به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، روز اول ماه رمضان با روزهای دیگر هیچ تفاوتی نداشت، محدودیت ها همانند روزهای قبل وجود داشت. حضور در آسایشگاه ممنوع بود، نشست و برخاست و احترام به سربازان همانند قبل بود. در هوای گرم خوابیدن در ظهر ماه رمضان یکی از کارهای معمول در ایران بود اما باز هم عراقی ها این کار را ممنوع اعلام کردند.
قطع پیاپی آب و کمبود شدید آن، مزید برعلت ها بود، وقتی که حضور در آسایشگاه ممنوع بود، آب وسیله ای بود برای خنک شدن و رفع عطش، اما آن هم نبود و مشکل بیشتر می شد.
یکی دو روز از ماه رمضان گذشته بود که مسئله خوابیدن ظهر را با افسر عراقی در میان گذاشتیم. او گفت: «خوابیدن در آسایشگاه در هنگام روز ممنوع است اما شما می توانید کنار دیوارها و زیر سایه بان بخوابید به شرط آن که وقتی سرباز آمد بلند شوید و احترام بگذارید!»
اگر جناب سروان عراقی می گفت ممنوع است بخوابید! بهتر بود تا این جمله ی اخیر را بگوید آخر چطور ممکن است کسی بخوابد و حضور سرباز را احساس کند و بلافاصله برخیزد و احترام بگذارد، آن هم سربازی که مدام در حال آمد و شد در یک مسیر مشخص و تکراری است و هر سه دقیقه یکبار از کنار آدم رد می شود.
روزی که افسر عراقی و نایب ضابط پلنگی چنین لطف بزرگی در حق ما کردند در کنار آن به بیان خطبه اخلاقی نیز پرداختند. نایب ضابط گفت: «انتم صائم و انا صائم ... شما روزه هستید و ما هم روزه هستیم و این در حالی بود که مدام در حال کشیدن سیگار بود!!! ما می خواهیم شما در ماه رمضان راحت باشید. اگر مشکلی داشتید مثل ماجرای خوابیدن به ما بگویید تا آن راحل کنیم !!»
آقای نایب ضابط با اشاره به یکی از بچه های نوجوان اصفهانی گفت:«این بچه باید الان کنار مادرش باشد نه در اسارت، رژیم شما بچه ها را به زور به جبهه می فرستد ولی ما آنها را نجات می دهیم. در اسارت نگه می داریم تا جنگ تمام شود!! حالا خودتان بگویید، شما که تاکنون دیده اید، آیا برخورد ما یک برخورد انسانی و اسلامی نیست؟!! آیا دروغ حکام ایران بر شما ثابت نشد که می گفتند عراقی ها کافرند؟!!
آیا ما مسلمان نیستیم ؟ روزه نمی گیریم، نمازنمی خوانیم ؟!! پس شما آگاه شوید و از خیرات و برکات آقای صدام حسین استفاده کنید!»
نایب ضابط پلنگی با امتیازی که در مورد خواب به ما داده بود خوشحال و شادمان محل سخنرانی خود را ترک کرد،اما همان دستور نیم بند نیز هرگز اجرا نشد. سربازان هر روز به بهانه های مختلف بچه ها را اذیت می کردند. اگر سرباز به کسی می رسیدکه در گوشه ای روی زمین خوابیده است، رویش آب می ریخت تا بیدار شود و بعد بهانه گیری شروع می شد که دیر بلند شدی، چرا بلند نشدی؟و... شما می دانیدکه انسان اگر خواب باشد آن هم انسان روزه دار و اسیر وقتی آب روی او بریزند با چه حالتی از خواب بلند می شود و چه اضطراب و وحشتی به او دست می دهد.
معمولاً سالن آسایشگاه های ۲و۱۳ محل خوبی برای یک استراحت ۱۰تا۱۵ دقیقه ای بود، اما بعضی وقت ها همان جا نیز مورد هجوم سربازان قرار می گرفت. ظهر یکی از روزهای ماه رمضان بود کنار آسایشگاه ۱۲ ایستاده بودیم که دو سرباز به نام های «احمد و سبحان» که هر دو در خشونت و بی رحمی گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند، به آنجا آمدندبچه هایی را که در سالن ۱۳ خواب بودند اذیت کردند و بعضی را زدند و در همان حال به هم چیزی را گفتند که یکی از بچه های عربی که کنار ما بود متوجه صحبت آنان شد و به من گفت: «آنها قصد دارند به سراغ سالن ۲ بروند و بچه ها را غافلگیر کنند، ای کاش می شد آنها را با خبرکنیم.»
تا ما می خواستیم اقدامی کنیم آنها خندیدند و به طرف سالن ۲ دویدند و همه بچه های موجود در سالن را به دام انداختند و تقریباً همه ی آنها را کتک زدند تا ثابت کنند که در این گونه مسلمانی اذیت و آزار روزه دار مسلمان جزو اعمال مستحبی است!! این گونه اعمال در ۳۰ روزماه رمضان بارها و بارها تکرار شد و بهتر بگویم آن طور که ازسخنان سربازان عراقی فهمیده می شدا ین کتک کاری ها یک تفریح مناسبی برای آنها بود و خستگی بیداری شب را با این گونه اعمال برطرف می کردند.
راوی: آزاده محمد جواد اسکافی