گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ ولی منصوریان؛ دومین دوره انتخاب بهترین کتاب مدافعان حرم؛ جایزه «سردار شهید حاج حسین همدانی» بههمت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس درحال برگزاری است؛ در همین راستا سلسله نشستهای تخصصی با عنوان واکاوی نسبت ادبیات مقاومت و پایداری با جریان مدافعان حرم در خبرگزاری دفاع مقدس برگزار میشود.
«بررسی و میزان تأثیرگذاری زندگینامهنویسی در تبیین فرهنگ مدافعان حرم» موضوع نشستی با حضور «مهدی کاموس» نویسنده و پژوهشگر ادبی برگزار شد که در ادامه مشروح آن را میخوانید؛
دفاعپرس: به عنوان اولین سؤال بفرمایید جایگاه زندگینامهنویسی در تبیین شخصیتهایی که در جبهه مقاومت و مدافعان حرم حضور داشتهاند را در جامعه تبین بکند. در این رابطه توضیح بفرمایید.
زندگینامهها و زندگینامهنویسی جایگاهش در حوزه فرهنگ و در حوزه ادبیات، برمیگردد به خاستگاه زندگینامهنویسی. یعنی اگر بخواهیم در طول تاریخ تطور و تحول ژانرهای ادبی نگاه کنیم، میبینیم که از افسانهنویسی و اسطورهنویسی وقتی انسان به سمت تاریخنویسی میخواهد حرکت کند، بحث را با زندگینامهنویسی آغاز میکند. به گونهای که مشهور است، تا قبل از قرن بیستم و تا اواسط قرن نوزدهم تاریخ را جزو زندگینامهها نمیدانستند.
بعدها این تعبیر در زمان ما تغییر پیدا کرد و تاریخ به نوعی همان زندگینامهها محسوب میشدند ولی زندگینامه بزرگان، زندگینامه شاهان و زندگینامه پیروزمندان و قدرتمندان، بعداً کمکم تغییر کرد و آمد به سمت شوالیهها و قهرمانان یک ملت و قدیسان و کشیشها و افراد روحانیون ملتها و ملل مختلف و بعد از قرن هفدهم وبخصوص در قرن هجدم زندگینامهنویسی تغییر میکند و با مردمگرایی که اتفاق میافتد در دوره پس از رنسانس در اروپا، ماجرا به این سمت میرود که زندگی انسانهای عادی هم مورد توجه قرار میگیرد و با رشد سواد و دانش و با رشد فضاهای اسکولاستیک و مدرسهای و دانشگاهی و رشد علم، مردم که قدرت نوشتن پیدا میکنند، کمکم نوشتن زندگی مردم هم به میدان میآید و زندگینامهنویسی از آن جایگاه بالا و از جایگاه شاهان و قدیسان به سمت زندگینامه مردم عادی میآید.
از این رو، زندگینامهنویسی به سطحی میرسد که انسانها زندگینامههای خودشان را مینویسند و زندگینامههای خودنوشت آغاز میشود و از همه مهمتر بحث اعترافات مطرح میشود. شما اگر نگاه کنید چند کتاب مثل سنت آگوستین قدیس مشهور به اعترافات آگوستین و اعترافات ژانژاک روسو، اینها اعترافاتی بودند که حوزه ارتباط انسان با جهان را تغییر دادند و نشان دادند که انسانها برای اینکه با جهان ارتباط برقرار کنند چقدر میان خودشان و دیگران موانع و لایههایی وجود داشته است.
زندگینامهنویسی این لایهها را برمیدارد و رابطه انسان با جهان را کاملاً نشان میدهد که بعد زندگینامهنویسی که سمت و سوی ادبی پیدا میکند در پیوند با رمانس و پیوند با قصهها و افسانهها و اسطورهها، به سمت داستانهای نو حرکت میکند و رمان پدید میآید. میشود گفت به نوعی پدر و یا پدربزرگ رمانهای امروز زندگینامهها و اعترافنامههایی هستند که در طول تاریخ نوشته شده است.
با این تبارشناسی خیلی خلاصه که من در مورد زندگینامهنویسی عرض کردم، اگر بخواهیم جایگاه زندگینامهنویسی و زندگینامهها را در تبیین فرهنگ بررسی کنیم، باید از اینجا شروع کنیم که داستانها به انسانهای ممکن و متصور میپردازند. یعنی داستانها به زندگی انسانهایی میپردازند که ما در ذهن خودمان میگوییم که امکان دارد چنین آدمی وجود داشته باشد و این آدم برای ما متصور است و بحث، بحث انسان ممکن و متصور است. اما زندگینامه بحثش، بحث انسان موجود است. یعنی این انسان وجود خارجی دارد و موجود است.
در رمانها انسانها زندگی انسانهای مختلف و متفاوتی را مطرح میکنند و به نوعی میتوانند نمادین باشند. اما در زندگینامهنویسی و زندگینامهها با زندگی یک انسان مشخص روبرو هستیم و آن ملموس است و کسی نمیتواند خودش را جای او بگذارد، بلکه میتواند او را به عنوان الگو و اسوه درنظر بگیرد. اما مثل یک شخصیتها در رمانها و داستانها نیست.
در رمانها و داستانها ما همذاتپنداری میکنیم و خودمان را جای شخصیتها میگذاریم. چون شخصیتهای ملغمهای از انواع شخصیتها هستند که در ذهن نویسنده شکل گرفته است. اما در زندگینامهنویسی با یک انسان موجود و متعیّن و منحصر به فرد روبرو هستیم که انسان منحصربفرد راه را به ما نشان میدهد و میگوید که میشود اینجوری هم زندگی کرد و بود. در رمانها معمولاً زندگیهای مطلوب و آرمانی مطرح میشود، در برخی از رمانها ولی در زندگینامهها، که تمام زندگینامهها چه داستانی و چه غیرداستانی، و زندگینامههای فردی و جمعی، معمولاً میزان رئالیته و واقعیت بسیار بالاست و این نشان میدهد که من میتوانم چنین آدمی باشم و به اینجا برسم و این کار را بکنم. به خاطر همین زندگینامهها در ساخت فرهنگ در یک جامعه اهمیت پیدا میکنند.
شما گفتید که که زندگینامههای شهدای مدافع حرم و زندگینامه سرداران و رزمندگان چه جایگاهی در تبیین فرهنگ مقاومت دارد. اینجا هم ورود ما در ابتدا باید ورود ما به مقوله انسانشناسی باشد. یعنی ما باید ببینیم زندگینامههایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شدهاند، این زندگینامهها چه انسانی را دارند معرفی میکنند و به کدام انسان میپردازند و چقدر دغدغه زندگینامههای ما، زندگینامه انسان انقلاب اسلامی است.
در اینجا شاید لازم باشد یک پرانتز باز کنیم و بگوییم انسان انقلاب اسلامی کیست و چه ویژگیهای کلی باید داشته باشد؟ بعد ببینیم انسان انقلاب اسلامی در این زندگینامهها چگونه متجلی شده و بعد انسان دفاع مقدس چگونه متجلی شده و بعد از انسان دفاع مقدس، انسان تمدن نو اسلامی مطرح است که در تمام اینها، و وجه مشترک تمام اینها، موجودی است به نام انسان مقاومت. که در ادبیات و زندگینامه شهدای مدافع حرم، با انسانی جهانی روبرو هستیم و با انسان مقاومت. یعنی در داستانها و زندگینامههای دفاع مقدس انسان ایرانی را میبینیم، انسانی که برای حفظ یک دین جهانشمول در جغرافیای ایران مبارزه میکند و میجنگد و خصلت انسان ایرانی را دارد. به خاطر این من در مقالهای در سالهای پیش گفتم که از گمشدههای ادبیات دفاع مقدس ما که چهار گمشده دارد، یکی انسان ایرانی است. یکی تاریخ اجتماعی ملت ایران است، یکی امر قدسی است و دیگری امر زیبا. بحث ما در اینجا انسان ایرانی است.
اما در زندگینامههای شهدای مدافع حرم، ما بحث انسان جهانی را میبینیم، انسانی که برای حفظ دین جهانشمول و دین الهی، از جغرافیا و مرز ایران بیرون میآید و فراتر میرود و آنچه که مهم است باید ببینیم که فلسفه مقاومت در کجا شکل میگیرد که خاستگاه فلسفه مقاومت در انسان انقلاب اسلامی است. انسان انقلاب اسلامی انسانی است که به تعبیر من در میان دنیای ناسود و لاهوت و در فضای مادیگرایی که زیست میکند، تلاش میکند الهی زندگی کند. یعنی شما نگاه کنید انسان قبل از انقلاب اسلامی، انسانی بوده است که به او میگفتند اگر انسان مسئلهمند نیستی که زندگی عادی خودت را انجام بده.
زیست فیزیولوژیک و زیست طبیعی که داری، اما انسان مسئلهمند و انسان دغدغهمند هستی، مسئله حق داری و میخواهی ببینی حق چیست و کجاست و چه کارکردی در زندگی شما دارد، اگر دنبال آزادی هستی برو جهان غرب و لیبرالیسم. اگر دنبال عدالت و مساوات و تساوی هستی، برو سوسیالیسم، اما اگر احساس میکنی میخواهی روی پایههای خودت و مرز جغرافیایی خودت بایستی و به ملت خودت میخواهی توجه کنی، به نژاد خودت میخواهی توجه کنی، برو دنبال ناسیونالیسم.
هر کدام از اینها را که بخواهی بروی برای شما مهیاست. اما انسان انقلاب اسلامی تحت تأثیر فقه حضرت امام که به جنبههای اجتماعی و سیاسی دین توجه میکند براساس هویت شیعی دین توجه میکند و به امت اسلام توجه میکند و تمام قواعد را به هم میزند، یعنی قواعد دنیای پس از جنگ جهانی دوم را برهم میزند، تحت تأثیر فقه سیاسی امام، این انسان میشود انسان انقلاب اسلامی منقلب میشود و به دنبال یک انقلاب اسلامی در جهان میگردد. از این رو میشود که انقلاب اسلامی ایران مورد توجه همه آزادگان جهان قرار میگیرد و کسانی که در تفسیر آن ناتوان میشوند، به آن برچسب پُستمدرنیسم و پُستمدرن بودن به این انقلاب میزنند. چون انقلاب اسلامی ایران مهمترین کاری که میکند سوژه را حذف میکند. یعنی سوژهای در جهان وجود داشته و آن هم زندگی غربی بوده که در هژمونی قدرتهای بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم در دو بلوک شرق و غرب هست، این دو را کنار میزند و میگوید من حقوق بشر مبتنی بر مادیگرایی مبتنی بر هژمونی قدرت سلطه را اصلاً نمیپذیریم.
یعنی سوژه را اصلاً حذف میکند و میگوید من براساس حاکمیت الهی میخواهم صحبت کنم. من مرزهای جغرافیایی اینجوری را قبول ندارم و میخواهم براساس این انجام بدهم. البته این اندیشه ریشههایی دارد در اندیشمندان جهان اسلام و از اینها سوءاستفادههایی هم شده است. مثل قرآن که مولوی میگوید قرآن را به مثل مانند یک ریسمانی بدان که هم میتوانی با آن به ته چاه بروی و هم میتوانی با آن به آسمان بروی. از این تلقی سوءاستفادههایی هم شده است و ما افراطیگران را در جهان میبینیم که چهها میکنند اما ماهیت اصل زندگینامههای شهدای مدافع حرم انسان انقلاب اسلامی است که تجلی آن در انسان مقاومت و انسان جهانی است. طبیعتاً این زندگینامه و این مدل زندگینامهها در ساخت نگرش انسانها تأثیر دارند و همان طور که اسوه و الگو ارائه میدهند میتوانند جهتدهنده حوزههای فرهنگی ما باشند.
دفاعپرس: ما در زندگینامهنویسی یک خودنوشت داریم و یک دگرنوشت. دگرنوشتها را اکثراً نویسندهها مینویسند و عموماً هم چون دست به قلم هستند، از قواعد خاص خودشان بلدند و خوب هم مینویسند. اولاً وجه تمایز این دو را بفرمایید و برای این که کسی که زندگینامه خودش را مینویسد برای ورود افراد به عرصه ما چه اقداماتی را باید انجام بدهیم، چون خیلیها هستند که گنجینههای بزرگی را در سینههایشان دارند و تا کسی سراغ آنها نروند، از آن چیزی نمیگویند. چکار کنیم که این افراد بتوانند خودشان خاطرات خودشان را بنویسند؟ الان آزادگان زیادی هستند که خاطرات زیادی را در سینه دارند و معمولاً هم بیان نمیکنند، چکار باید بکنیم که اینها را تشویق و ترغیب کنیم که لااقل خودشان این خاطرات را مکتوب کنند.
زندگینامهنویسی به اعتبارهای مختلف، دستهبندیهای مختلفی دارد. یعنی ما زندگینامههای داستانی داریم و زندگینامه غیرداستانی داریم. زندگینامه خودنوشت داریم که آتوبیوگرافی میگویند و زندگینامه دیگرنوشت داریم. زندگینامهنویسی فردی داریم و زندگینامهنویسی جمعی داریم. همین طور زندگینامههای خودنوشت، ما زندگینامههای خودنوشت ساختگی هم داریم. یعنی دیگری میآید و زندگینامه را مینویسد اما از زبان اول شخص و انگار که زندگینامه خودنوشت یا اتوبیوگرافی است، اما آتوبیوگرافی ساختگی محسوب میشود.
مثل فیلمهای مستند ساختگی. مثل داستانها و رمانهای مستند ساختگی. یعنی رمان ژانر مستند است، اما در اصل مستند نیست، بلکه ساخته شده و کار شده است. مثلاً در تئاتر هم ما نوعی تئاتر اعتراض این کار را داریم که در تئاتر مستند، تئاتر مستند ساختگی را هم داریم.
اما نکتهای که شما اشاره کردید، ما باید دقت کنیم که دچار خطای استراتژیک نشویم. در گذشته زندگینامههای خودنوشت که به یادگار مانده و ما میخوانیم محصول شخصیتهایی بوده که این شخصیتها افرادی فرهنگی بودهاند و افراد عاالم و بزرگ بودهاند. وقتی ما با زندگینامههای خودنوشت درباره مثلاً وزرا و یا نایبالسلطنهها روبرو میشویم، اینها اهل قلم و نوشتن بودند و خودشان مینوشتند. بعضی از هنرمندان هم بودند که ویژگی نویسندگی داشتند و مینوشتند. درغیر این صورت معمولاً زندگینامههای هنرپیشههای معروف جهان را که شما میبینید، اینها زندگینامههایی است که دیگران از زبان اول شخص نوشتهاند. یعنی زندگینامه را از مرجع روایت و راوی اصلی گرفتهاند و بعد آن را به زبان ایشان تنظیم کرده و ایشان زندگینامه را خوانده و آن را تأیید کرده است.
پس یک نکته را باید دقت کنیم که خیلی اصرار نداشته باشیم که افراد را نویسنده کنیم تا بنشینند و بنویسند. نویسندگی یک کاری است که محصول جوشش و کوشش است، اما جوشش باید وجود داشته باشد و تا زمانی که جوشش وجود نداشته باشد، هرچقدر هم شما کوشش کنید، نمیتوانید به این سادگی نویسنده بشوید. حداقل امکانش خیلی کم است و استنثاهایی در این زمینه دیده شده است.
نکته مهم این است که ما باید به افراد کمک کنیم که بتوانند خاطرهگو بشوند. خاطرات خودشان را بتوانند بیان کنند و راه آن هم این است که از طریق دیدن خاطرات و مثلاً فیلمهای خاطرهگویی و خواندن خاطرهها، افراد را با شیوههای خاطرهگویی آشنا کنیم و خاطرهنوشتن. چون نوشتن خاطرات و یادداشتهای روزانه، کمک میکند. اما اگر بخواهیم یک زندگینامه جدی را با ساختار ادبی و هنری از یک شخصی داشته باشیم، بهترین راه این است که یک نویسنده حرفهای این زندگینامه را یا از زبان اول شخص به عنوان یک زندگینامه خودنوشت یا دیگرنوشت تنظیم و آماده کند. در غیر این صورت چیزی که وجود دارد خاطرات شفاهی است یا تاریخ شفاهی است که ویژگیهای خودش را دارد و ما میتوانیم از افرادی که صاحب خاطرات ارزشمندی هستند و این ارزش و خاطرات برای ما هویتساز است، از طریق تاریخ شفاهی خاطرات را استخراج کنیم.
میخواهم عرض کنم که برای رسیدن به مقصود یک راه وجود ندارد و این که طرف را وادار کنیم که برود و نویسندگی یاد بگیرد. میشود با او مصاحبه تاریخ شفاهی کرد و خاطرات را از او گرفت، میشود او را تشویق کرد به خاطرهنویسی، در خاطرهنویسی اسلوبی که در زندگینامه داریم کمتر رعایت میشود. یعنی شروع و میانه و پایان و در واقع بیان چرایی و چگونگی کمتر در خاطرات مطرح میشود خاطرات معمولاً کوتاه و بریده بریده هستند و یک روایت منسجمی را نمیطلبند و راحتتر میشود خاطره را نوشت. عرض من این است که باید به این مسئله به شکل حرفهای نگاه کرد.
ادامه دارد...