به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود روایت فتحالله کریمی از شاهدان بمباران خانهای در خیابان ظفر تهران در ۲۱ اسفند ۶۳ را منتشر کرد.
متن مذکور به شرح زیر است:
«منزل ما روبهروی خانه سرهنگ طبرسی بود که بازنشسته زمان رضاشاه بود. بمب روی خانه او افتاد. حدود ۸۰ سال داشت و بسیار مرد محترمی بود. خوابیده بودیم که صدای بمب را شنیدیم. من با پیژامه پریدم توی حیاط. صدای اول که آمد خیلی دور بود، اما یکدفعه یک صدایی آمد و یک چیزهایی ریخت روی سر من؛ مثل اینکه خاک بود. همسایهها هم آمدند بیرون. نزدیک خانه سرهنگ شدم. بعد از اینکه سر و صداها خوابید، صدای یک نفر را شنیدم که همش میگفت کمک کنید، کمک کنید.
متوجه شدم خانم سرهنگ است. ترسیده بود. گفت: خانه ما خراب شد. رفتم جلو. من خانه آنها را کامل میشناختم، چون رفت و آمد داشتیم. خودش بالا مینشست و پسرش تازه یک هفته بود توی خانه پدر ساکن شده بود؛ قبل از آن مستاجر داشتند. همین که وارد شدم دیدم آسمان پیداست و خانهای دیده نمیشود. شوکه شده بودم، چون کل خانه بهسمت حیاط ویران شده بود.
خانم سرهنگ دائم میگفت: ببین بچهها کجا هستند؟ من میدانستم پسرش کجای خانه زندگی میکند؛ سریع رفتم پایین. با همسایهها درب ورودی را شکستیم و وارد شدیم. همهجا خاک بود. یکدفعه دیدم یک آدم قدبلند کنار دیوار ایستاده. ترسیدم، چون نفهمیدم که کیست. خواستم برگردم که یکدفعه سرهنگ گفت فتحالله، بیا جلو، منم! همینطور راست ایستاده بود کنار دیوار. گفت: دست من را بگیر. فقط سرش زخمی شده بود. دستش را گرفتم بردم بیرون. گفتم مراقبش باشند و برگشتم.
میدانستم اتاق پسرش کجاست؛ صدایش زدم. همهجا آوار بود. یکدفعه دیدم یک صدای ضعیفی آمد. با دست زمین را کندم. بالاخره صورت پسر سرهنگ آمد بیرون. کشیدمش بالا. یک داد کشید و بیهوش شد. هر چه پرسیدم که زنش کجاست، دیگر فایده نداشت؛ کاملاً بیهوش شده بود. او را نشاندم و دنبال زنش گشتم. حدود ۲۰ دقیقه طول کشید تا خانمش را پیدا کردم. متاسفانه شهید شده بود؛ حامله بود. یک ملافه رویش کشیدم. بعد رفتم بیرون و گفتم آنها را پیدا کردم.
خانم سرهنگ گفت برادرم هم آنجا بوده. برادرش آن شب مهمان آنها بود و همان بالا خوابیده بود که دیگر هرچه گشتیم برادرش نبود. بمب افتاده بود روی چمنها کنار استخر و رفته بود توی چاه و منفجر شده بود و فقط آن طرف خانه را خراب کرده بود. بتونهای استخر هم جلوی آن را گرفته بود. اگر اینطور نبود تمام خانههای ما خراب شده بود.
انتهای پیام/ ۱۴۱