به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود روایتی از «ناصر رهبر» یکی از رزمندگان غرب کشور را آورده است که ماجرای دختری کومله که توبه کرد و به انقلاب پیوست را در کتاب قرار بانه تعریف کرده است.
این مطلب را در ادامه میخوانید.
یک روز اطلاعات تعدادی از اعضای کومله را دستگیر کرد. آنها مقابله نظامی نکرده بودند، ولی کار تشکیلاتی مثل جاسوسی، سازماندهی و... انجام میدادند. سه چهار تا خانم هم بینشان بود که یکیشان رئیسکل بود؛ دختری به نام نجیبه. دختر ۱۸ سالهای که فوقالعاده باهوش و بااستعداد بود. گفته بود به هیچ عنوان اعتراف نمیکنم. من از بچههای اطلاعات خواستم کمکشان کنم. آنها هم قبول کردند. شروع کردم با آن دختر صحبت کردن؛ حدود یک ماه و نیم، روزی یکی دو ساعت. در این مدت او در انفرادی بود.
فکر کردم تنها کاری که میشود کرد این است که عقاید ماتریالیستیاش را متزلزل کنم. اگر عقایدش متزلزل میشد حرف میزد. بحث را از خداشناسی شروع کردم. او به نظریات ماتریالیستی خیلی مسلط بود. من خودم نمیتوانستم اسلام را به او بشناسانم، ولی چیزی داشتم که این کار را انجام میداد. تعدادی از کتابهای شهید مطهری را به او دادم. او میخواند و مفصل بحث میکردیم. بعد از مطالعه این کتابها، یک شب گفت: «من فهمیدم که اشتباه میکردم. به خدا ایمان آوردهام و دیگر اعتقادات ماتریالیستی ندارم. هر چه شما بخواهید میگویم.» میگفت مسئول تشکیلات خانمها بوده و کارهایشان را شرح داد. نواری پر کرد راجع به کومله و اینکه در حزب چه میگذرد. در حفاظت، سه چهار تا زندانی خانم دیگر هم بودند. آنها را از انفرادی در آوردند و با نجیبه در یک اتاق قرار دادند. یک هفته نگذشت که آنها هم از عقایدشان برگشتند. بعدا چند نفر از آقایان قدر تشکیلاتی گروهکها را هم آوردند تا با او بحث کنند. بعد از مدتی آنها هم توبه کردند.
در همین اثنا حکم اعدام نجیبه و یکی از مردها که از عقیدهاش برگشته بود، آمد. به آقای هدایت لطفیان که آن زمان مسئول حفاظت کردستان بود خبر دادند که او برگشته و روی دیگران هم تاثیر گذاشته. من نجیبه و آن آقا را به سنندج بردم. کلی از آدمهای گردن کلفت دموکرات و کومله را که در زندانهای سنندج بودند و رام نمیشدند، آرام کرد. رادیو و تلویزیون سنندج با هر دو نفرشان صحبت کرد و فیلمش را پخش کرد. آن فیلم طوفان به پا کرد. مردم خوشحال بودند که به انقلاب پیوسته. آقای لطفیان برای هر دو عفو گرفت. از آن آقا دیگر خبر ندارم، ولی خانم نجیبه با یکی از بچههای کمیته امداد ازدواج کرد. این خانم در تاریخ بانه خیلی اثرگذار شد.
انتهای پیام/ 141