به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، اگر در جنگ هم بودند، غیرتشان اجازه نمیداد یک جا بنشینند، باید در صحنه میبودند و سینهاشان برای دفاع از وطن جای ترکش خمپاره و گلوله تفنگ میبود، اینها همان تربیت یافتگان نسل انقلاب اسلامی هستند که معاندان چهار دهه برای انحراف آنها تلاش کردند، اما نتوانستند.
زندگی هرکدام از خادمان جهادگر قصه دور و درازی دارد، داستانی که دست سرنوشت آنها را به پایین دستترین نقاط این مرز و بوم کشاند و اشک محرومیت از چشمان آنها جاری کرد. در این گزارش نگاه کوتاهی به زندگی خادمانی میاندازیم که در راه خدمت به مردم محروم جان خود را از دست دادهاند.
از انگلستان تا بشاگرد؛ پایان محرومیت با تلاش جوانان جهادی
حسین علیمرادی، جوانی بود که جهاد میکرد، جهاد در راه خدا، آنجا که محرومان دادگری نداشتند او با دوستانش وارد میان عمل میشدند. دست تقدیر این جوان دهه هفتادی را از کشور انگلستان به منطقه بشاگرد هرمزگان کشاند. آن شهید بزرگوار تبدیل شدنش به یک جهادگر شبانهروزی را این گونه روایت میکند: «من حسین علیمرادی، متولد سال ۱۳۷۴ و مؤسس و مدیرعامل موسسه دست یاری به دستیاری هستم. داستان از ۱۲ سالگی من شروع شد. من به همراه خانوادهام به منطقه بشاگرد هرمزگان رفتیم. در آن سالها این منطقه وضعیت امروز دشتیاری را داشت. به آنجا سفر کرده بودیم تا سرپرستی دختر بچهای را قبول کنیم. این اولین مواجهه من با مفهومی به نام منطقه محروم بود. کمی بعد به دلیل ادامه تحصیل پدرم به انگلستان رفتیم.»
حسین پس از مدتی با خانواده به ایران میآید و در سال سوم دبیرستان تحصیل میکند، اما نگاه او به اقدامات خیرخواهانه او را بر ایجاد یک موسسه به نام دست یاری به دشتیاری در سیستان و بلوچستان مصمم میکند و سرانجام به هدف غایی خود میرسد.
مادر حسین به اقدامات خیرخواهانه فرزندش اشاره میکند، فاطمه محرابی که مدرس زبان انگلیسی است پس از شهادت حسین، مدتی افسرده شده و به اجبار تدریس را کنار میگذرد. او برخی از اقدامات حسین در مناطق کم برخوردار را برمی شمارد و میگوید: «واقعیت این است که بچههای منطقه دشتیاری از ضریب هوشی بسیاری بالایی برخودار هستند. حسین به درستی متوجه این موضوع شده بود و لازم میدید به جز احداث دبستان و مدارس راهنمایی کاری جدی برای قبولی این جوانها در دانشگاهها انجام دهد. به همین خاطر نخستین مدرسه آمادگی برای کنکور با خدمات شبانه روزی را در همین منطقه احداث کرد.»
نتیجه این همکاریها در سال بعد به بار نشست و ۲۳ تن از دانشآموزان این مدرسه در این منطقه به شدت محروم در دانشگاههای سراسری قبول شدند و حالا در رشتههای خوبی مشغول تحصیل هستند. حسین بعدها با زهرا محمدی ازدواج میکند و در آذرماه سال ۱۳۹۸ به هنگام بازدید از مناطق محروم دشتیاری در پی سانحه تصادف جان خود را از دست داد و آسمانی شد.
با دستان خالی ایثار کردند
رحمت الله شیرین پسر زحمتش رفتگری بود که ساکن شهرستان نهبندان خراسان جنوبی بود، وقتی ندای یاری به مردم محروم سر داده شد طاقتش طاق نیامد و وارد میدان شد، نوجوانی که در خانواده پرجمعیت ۸ نفره در خانه کاهگلی در شهرستان نهبندان بزرگ شد.
برادر شهید رحمت الله شیرین میگوید: «وقتی دستور رهبری مبنی بر تلاش برای سازندگی در مناطق محروم را شنیدند بیش از پیش به این فعالیتها سرعت دادند: «این بچهها تازه دیپلم گرفته بودند. دفترچه آماده به خدمت شان هنوز هست. قصد داشتند به فعالیت در بسیج ادامه دهند. عاشق رهبرشان بودند و حرف ایشان برای آنها فصل الخطاب بود. شاید دیگران به این موضوع فکر کنند که چند جوان که به تازگی دیپلم گرفته اند چه کاری میتوانند برای یک شهر یا روستا انجام دهند. اما باور کنید که این بچهها با همان دست خالی کارهای بزرگی انجام دادند و به اندازه خودشان در تحقق خواسته مقام معظم رهبری نقش داشتند.»
سال ۱۳۸۱ وقتی ندای بسیج سازندگی به منطقه خراسان جنوبی رسید جز اولین جوانهایی بود که پای در عرصه سازندگی در روستاهای اطراف شوسف نهاد و در همین راه نیز به خیل عظیم شهدا پیوست.
جوانی که از اردوهای جهادی، درس زندگی میگرفت
حبیب فرزانه، عاشق روضههای ائمه اطهار (ع) بود و بسیار دل نازک و هر بار دلش برای اهل بیت (ع) میشکست، این بود که به گریه میافتاد. اهل کار و تلاش بود و برای تأمین هزینههای زندگی تلاش میکرد و عاشق اردوهای جهادی، آن را زمینهای برای خودسازی و تربیت نفس میدانست تا آنجا هر بار به اردوی جهادی میرفت به مادرش میگفت: «من برای کسی به اردو نمیروم، دارم به خاطر درستکردن خودم میروم، وقتی سر کار میروم یا برای کمک به این محرومان میروم، این کارها را در کارنامه من مینویسند. اگر من این فقرا را ببینم خیلی درسها در زندگی میگیرم.»
وقتی حبیب میخواست دیپلمش را بگیرد در همین راه یعنی خدمت به مردم مناطق محروم جانش را از دست داد. او در مردادماه سال ۱۳۸۱ در جاده آیسک جانش را فدای مردم آن منطقه کرد تا آنها در آرامش باشند.
میشد روی کمکهای او حساب باز کرد
فرهاد (فرهاد نعمتی) جوانی با محاسبی زیبا و خوش رو بود، بسیجی تمام عیار که هر ساعتی از شبانه روز را میتوانست به خدمت به محرومان اختصاص دهد، جوانی پایه که میشد روی کمکهای او حساب باز کرد و پایه کارهای جهادی بود. تخصص او در مهار خودروهای سنگینی بود که در کوهستانها برای مردم خدمت رسانی میکردند، میخواست راهی در کوه ورزقان ایجاد کند، اما حین کار از لودر به پایین پرتاب شد و لودر روی او افتاد و جانش را این گونه فدای مردم آن منطقه کرد. میگفت: «من سرباز کارم، سربازی کار جهاد» و در همین راه نیز آسمانی شد.
شهیدی که عاشق حاج قاسم بود
شهید مصطفی پیران، او هم مانند دیگر شهدای جهادگر یک بسیجی همه فن حریف بود، روی آشپزی او میتوانستند حساب کنند، بسیار هم با سلیقه بود. اما وقتی کرونا در اسفندماه سال ۱۳۸۸ وارد کشور شد از هیچ چیزی نترسید و در خانه نماند و تا پای جان به مردم خدمت کرد. نه در کار او نبود و هر کاری از دستش بر میآمد. او عاشق حاج قاسم، مرد میدان بود و وقتی خبر شهادت حاج قاسم به او رسید اشک از چشمانش جاری شد و دوست داشت مانند شهدا شهید شود.
مصطفی در سیزدهمین روز از نوروز سال ۱۳۹۹ در هنگام کار در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به خیل عظیم شهدا پیوست و آسمانی شد.
پایانی تلخ بر قصه جهادگران
با آنکه لایحه احــراز شــهادت جــهادگـران در ایسـتگــاه آخــر قرار دارد، اما گویا مسئولان قصد جدی برای پایان دادن به قصه ناتمام شهدای جهادگر ندارند، براساس سخنان مهدی ایزدی معاون حقوقی و امور مجلس بنیاد شهید و امور ایثارگران و آییننامه تعیین و احراز مصادیق عملی شهید؛ مصادیق در صورتی حکم شهید را دریافت میکنند که در مرحله نخست پس از تأیید سازمان مربوطه، از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران به عنوان بخشی از دولت احراز شود؛ بنابراین تصویب قانون شهدای جهادگر در مجلس جزو وظایف مجلس شورای اسلامی نیست، چرا که قانون گذار تعیین مصادیق را منوط به تصویب آییننامه توسط هیأت دولت کرده و در صورت لزوم، اضافه کردن مصادیق شهید و در حکم شهید نیازمند اصلاح آییننامه مصوب دولت است.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۹۱۱