به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یاسوج، «سیدسجاد خاضع» فرزند «سید امانالله» پنجمین روز از شهریور سال 1344 در روستای «شیخ هابیل» استان کهگیلویه و بویراحمد به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و به دلیل نبود مدرسه راهنمایی در روستا، برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به شهر «دهدشت» مهاجرت کرد.
در سال 1356، در حالی که حدود یک سال از دوران تحصیلش در مقطع راهنمایی میگذشت، همراه با سایر دانشآموزان و مردم انقلابی و شجاع شهر دهدشت، به مبارزه با حکومت پهلوی پرداخت و با نهضت اسلامی ملت ایران علیه حکومت ستمشاهی همراه شد. او پس از اتمام دوره راهنمایی، وارد دبیرستان شهید بهشتی (ره) دهدشت شد و به عضویت تشکیلات انجمن اسلامی دانشآموزی و حزب جمهوری اسلامی ایران درآمد.
همزمان با ورودش به مقطع دبیرستان، شیپور جنگ تحمیلی نواخته شد و به فرمان امام خمینی (ره) مدرسه را تبدیل به سنگر جهاد و شهادت کرد و به میادین نبرد حق علیه باطل اعزام شد. وی سرانجام در بیست و چهارمین روز از اسفند 1363 در عملیات «بدر» در شرق دجله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
این شهید والامقام به مدت 13 سال مفقودالجسد بود تا اینکه پیکر مطهرش در سال 1376 توسط گروه تفحص کشف شد و در کنار یاران باوفایش در گلزار شهدای شهر دهدشت آرام گرفت تا مزارش زیارتگاه دلدادگان به فرهنگ ایثار و شهادت باشد.
شهید «سیدسجاد خاضع» در بخشی از وصیتنامهاش نوشته است:
اکنون که مشیت و خواست الهی بر این قرارگرفت که همراه برادران طرح لبیک عازم جبهههای حق علیه باطل گردم، با توجه به اینکه مقصد و هدف خویش را پایدار میدانیم و دم از شیعه علی (ع) بودن میزنیم و با توجه به روایات و احادیث رسیده از هداه مهدیین (ع) که فرد مسلمان نمیتواند در مقابل کفر ساکت بماند و سازش کند و با توجه به سخن رهبر عزیزم خمینی (ره) روح خدا که فرمودند صلح بین اسلام و کفر معنی ندارد، نباید در خانه ماند و دل به این بازیچه دنیا بست.
ما اسلام را به عنوان دین جامع دینی [میشناسیم] که دستورات سیاسی، نظامی و اخلاقی را دربرمیگیرد و این دنیا را فقط جایگاه و سالن امتحان و آزمایش قرار داده که انسان باید در این مدرسه دنیا تحصیل نماید و هنگام ضرورت امتحان پس دهد. باید از این دنیا توشه ای برای آخرت برداریم و از کمترین امکانات حداکثر استفاده را ببریم و اکنون که یکی از مهمترین راهها برای توشه برداشتن، شتافتن و کمک کردن به جبهه است، با شرکت ایران اسلامی و صدقیت در یک طرف و حزب بعث و همه کفار و شیاطین در طرف دیگر قرار گرفتهاند، بیایید برای کفاره گناهان خویش به سوی جبههها پرواز کنیم و در این جنگ همان طور که امام فرمود: تا قدس که برویم حالت تدافعی دارد و بر همه واجب است که از کشور و دین و ناموس خویش دفاع کنیم و این را بدانیم که اگر وضع مانند حال باشد و این روحیه در آن جاودانه بماند، مطمئنم که انشاءالله به همین زودی تمام سرزمینهای اسلامی آزاد و به دست ملتشان سپرده میشود و حقوق آنان به خودشان برخواهد گشت و حالا [که] به حکم خدا، دین و آزادی که در پی آن بودید و جانباخته و شیفته آن بودید به دستتان رسید، شاکر باشید، انشاءالله مشکلات هم به تدریج حل و رفع میشود. به دولت فشار نیاورید. به کشاورزی و دامداری بپردازید که همین کشاورزی و دامداری به منزله جبهه است در مقابل استکبار جهانی.
مسئله دوم اینکه وحدت و یکپارچگی را حفظ کنید. اختلاف قومی و قبیله ای را رها کنید که این بندهایی است که طاغوت به وسیله ایادیاش بر پاهای شما بسته بود و کم کم آنها را میگسلند و متأسفانه هنوز اثرهای این بندها نمایان است. امید آن میرود که از این مهلکه خطرناک خود را نجات دهید و به کشور و به اسلام نگاه کنید که اسلام مرز و طایفه نمیشناسد و همه را برادر و برابر مانند دانههای تسبیح میداند با کمکهایتان هرچند به نظرتان و ظاهراً کم باشد، رزمندگان سلحشور را یاری کنید و دین خود را اداء نمائید.
وصیتم به ملت قهرمان: ای ملت قهرمان، ای بیعتکنندگان با خمینی بتشکن، نکند خدای ناکرده شیطان در نفوستان رخنه کرده و فکر جدایی از نور یعنی رهبر انقلاب را بر شما غالب کند و خدای ناکرده در آن صورت است که باید گفت: حقیقتاً ضرر کردهاید و پشیمان خواهید شد و پشیمانی هم دگر سودی ندارد. البته مسلم است که اگر شیطان مکر و حیلهاش را به هزاران شکل و قالب در آورد، نخواهد توانست چنان فکری را بر شما تحمیل کند و آگاهتر از آن هستید که از روشنایی به ظلمت بروید؛ چون درس جدایی مردم کوفه از امام حسین (ع) را به خوبی آموختهاید و باید عبرتی باشد برای شما و پند بگیرید و پند گرفتهاید. اسلام را بعنوان موتور انقلاب و روحانیت را استارت آن موتور بدانید. همواره این نکته مورد نظرتان باشد که روحانیت بوده و هست که در هر زمان پرچمدار جنبشهای اسلامیاند و آنها را خط میدهند که وصف نقش کنونی آنها در این انقلاب فعلا برای بنده مقدور نیست. وصیتم این است که احترام روحانیت را داشته باشید و به آنها به عنوان آدمهای معمولی ننگرید که آنها به درستی آیه و نشانههایی از اسلامند. البته هدفم هر روحانی نیست، چرا که روحانی درباری و مفتیهای بیهودهگو زیاد داریم، هدفم روحانیت متعهد و دلسوز به اسلام و جامعه است.
از اصل 110 قانون اساسی به عنوان اساسیترین اصل پشتیبانی کرده و حکمی جزء حکم ولایت فقیه را نپذیرید، چرا که آنچه ما داریم از ولایت فقیه است و استمرار پیروزی رزمندگان اسلام و به طور کلی ملت، وابسته به همین اطاعت است. توصیه دیگر اینکه به دعاها و نماز جمعه و جماعات اهمیت دهید که همینها بودند که ما را از چنگال دژخیمان پهلوی بیرون آورد و سعادت ما را تضمین کردند. حتیالامکان در نماز سیاسی عبادی جمعه شرکت کنید تا هر چه بیشتر دشمنان را ناامید و با یأس روبهرو سازید. ادعیه انسانها را به کمال میرسانند و راهی است برای رساندن انسان به مقصد. دعاها فناکننده یأساند بر خلاف افرادی که دعا را فضولی در کار خدا میدانند، اینها از دعاها ضربه خوردند. باید مفاهیم واقعی دعاها را بفهمیم.
از مردم مسلمان دهدشت میخواهم بیشتر به قبرستان شهدا توجه کنند و روزهای پنجشنبه و جمعه به زیارت شهدا بروند و فاتحهای نثار روحشان نمائید. سعی کنید خودکفا باشید از هر نظر، چه از نظر علمی و چه از نظر اقتصادی. بیائید برای رضای خداوند همه راضی به رضای آن باشیم که جان ناقابلمان را فدای یک لحظه گرانبهای امام نمائیم؛ اگر تاریخ اخیراً ارزش پیدا کرده است به واسطه امام عزیزمان است.چیزی جز حمایت از روح خدا، پیام رزمندگان اسلام نیست. عاشق او که عاشق خداست، باشیم که راه سعادت ما در این است و در دعاهای روزانه امام در صدر دعاهایتان باشد. دعا برای سلامتی او به عنوان یک وظیفه شرعی محسوب میشود. امام را به عنوان نماینده خدا ناظر بر اعمالتان بدانید. کاری کنید که قلب امام را به درد نیاورید و به او عشق بورزید.
وصیتم به خانواده، پدر و مادر، خواهران و برادران عزیز، اگر خدای بزرگ شهادت این آرزوی همیشگی من، این فیض عظیم را نصیب من کرد و توفیق لقاء پروردگار را یافتم، نکند گریه کنید و لباس سیاه بپوشید، اگر گریه کنید و لباس سیاه بپوشید باید گفت: به درستی روی پلید استعمار را سفید نمودید و شما را به خدا اگر میخواهید روحم آرام بگیرد، این نصایح فرزندتان را بپذیرید. اگر خواستید برای من گریه کنید، نوار برادر آهنگران را بگذارید و به یاد امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و یاران شهیدش و بی بی فاطمه زهرا (س) و سایر مظلومان گریه نمائید.
و اما برادران عزیزم! شماها نیاز به توصیه ندارید و خوشحالم که شاید بیش از هر کس دیگر نسبت به اسلام و انقلاب ایمان داشته باشید. قدر مُسلم این است که در مرگم نه تنها ناراحت نشوید بلکه شاد باشید و سجده شکر به جای آورید و شکرگزار این نعمت باشید، چرا که امانت الهی را به نحو احسن تحویل صاحب اصلیاش دادهاید و افتخار کنید که برادرتان را در این راه دادهاید. توصیه مؤکد دارم شهادتم را وسیلهِ برتریجویی بر دیگران ندانید، البته تذکر این نکته به روستا است و گرنه شما الحمدالله آگاهید. از برادران عزیزم میخواهم که جنگ را سرلوحه امور قرار دهید، جنگ ما حق است و پیروزی با حق است. ما این درس را از قرآن گرفتهایم «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ». برادران تأکید دارم که جبههها را فراموش نکنید، فراموشی جبهه ها به منزله رد سخن امام و در نتیجه قبول نداشتن رهبریت و مرجعیت است چون امام فرمود مسئله اصلی مسئله جنگ است.
در مورد قبرم، اول از هر چیز امیدوارم برای روسفیدی در مقابل مظلوم کربلا، جسدم به دستتان نرسد و مانند سایر شهدا از مفقودالجسدها باشم. مادرم در این جریان مانند مادر وهب صبور باشد که سر فرزندش را برایش آوردند گفت: سری را که در راه خدا دادم، پس نمیگیرم. صابر باشید که خدا با صابران است. از خداوند میخواهم عیدی خانوادهام را شهادت حقیر در راه خدا قرار دهد، اگر جسدم به دستتان رسید به وصیت دوستان صمیمیام و بنا به پیشنهادی که کردهاند، بهتر است قبرم در جوار سایر همرزمانم (دهدشت) باشد. خلاصه در این مورد هر چه برادر بزرگم سیدعنایتالله گفت قبولش دارم. از تمامی برادران و خواهران، دوستان، اقوام، خویشاوندان، همرزمان و اساتید حلالیت میطلبم و همه را به خدای بزرگ میسپارم. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار، انشاءالله.
انتهای پیام/