توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد؛

جدال هواداران حزب بعث و سپاه احرار به روایت ۵۰ شاهد عینی

آنچه در کتاب «نگهبان» ساری و جاری است شرح فداکاری‎هاست. شرح جوانمردی‎هاست. شرح باختن پوریای ولی‌‎وار در مسابقه است تا اسیران برای لحظاتی هم که شده غم غربت را فراموش کنند و شاد باشند.
کد خبر: ۴۹۴۱۹۸
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۴۰۰ - ۱۴:۰۱ - 12December 2021

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، دفاع مقدس دریای ژرفی‎ست که با آن که بیش از سی سال از پایان آن گذشته است هنوز مروارید از آن صید می‎‌شود. هر قسمتی از آن را که می‎شکافیم پر از فداکاری‎ها و از خود گذشتگی‎هاست، فداکاری‎هایی که شاید در شرایط زندگی عادی هرگز میدان بروز و ظهور پیدا نمی‎کردند. از خود گذشتگی‎ هایی که گاه در چنگال دشمن بعثی رخ می‎دهد، گاه در بحبوحه‎ی جنگ و میانه میدان، گاه در بیمارستان شماره دو ارتش و گاه در اردوگاه حشمتیه و محل نگهداری اسیران عراقی.

دفاع مقدس شرایطی را پیش ‎آورد که افراد در جایگاه‌هایی قرار بگیرند که گمانش را نمی‎بردند و آن‎ها را در تعامل با کسانی قرار داد که خوابش را هم نمی‎دیده‎اند و همین قرار گرفتن در شرایط سخت و طاقت‎فرسا منجر به رشد افراد شد.

نگاهبان راوی خاطرات آدم‎هایی است که هر کدام به نحوی در اردوگاه یا بیمارستان با اسیران عراقی در ارتباط بوده‎اند و مسئول نگهداری و نگهبانی از آنان هستند. عده‎ای در اردوگاه و عده‎ای در بیمارستان آلام جسمی و روحی اسیران را مداوا می‎کنند.

کتاب از زاویه‌ای به جنگ پرداخته که کنجکاوی خواننده را به غلیان و جوشش بیاندازد و قوه‎ی خیالش را قلقلک دهد که از دریچه راوی خاطره‎ها، در جایگاهی جدید و بدیع با جنگ مواجه شود. جایگاهی که کسی مانند من، تا پیش از روبروشدن با این کتاب‎، به طور کلی از وجود آن بی‎خبر بود. نگاهبان از زاویه‎ای به دفاع مقدس پرداخته که شاید تا به حال به آن پرداخته نشده باشد.

روبرو شدن ما با چیزی به نام «اسارت» عموما از دریچه‎ی نگاه اسرا و آزادگانی بوده که در زندان‎های صدام و حزب بعث گرفتار بوده‎اند. در واقع آن چه با شنیدن واژه اسیر به ذهن ما می‎آید رزمندگان ایرانی‎ای هستند که در شرایط سخت در اردوگاه‎های عراق زندگی می‌کنند و اکثر کتاب‎هایی که درباره مفهوم اسارت خوانده‎ایم در همین حیطه بوده‎اند. این بار، اما از زاویه‎ای مقابلِ آن چه تاکنون با آن مواجه بودیم به اسارت پرداخته شده و این بار عراقی‎ها در اردوگاه‎های ایران حاضر هستند و نیرو‌های ایرانی مسئولیت نگاهبانی از آنان را بر عهده دارند.

مواجه شدن با عراقی‎ها نه در میدان جنگ که در دل خاک خودمان. روبرو شدن با اسیران در حالتی دوگانه. در حالی که کشور کماکان درگیر و دار جنگ با عراق و هم قطاران برخی از همین اسرای عراقی‎ست باید طبق وظیفه دینی و انسانی از اسیران به خوبی نگهداری شود.

اسیرانی که عده‌ای از آن‌ها کماکان به صورت جدی از هواداران حزب بعث هستند و در اردوگاه‎ها هم تلاش می‌کنند به هر نحوی، آشوب و فتنه به پا کنند و شرایط را برای «نگاهبانان» سخت کنند و البته عده‎ی دیگری از اسرا که نمک‎گیر مهمان نوازی نگاهبانان شدند و از شدت این مهمان نوازی به گریه می‎افتند. آن‌ها باور نمی‎کنند که جانشان تا این حد برای نگاهبانان مهم باشد که در جریان زلزله (زلزله منجیل رودبار که در بامداد سی و یک خرداد ۱۳۶۹ و به بزرگی ۴/۷ ریشتر اتفاق افتاد.) و انفجار در اردوگاه (اصابت دو راکت هواپیمای عراقی در اردوگاه حشمتیه در هفتم خرداد ۱۳۶۴) از طرف هم قطاران سابقشان، همه تلاششان را برای آرام کردن و تسکین دادن آن‎ها انجام دهند.

این تلاش‎ها تنها به رفع مشکلات جسمی اسرا محدود نمی‎شود. نگاهبانان همه تلاششان را می‎کردند که نیاز‌های روحی آن‎ها را نیز برطرف کنند و از تلاش برای بهبود وضعیت اقامت، سلامت جسمی و روحی و حتی رفع دل تنگی آن‌ها ابایی نداشتند. انگار نگاهبانان هر کاری از دستشان برمی آمده انجام می‌دادند تا اسرا کمتر احساس غربت کنند و بیشتر مهمان باشند تا اسیر.

این تلاش‎ها گاهی خانواده و فرزندان نگاهبانان را نیز به زحمت می‎انداخت، ولی این عزیزان برای تسکین هم که شده این زحمت را به جان می‎خریدند. همانطور که نویسنده کتاب در ابتدا نگاشته: «فهمیدم نگاه این نگاهبانان گاهی مثل پدر است که لقمه نانی می‌دهد، گاهی مادری است که دلداری‎اش می‎دهد و این روز‌های دوری از خانواده و زندگی اش را کمی آسان می‌کند.»

جدال هواداران حزب بعث و سپاه احرار به روایت پنجاه شاهد عینی

اسیران عراقی‎ که هنری داشتند تلاش می‎‌‌کردند با پیشکش هنرشان حتی به اندازه یک تابلوی نقاشی مهمان نوازی ایرانی‎ها را جبران کنند و از زحمات آن‎ها قدردانی کرده باشند. یکی از اسیران، همدمش پرنده‎ی کوچکش را به فرزند کوچک یکی از نگهبانان هدیه می‎کند. گویی تمام داراییشان را به پاس خدمت صادقانه و در طبق اخلاص به نگهبانان تقدیم می‎کنند. بسیاری از همین اسرا زمانی که از زیر بمباران دستگاه تبلیغاتی عراق خارج شدند و با واقعیت ایران و ایرانی‎ها مواجه شدند، تحت تاثیر رفتار دینی و انسانی نگاهبانان، به «سپاه احرار» پیوستند و در مقابل صدام جنگیدند و شهید شدند و بسیاری از آنان نیز پناهنده شدند و پس از پایان جنگ در ایران ماندند و خانواده تشکیل دادند.

آن چه در کتاب ساری و جاری است شرح فداکاری‎هاست. شرح جوانمردی‎هاست. شرح باختن «پوریای‎ولی» ‎وار در مسابقه است تا اسیران برای لحظاتی هم که شده غم غربت را فراموش کنند و شاد باشند. شرح عزاداری برای امام حسین (ع) به سبک عراقی‎هاست و هروله کردن و به سر زنان دویدنشان. شرح بغض گلوگیری است که از فراق زن و فرزند نادیده حکایت دارد. شرح دلِ‎سوخته برای اسیر بیمار عراقی‎ست که به دلیل بیماری جانش را از دست داده. شرح نذری دادن برای اسیران عراقی‎ست و البته شرح تشکیل خانواده و سر و سامان دادن هم هست. خلاصه کتاب دکان عطاری‎ست که انواع ادویه‎های تلخ و شیرین را در خود دارد. روایت‌های کوتاه کتاب گاهی اشک دارد، گاهی لبخند دارد، گاهی غم غربت و دوری از خانواده دارد، گاهی رگِ گردنِ باد کرده از غیرت دارد و همه این‌ها در کنار هم، یک جا و در یک کتاب نشسته اند.

نگاهبان حاصل یک سال تلاش نویسنده در مصاحبه و نگاشتن خاطرات نیرو‌های نگهدارنده‎ی اسیران عراقی و راوی زحمات ارتش برای نگهداری و نگهبانی از آنهاست. نگاهبانی‎ای که پزشک، پزشکیار، سرباز، سرتیپ و کارمند در آن دخیل بوده‎اند. پنجاه روایت کوتاه و خوشخوان که خواننده را خسته نمی‎کند و او را با زاویه‎ای دیگر از جنگ مواجه می‎کند. کتاب را انتشارات سوره مهر در ۲۶۴ صفحه منتشر کرده است.

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار