به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، نیاز امروز ما این است که اسوهها و الگوهای عینی و عملی سبک زندگی اسلامی و قرآنی را به جامعه و بهویژه جوانان معرفی کنیم و چه افرادی در این راستا بهتر از شهدا میتوان یافت؟
معرفی شهدا بهعنوان الگوها و اسوههای سبک زندگی اسلامی و قرآنی ازآنرو که اخلاق و رفتار آنان از هر سندی قابل ارائهتر و بارزتر است از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا آنها مفاهیم این مصحف گرانقدر را در تمام زندگی خود جاری و ساری ساختند، و با بهرهگیری از آموزههای آن در سعادت دنیا و آخرت خود گام برداشتند. در ماه میهمانی خدا و در این شبهای مبارک و سرنوشتساز بر آن شدیم تا به نمایندگی از 33 شهید قرآنی خراسان رضوی به زندگی و سیره سه تن از آنها اشارهای داشته باشیم. باشد تا با الگو قرار دادن اخلاق این مقربان الهی به فلاح و رستگاری برسیم.
شهید غلامعلی ترابی همتآبادی فرمانده گردان کوثر لشکر 5 نصر
غلامعلی ترابی همتآبادی در اول فروردینماه سال 1337 در روستای همتآباد استان خراسان رضوی متولد شد. کودکی بسیار فعال بود و به والدینش کمک میکرد. دوران ابتدایی را در روستای محل تولد سپری کرد.
غلامعلی پس از چندین سال زندگی در روستا بهاتفاق خانواده به مشهد مهاجرت کرد و وارد حوزه علمیه حسینقلی خان شد و مدت دو سال به کسب مهارت علوم دینی پرداخت. پسازآن به شغل خیاطی روی آورد.
قبل از انقلاب در تمام مجالس شرکت میکرد و نوارهای امام و اعلامیههای ایشان را پخش میکرد و در درگیریهای میدان شهدا و چهارراه شهدا حضور گستردهای داشت.غلامعلی در 21 سالگی ازدواج کرد و حاصل ده سال زندگی مشترک سه دختر است.
او قرآن آموزش میداد. صدای بسیار دلنشینی داشت و در سال 1362 در مسابقات قرآن در سطح کشور اول شد، او را بهپاس این موفقیت به مکه فرستادند. همه را به فراگیری قرآن توصیه میکرد. جنگ که شروع شد او بیهیچ چشمداشتی روانهٔ جبهه شد و 5 سال در مناطق جنگی حضور داشت. او با سمتهای فرمانده گردان امام محمدتقی (ع) در تیپ ویژه شهدا، فرمانده گردان کوثر و فرمانده طرح و عملیات، در لشگر 5 نصر نقش تعیینکنندهای در جبههها داشت. مدتی هم در پایگاه دریایی لشگر 5 نصر بود و در عملیات خیبر و والفجر 9 نیز شرکت داشت.
او صبح روز دوشنبه 1364/12/5 برای برگزاری جلسهای با فرماندهان گردانهای رزمی ازجمله شهید کاوه عازم قرارگاه تاکتیکی شد، اما جلسه لغو شده بود. هنگام بازگشت بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به پشت و سر و پهلوی راست، در مرحله مقدماتی عملیات والفجر 9 در منطقه مریوان به شهادت رسید. پیکر مطهر او در روز پنجشنبه 1364/12/15 در مشهد تشییع و در بهشت رضا (ع) به خاک سپرده شد.
شهید ترابی همیشه توصیه میکرد که امام، انقلاب و جنگ را فراموش نکنید و حتماً روزی چند آیه هم که شده قرآن بخوانید.
مدرس قرآن
مادرمان در روستا مکتبخانه داشت و به بچههای روستا قرآن یاد میداد. غلامعلی در مکتب به مادرم کمک میکرد. وقتهایی که مادرم نبود یا کار داشت، او به بچهها درس میداد. وقتهایی که باهم در بیابان گوسفند میچراندیم، یک چوب در زمین فرومیکرد و با دقت به آن نگاه میکرد هر وقت سایه آفتاب زیر چوب میرسید، میگفت: برویم وضو بگیریم که وقت نماز است. البته در آن زمان هنوز بر ما واجب نبود. وقتی باهم میرفتیم توت بخوریم، غلامعلی میگفت: بچهها اول برویم وضو بگیریم و دو رکعت نماز برای صاحب باغ و درختها بخوانیم، بعد مشغول توت خوردن شویم.
راوی غلام محمد ترابی برادر شهید
قرائت قرآن در مجلس روضه
او نهتنها مداح خوبی بود بلکه قاری خوبی هم بود. در یک جلسه که او هم حضور داشت، چراغها خاموش شد و بنده مشغول ذکر مصیبت بودم تا رسیدم به آنجا که: سربریده امام حسین (ع) بر بالای نیزه قرآن میخواند. یکمرتبه دیدم از گوشه مجلس صدای غلامعلی به خواندن قرآن بلند شد و آیه «وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ»را که سربریده حسین بن علی (ع) بالای نیزه تلاوت کرده بودند را با صوت حزینی قرائت کرد که یکباره صدای گریه جمعیت بلند شد.
راوی سید محمد رستگار
بوسیدن پای پدر و مادر افتخار او بود
او خیلی مؤدب، فهمیده و باتقوا بود. غلامعلی پیشانی و کف پای مادرمان را میبوسید و میگفت: بهشت زیر پای مادران است. پدر و مادرم خیلی ناراحت میشدند و میگفتند: تو ما را شرمنده میکنی، اما او میگفت: من به بوسیدن پای شما افتخار میکنم.
راوی محسن ترابی برادر شهید
لبخند او حلال مشکلات بود
بیش از هر چیز حسن خلق و رفتار ایشان زبانزد بود و همیشه سعی میکرد با تبسم مسائل را حل کند. غلامعلی آنقدر صبور بود که اگر عصبانی میشد خود را کنترل میکرد و باروحیه باز امربهمعروف و نهی از منکر میکرد. او هر وقت که به جبهه میرفت، به ما سفارش میکرد که به خانواده شهدا سرکشی کنید و از احوال آنها جویا شوید. به بچهها درباره درس خواندن و حجاب توصیه میکرد.
راوی همسر شهید
شهید مهدی مرادیان
مهدی مرادیان در اول فروردینماه 1351 چشم به جهان گشود. او از شقایقهای سرخفام خطه کویر و دیار مرد پرور بجستان بود که از ویژگیهای برجستهای برخوردار بود و در چهرهاش طلعلع خورشید معنویت موج میزد. او شیفته مکتب متعالی تشیع و حافظ قرآن مجید بهعنوان معجزه جاوید رسول مکرم اسلام بود. حضور همیشگی وی در نمازهای جماعت و تواضع و مهربانیاش زبانزد خاص و عام بود. در پرتو مکتب بالنده اسلام خصوصیات راستگویی، سادهپوشی، پرهیز از شوخیهای زننده را بهخوبی آموخته بود. افتادگی در مقابل پدر و مادر بهگونهای که منطبق بر دستورات آیین حیاتبخش اسلام باشد از بارزترین صفات حسنهاش بود. امربهمعروف و نهی از منکر که در کلیه سکنات وی متجلی بود اثرات مطلوبی در دوستانش داشت.
پرهیز از استهزاء دیگران و ممانعت از این عمل کثیف، پرهیز از شنیدن موسیقیهای آلوده به غنا از دیگر خصائل وی بود. علاقه زائدالوصف به قرآن و نشر تعالیم الهی و صدای دلنشین باعث شده بود تا در محافل شبی با قرآن بهخوبی ادای وظیفه کند و همین ودیعه خدادادی باعث شده بود در جبهه نیز مؤذن و قاری قرآن باشد. نمرات وی و اذعان همکلاسیهایش نیز شاهدی بر تکاپوی جدیاش در عرصه علمآموزی است. سراسر زندگی کوتاه ولی پربارش حکایت از تربیت در دامنه پاک و خانوادهای متدین و خداجو دارد. مهدی مرادیان در 15 بهمنماه 1364 در غرب کارون به آرزوی خود که شهادت درراه حق بود رسید. راهش متداوم و پر رهرو باد.
وصیتنامه شهید مهدی مرادیان
بسمه الله الرحمن الرحیم
«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص» «قرآن کریم»
بنام خدای شهیدان و به نام خدای شاهدان و به نام خدای ایثارگران و به نام خدای عاشقان و به نام خدای عارفان و به نام خدای، درود و سلام به رهبر بزرگ انقلاب اسلامی امام امت خمینی کبیر و سلام فراوان بر شهدای راه حق و حقیقت و رزمندگان پرتوان اسلام و سلام بر تمامی کسانی که با نثار خون خویش چگونه زیستن را به ما آموختند اینک که رشادتها و دلاوریهای این حسینیان در ایران متبلور گشته خویش را موظف دانسته تا به جبهه بیایم و در جوار این زاهدان شب و شیران روز دین خویش را نسبت به اسلام و مسلمین ادا نمایم پدر و مادر عزیزم، برادرهایم و خواهرانم سلام حقیرانه مرا بپذیرید و برایم دعا کنید.
از همگی شما طلب مغفرت مینمایم. باید مرا ببخشید اگر شمارا آزرده خاطر ساختم در دورانی که باهم بودیم، اما چه کنم که پدر، امروز بار سفر بستهایم و باید به دیاری دیگر رویم و شما هم امیدوار باشید که خداوند مرا هدایت میکند و رهبری آگاه و بیداری مرا رهنمون مسازد. بر شما باد قدر رهبری را بدانید و به پیامها و رهنمودهایش عمل کنید، و بدانید اگر اسلام تاکنون برای دنیا ناشناخته مانده است به علت نداشتن یک رهبری بیدار و آگاه بوده و لازم است بر شما که از اینچنین رهبری آگاه و بیدار اطاعت نمایید و روحانیت در خط امام را حمایت کنید در مقابل آنان که با ولایت فقیه مخالفاند محکم بایستید و به دنیا و چیزهای آن اهمیت ندهید و بیشتر به فکر آخرت باشید و تو ای مادر عزیزم ناراحت نباش اگر که مرا ازدستدادهای چراکه همه ما برای آخرت آفریدهشدهایم نه برای زندگی و شما هم نیز بدانید همگیتان از دنیاخواهید رفت و هیچیک از شما آفریده نشدهاید که برای همیشه زندگی نمایید.
پس بترسید از اینکه مرگ شمارا دریابد و زاد و توشهای نداشته و علاوه بر این در حال گناه باشید لذا سعی کنید که فقط و فقط برای رضای خداوند متعال کارکنید و با شرکت در مجالس و مراسم عمومی دعاها و نمازهای جمعه و جماعت برای آخرت خویش توشهای تهیه نمایید در پایان از خانواده گرامیم و همچنین از تمامی مردم مسلمان التماس دعای خیر دارم و به کلیه برادران عزیزی که توانایی دارند توصیه میکنم که نگذارند اسلحهام بر زمین بماند و کوردلان و منحرفین خون مرا پایمال نمایند چراکه چنین باشد در آخرت در پیشگاه خداوند متعال شکایت خواهم کرد
شهید حسین علی پور نوقابی
حسین علی پور، در اول آبان ماه سال 1346 در خانوادهای مذهبی و زحمتکش و مستضعف چشم به جهان گشود. او از کودکی باهوش و ذکاوت بود چنانچه همگان را به تعجب وا داشته بود.
در 7 سالگی وارد دبستان فروغی نوغاب شد. با قرآن انس و الفت عجیبی و همیشه تلاوت کلامالله بر لب داشت. ازنظر اخلاقی، علمی، مذهبی و ... جوانی نخبه و نمونه بود باوجودآنکه ازنظر کاری بازوی تنومندی برای پدر زحمتکش و مادر خود بود ولی در کسب علم نیز کوشا همیشه موفق بود. و تمام مقاطع تحصیلی را با موفقیت به پایان میرساند. پس از طی نمودن دوره راهنمایی در رشته ریاضی فیزیک مقطع متوسطه مشغول به تحصیل شد و در این مدت چندین بار به جبهه اعزام شد. در سال آخر تحصیلات دوره متوسطه برای آخرین بار از طرف بسیج سپاه پاسداران گناباد به جبهههای حق علیه باطل اعزام و در لشکر 5 نصر گردان نصرالله مشغول به انجاموظیفه شد. حسین علی پور درنهایت در سوم دیماه 1365 در عملیات کربلای 4 در منطقه شلمچه به دیدار حق شتافت و در جوار او آرام گرفت.
فرازهایی از وصیتنامه
از امت بزرگوار و حزبالله خواهش میکنم که یاور امام امت باشند و دستورها و فرامین ایشان را موبهمو اجرا کنند باشد که به سعادت دنیوی و اخروی نائل آیند.
برای آخرت خود بیشتر کارکنید. این دنیا فانی و زودگذر است. (الدنیا مزرعه الاخره) دنیا کشتگاه آخرت است تا فرصت دارید و میتوانید فکری برای فردای خود بنمایید و در فکر زاد و توشه باشید. دنیا گولتان نزند و فریب شیطان را نخورید.
من به اختیار خود و بنا به تکلیفی که مذهبم بر دوشم نهاده و درسی که از مولایم اباعبدالله(ع) فراگرفتهام کولهبار سفر را بسته و راهی این راه شدم تا امانتی را که سایر برادرانم قبل از من تا اینجا آوردهاند و به من سپردهاند به منزل برسانم و اگر در این راه از پای افتادهام از برادران مسلمان تقاضا دارم که کوله بارم را به پشت گذاشته و سلاحم را بر دوش گرفته و در ادامه راه این امانت را به دیگران برسانند.
ای پدر و مادر، میدانم که برایتان فرزند خوبی نبودم و آنطور که شما میخواستید نتوانستم و گاهوبیگاه موجبات مزاحمت و ناراحتی شمارا فراهم میآوردم اما هرچه بود گذشت و امیدوارم شما مرا حلال کنید لباس سیاه بر تن نپوشید گریه نکنید ناراحت شوید ، صبر کنید و شکر خدای بهجا آرید.
اما از مال دنیا هیچی ندارم جز دو عدد قرآن و یک عکس امام و یکدست لباس رزم که قرآنهایم را یکی به فرزند برادرم سلیمان و دیگری به فرزند خواهرم معصومه و باقیمانده را به دیگر خواهر و لباسهایم را انشاءالله برادرم عبدالله بر خواهد داشت، البته سخن زیاد دارم ولی وقت نیست و شمارا به خدای بزرگ میسپارم.
انتهای پیام/