه‌ای در این خصوص نشنیدم، البته تخریبچی بودنش را می دانستم اما متوجه نشده بودم، او همیشه می‌خواست گمنام باشد.
کد خبر: ۴۸۵۰۲
تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۸ - 17June 2015

خبر نداشتم برادرم غواص است/ محمدصادق می‌خواست گمنام بماند

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، صدای خروشان اروند دلت را می لرزاند... می ترسی، نزدیکش میشوی. نگاهش میکنی. آرام میشوی. انگار می شناسیش. نمی ترسی دیگر... آرام گاه است ساحلش مینشینی... چشمانت را میبندی. صدای لالایی می آید... اروند دارد برای غواصان شهیدش لالایی میخواند.دلت تنگ میشود. تنگ بی بی که مهریه اش آب بود. بچه های یا زهرا بودند که به آب زدند...آرام تصور میکنی. اروند می گرید و تو مهمان می کنی با اشک هایت ساحلش را باز صدای لالایی می آید:

لای لای ای جبهه لرین یورقونی ای خسته جوانلارلای لای اروند کناریندا قیزیل قانه باتانلار ...

و حالا بعد از سال ها اراده های گمنام آمده اند، حالا که مادارانه ها دیده اشان بر راه خشکیده، حالا که پدرانه ها قامت خم کرده اند... حالا این همه دنیای بی مهری ماست و چند شاخه نبات مهربان برای کامِ تلخ دنیای بی در و پیکر ما... اما اینبار جور دیگری آمده اند؛ دست بسته و زنده به گور! و چه بی خدا معامله ای است آن چه بعثیان با آنها کردند ...

در چه حالی است دل مادرشان ... من که نمی فهمم!

به همین بهانه و با همین اندوه مصاحبه ی محمدباقر جاویدی برادر شهید غواص محمدصادق جاویدی را تقدیمتان می کنیم؛

شهید محمد صادق جاویدی متولد 10 خرداد 1348 شهرستان خلخال است. در مدرسه ی آموزگار دوران ابتدایی را گذراند و مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید چمران خلخال به پایان رسانید و سال اول دبیرستان را نیز در مدرسه شهید بهشتی تحصیل کرد.

آناج: در رابطه با فعالیت های انقلابی شهید جاویدی برایمان بگویید.

 محمدصادق فعالیت های مذهبی خود را از سال اول راهنمایی با فعالیت در انجمن اسلامی مدرسه شروع نمود. به لحاظ داشتن ذوق هنری به ویژه در رشته خطاطی اکثر پارچه ها و روزنامه های دیواری را او تهیه می کرد. فعالیت در انجمن اسلامی مدرسه، گروه سرود_ هنری و ترتیب دادن نماز جماعت ظهر و عصر در مدرسه ی شهید چمران خلخال بیشتر بر عهده ی او بود و اکثرا بعد از ظهر ها و در مواقع تعطیلی در مدرسه می ماند و فعالیت می کرد. در مراسمات نمازهای جماعت و جمعه مسجد جمعه خلخال همیشه شرکت می کرد.

در تمامی مراسمات تشییع جنازه ی شهدا چه در شهر و چه در دورترین نقاط شهرستان همراهی می کرد در حالی که بعضی از روستاها بیش از دو ساعت با جاده ی خاکی فاصله داشت.

محمدصادق عشق و علاقه ی خاصی به رزمندگان داشت. بسیار علاقه مند بود که از آنها خاطرات جنگ را بشنود. به لحاظ اخلاقی فردی خجالتی خوشرو و کم حرف بود. علاقه ی وافری به انفاق داشت و حتی وسایل شخصی خود را که شاید ارزش چندانی هم نداشتند و پس انداز چند صد تومانی خود را به جبهه ها هدیه نمود.

او در سال 1360 و 61 در ایام تابستان در دفتر حزب جمهوری اسلامی خلخال فعالیت مذهبی داشت.

آناج: در مورد چگونگی آشنایی و ورود شهید به عرصه ی جنگ و جبهه بفرمایید.

محمد صادق در اول دبیرستان از طریق بسیج به همراه من برای گذراندن دوره آموزشی مربیگری به پادگان علی ابن ابی طالب مرند اعزام شد و دوره ی 45 روزه را سپری و پس از بازگشت به عنوان نیروی پیمانی در بسیج خلخال فعالیت خود را شروع کرد و به همراه مسوولین خود در قسمت آموزش نظامی در  اکثر روستاها به صورت شبانه روزی و در برخی مواقع با موتور حضور می یافت و عشق و علاقه ی وافری به این کار داشت.

برادرم در اوایل سال 1365 و در سن 17 سالگی به جبهه اعزام شد.

آناج: محمدصادق در کدام عملیات ها شرکت داشت؟

در عملیات کربلای چهار حضور داشت؛ این عملیات در تابستان سال 1365 در جوانرود (پاوه) که لشکر عاشورا از جنوب به غرب کشید و متاسفانه عملیات لو رفت، محمد صادق در گردان تخریب بود. در عملیات کربلای 4 بعدی که در غرب اروند (ام الرصاص) بود به عنوان تخریب چی غواص شرکت داشت.

آناج: چه مدت در جبهه حضور داشت و چه خاطره ای از او برای مخاطبان آناج دارید؟

او حدود 10 ماه در جبهه حضور داشت. اکثر دوستانش در تخریب و غواص بودند. دوست صمیمی اش شهید عبدالواحد محمدی بود و با هم صیغه ی برادری خوانده بودند. شهید عبدالواحد به من می گفت ما شب ها چندین کیلومتر آموزش غواصی داشتیم و وقتی از آب در می آمدیم بعضی وقتها حتی توان چند قدم راه رفتن را نداشتیم، من محمد صادق را می دیدم که به دور از چشم سایر همرزمان در لابه لای نخلستان به نماز شب مشغول می شد.

برادرم فردی بسیار مودب بود که در طول 10 ماه حضور در جبهه ریالی از بسیج دریافت نکرد و فقط یک بار به مرخصی آمد. همیشه خود را مدیون شهدا می دانست.

در گردان تخریب هم رزمان وی علاقه ی خاصی به او داشتند و موذن گردان بود اما حاج بهزاد پروین قدس نقل می کند هرموقع می خواستم فیلمی از او بگیرم یا صدایش را ضبط کنم، بهانه می آورد و قبول نمی کرد و می خواست که گمنام بماند.

آناج: از نحوه ی شهادت ایشان چه اطلاعاتی دارید؟

در عملیات کربلای چهار که لو رفت بنده در جبهه های کردستان بودم که از هم رزمانش شنیدم مفقود شده است. شهید عبدالواحد محمدی وسایل شخصی او را آورد و تحویل داد و ماجرای شب عملیات را تعریف کرد و گفت عراقی ها از عملیات خبر داشتند و هرچه تیربار و سلاح نیمه سنگین و ضدهوایی و دوشکا بود به داخل آب شلیک می کردند و غواصان که به هنگام عملیات با یک سیم بوکسر با همدیگر غواصی می کردند، پراکنده شدند و عده ی زیادی به شهادت رسیدند.

شهید جاویدی در شب عملیات کربلای 4 03/10/65 به شهادت رسید و پیکر پاکش در تاریخ  18/12/65 در خلخال تشییع شد که البته به مدت تقریبا دو ماه و نیم مفقود بود.

او در وصیت نامه اش آورده تمام دارایی و اموال مرا به حساب جبهه ها بریزید.

نمی دانستم برادرم غواص است

او در طول مدتی که در جبهه غواص بود فقط دوستان همرزمش می دانستند او غواص تخریبچی است. نمی دانستم برادرم یک غواص است؛ من از خودش کلمه ای در این خصوص نشنیده ام؛ البته تخریبچی بودنش را می دانستم و در دزفول (مقر لشگر عاشورا) بعضی وقت ها به دیدارش می رفتم اما متوجه نشده بودم و او همیشه می خواست گمنام باشد.

سرش متلاشی شده بود و نتوانستم او را شناسایی کنم

بعد از دفن شهید در خلخال من در بیمارستان جنازه ی او را با لباس غواصی دیدم و از او عکس هم گرفتم. پیکرش را به همراه عده ای دیگر از غواصان از اروند و خلیج فارس پیدا کرده بودند و سرش نیز در اثر اصابت گلوله دوشکا و یا ضدهوایی تا حد زیادی متلاشی شده بود و من نتوانستم از روی چهره اش او را شناسایی کنم. اما شماره پلاک او را داشتم و پلاکش همراهش بود.

شک داشتم که این جنازه مال محمدصادق باشد

 شک داشتم که این جنازه مال محمدصادق باشد؛ بعد از دفن همیشه با خود می گفتم شاید پیکر پاک غواص دیگری باشد اما چند ماه از دفنش گذشته بود که خوابش را دیدم و از او پرسیدم آیا این پیکر توست؟ با حالتی شادمان به من جواب داد: بله، خودم هستم؛ و من خیالم راحت شد.

عکس مرا ببر و بین شهدا بگذار

یک بار هم در سال 1388 در یادواره  شهدایی که در شهرستان سراب برگزار شده بود شرکت کردم؛ آن روز خوابش را دیدم که با تبسم به من گفت عکس مرا هم ببر و بین شهدا بگذار؛ تعدادی از دوستان شهید غواص اهل سراب هستند.

آناج: با توجه به تفحص پیکر 175 شهید غواص، اگر مطلبی در این رابطه نسبت به شهید دارید، بفرمایید.

این تفحص به قدری ذهن مرا مشغول کرده که هر چه فکر می کنم نمی توانم کلمه یا جمله ای بگویم که شایسته ی آنان باشد.

مزدوران بعثی که با 175 شهید مظلوم اینگونه رفتار کردند، روز قیامت که روبروی هم خواهند ایستاد و چه صحنه ای خواهد بود!

 پیر ما گفت شهادت هنر مردان است

عقل نامرد در این دایره سرگردان است ...


منبع: خبرگزاری آناج


نظر شما
پربیننده ها