به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، بسیاری از پدیدهها و ویژگیهای دوران دفاع مقدس، بیبدیل و از جهاتی شگرف و تکرارناشدنی هستند. به نظر میرسد از حیث مدیریت و فرماندهی این ویژگی مشهودتر از سایر پدیدههاست؛ زیرا روش مدیریت و تنظیم مناسبات و روابط بین مسئول و زیردست از هیچیک از روشهای مرسوم و تعریفشده دموکراتیک، خودکامه (تمرکزگرا)، آنارشیستی، نخبهگرا و طبقاتی پیروی نمیکند.
نظام مدیریتی مذکور چه در روش و چه به لحاظ محتوا، ویژگیهای منحصربهفردی را در برداشت.
مدیران و فرماندهان عملیاتی به فراخور شرایط زمانی و مکانی و سطح و شکل آموزههای دینی، گاهی بعضی از مسیر عشق عبور میکردند و بعضی از راه عقل، و حائز اهمیتتر آنکه هیچگاه یکی؛ دیگری را به بهانه اصالت خود، نفی و از صحنه مبارزه و دفاع خارج نمیکرد.
البته بدون اغراق و گزافه و به گواهی اسناد، سخنان و رفتارهای روشن و آشکار آنها در طول هشت سال جنگ، باید گفت شخصیت آنها ملهم از منش و تفکر امام خمینی و درواقع ترکیبی از جمع ضدین (عقل و عشق) بود، گویا آنها در کلاس درس عرفان پیر و مرادشان، در کوتاهترین زمان، دورهای چندین ساله را منزلبهمنزل بهصورت غیرحضوری طی کرده بودند.
احمد کاظمی، حسین خرازی، ابراهیم همت، مهدی باکری، مهدی زینالدین و ... در زمره فرماندهان یگان و لشکرهای عملیاتی و خطشکن سپاه بودند که به نحو بارزتری از تعلیمات عرفانی مبارزهی مبتنی بر اندیشه و قرائت امام راحل بهدرستی بهره گرفتند و در بحبوحههای خون و آتش و دود، وظیفه خطیر فرماندهی بر خیل مردم حاضر در جبهه و اقشار بسیجی را به شکلی همهجانبه عهدهدار شدند و با این الفبا و اعمال شیوه خاص مدیریتی، توفیقات فراوانی کسب کردند و حماسه آفریدند.
ویژگیهای مدیریتی احمد کاظمی
جملگی راویان دفاع مقدس، اذعان دارند که احمد کاظمی از یکسو در برابر تودههای بسیجی، متواضع و کاملاً آشتیپذیر بود، ولی از سوی دیگر آنگاهکه آتش جنگ و دفاع و شبیخون شعلهورمی شد، سرسخت و آشتیناپذیر.
او نهتنها در آنسوی جبهه بلکه در اینسو نیز بر پایه عهد و پیمانی که فقط باخدای خود بسته بود، در جریان و تصمیمگیریهای عملیاتی، بیدلیل انعطاف نشان نمیداد.
تجزیهوتحلیل این تضاد رفتاری تماماً در چارچوب فضای مدیریتی خاص زمان جنگ امکانپذیرمی گردد که بیشک میتوان گفت؛ این شیوه مدیریتی در درجه اول برای راویان و در مراحل بعد برای نزدیکان اندک احمد کاظمی قابلفهم و درک بوده است. او به همان شدتی که در برابر پاییندستان رزمنده و بسیجی، نرمخو، ملایم و حمایت گر بود، در هنگامه بحث و مجادله بر سر طرحهای عملیاتی و انتخاب فلش حمله علیه دشمن بعثی، سرسختانه، قاطع و غیراحساسی رفتار میکرد و پس از ساعتها شناسایی شخصی و مستقیم منطقه هدف و همفکری با سایر فرماندهان و ردههای مافوق، آنگاهکه پای در کارزار مینهاد، ولولهای به راه میانداخت و ستون به ستون دشمن را متزلزل میساخت تا جایی که حتی دشمن نیز به فغان میآمد و زبان به اعتراف میگشود.
ایثار و شجاعت وصفناپذیر او در زمان یورش شبانه به دشمن و ایستادگی او در برابر پاتکهای روزانه سهمگین یگانهای مکانیزه و گارد ریاست جمهوری عراق که اغلب با آتش پشتیبانی انواع توپهای دوربرد و خمپارهها و معمولاً با حملات شیمیایی دهشتناک همراه بود، هیچگونه جای شک و شبهه باقی نمیگذاشت که احمد فقط از خدا در هراس بود و حساب میبرد و بس!
و زمانی که حجتهای الهی با ابزار تعمق، تدبیر و شناخت در نزد او تلفیق میشد، زبدهترین تیپها و لشکرهای ارتش عراق، تاب مقاومت در برابر او را نداشتند؛ بنابراین اگر او برای انجام هر حملهای –به دلیل تعهد و علاقه وافر به تودههای بسیجی و رزمندگان گردان- بهسختی متقاعد میشد، لیکن در هنگام اقدام، هرگونه یاس و نومیدی احتمالی را از اردوگاه خودی میزدود و مایه قوت قلب نیروهای عملکننده میشد.
راوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در تاریخ ۱۳۶۲/۰۵/۱۴ بعد از یک مرحله شناسایی سخت توسط احمد، مهمترین دغدغه او را چنین ذکر میکند: احمد در همان پایین تپه در جلسهای به سیفالله و زینعلی گفت: نکند که این عمل ما به ضرر اسلام باشد و فردا باعث شهادت شهدای بیشتری شود. بههرحال، چون حسین (خرازی) تصمیم قاطع گرفته بود، بعداً احمد همنظرش برگشت.
او و فرمانده همتایش، حسین خرازی، بر محور اعتقاداتشان و با سبک و سیاق مدیریتی خویش میجنگیدند. این کلام احمد کاظمی را راویان مرکز اسناد، بارها و بارها از زبان او شنیده و ضبط و ثبت کردهاند که:
کدام اجبار و کدام احساس میتواند انسان را به خط کشته شدن بیاورد؟ چه احساسی میتواند ما را در این راه پایدار نگه دارد؟
همینکه فرمانده اصلی خداست، خداست که حاکم بر قلوب مجاهدین است. بحمدالله خداوند اینگونه حامی ماست. حاکم بر قلبهاست که امروز انسانها را برای جهاد آماده میکند. امروز بایستی به خودمان توجه کنیم و بگوییم که خدایا چرا ما انتخاب شدیم و وظیفه ما چیست؟
انبوه گفتگوها و مباحثات او در جلسات تصمیمگیری، نشاندهنده وظیفهشناسی احمد کاظمی است. از همین رو نمیتوان او را مدیری صرفاً نتیجه محور دانست. مرز نتیجه گرایی و وظیفهشناسی او به فاصله یک موی باریک است.
سرسختیهای آشتیناپذیر او بر اساس تناسب هزینه- فایده هم نبود. چراکه در برابر جان یکایک رزمندگان پاکباخته فداکار و گلهای سرسبد محلهها و خانوادهها هیچ نتیجه و فایدهای در اندیشه او مقیاس نبوده است.
ظرفیت بالا و مسئولیتپذیری او در برابر امانتهای مردمی و الهیای که جلوبرندگان اصلی مقاومت و دفاع، محسوب و به احمد سپرده میشدند؛ از یکسو و از سوی دیگر ترس و وحشت وصفناپذیر او از باریتعالی، موجباتی را فراهم میآورد که احمد به قضاوت و داوری هیچکس اعتنایی ننماید.
او به دلیل همین ویژگیهای منحصربهفردش، بارها قبل از هر عملیاتی اعتراضها و انتقادهای زیادی را به خود معطوف میکرد، ولی در پی احساس تکلیف و تشخیص برای اقدام بهموقع، وقتی کاروان لشکرش را راه میانداخت و در خطوط اول جبهه، چه در پهندشت جنوب و چه در قلل مرتفع و درهها و یالهای غرب کشور و چه در پشت خاکریزهای آماج گلولههای مستقیم تانک، قد میافراشت، روحیهای سرشار از موفقیت و ظفرمندی را به سرتاسر اردوگاه خودی منتقل میکرد.
روحیه سلحشوری جسورانه احمد را در عملیاتهای ناموفق، محسوستر میتوان یافت. راوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در عملیات رمضان، در اوج ناملایمات لشکر ۸، نقش و تأثیر احمد را در جریان احداث خاکریزی صد متری برای مصون ماندن بسیجیان از آتش مستقیم تانک چنین بازگو کند:
حدود صد متر از خاکریز زده نشده بود که هوا روشن شد. برای زدن خاکریز، احمد دو دستگاه نفربر را به آنطرف خاکریز میفرستد که مرتب در طول این صد متر، عقب و جلو بروند و گردوخاک کنند تا در پناه این گردوخاک، لودر بتوانند خاکریز بزنند. آنها موفق شدند، ولی به قیمت از دست دادن یک لودر.
این تحرک و چابکی در شرایطی بود که احمد بهتازگی در یکی از پاتکهای زرهی دشمن مجروح شده بود: ساعت حدود ۱۰ بود که رسیدم به خط، بچهها قرار شده بود که از زید تا بوبیان، پشت خاکریزی که صبح جهاد زده بود مستقر شوند، حدود ۵ کیلومتر جلوتر.
ساعت ۱۱ بود که عراق پاتک شدیدی کرد، ولی بچهها با آر. پی. جی و با موتور رفتند جلو و دو تانک را زدند و بقیه فراری شدند. ساعت حدود شش بود که عراق دوباره پاتک کرد و بچهها تا الآن که ساعت ۷:۳۰ دقیقه است، هنوز مقاومت میکنند و وضع خوب است.
ساعت حدود هشت بود که احمد با دست زخمی برگشت و او را به اورژانس بردیم. ساعت ۱۲ که برگشتیم بچهها رفته بودند و تانکهای عراق را زده بودند. روحیه معنوی احمد بود که او را بهسرعت از اورژانس به خط مقدم کشاند.
وی معتقد بود: این جنگ، جنگ ایمان است. این راه ایمان است و در این راه افسردگی و خستگی نیست. امروز کسی میتواند مشکلاتش را حل کند که ایمان داشته باشد. هیچوقت هیچکس نمیتواند ادعایی بکند. ما به سمت راحتی نمیرویم، ما باید در جهنم دنیا بسوزیم. این مأموریت افرادی است که برای امام حسین (ع) گریه میکنند.
در زمانی وارد جنگ میشویم که به تمام مشکلاتش واقف هستیم. ما به خاطر پیروزی نمیرویم، ما به خاطر اسلام میرویم. ما باید سرحال و خوشحال، دست بسیجیها را بگیریم و سراغ دشمن برویم و منهدم کنیم تا جایش را بگیریم. اگر امروز در امر جنگ کوتاهی کنیم گناهی دارد و اگر خودمان را با مشکلات نسازیم، گناهی بزرگتر.
امروز روی کمیت حساب نکنید، کیفیت معنویتتان را بالا ببرید. انسان در راحتی سراغ شیطان میرود، ولی در سختی به سراغ خدا. این مطلبی است که ما در جنگ به آن رسیدیم و در کتابها نخواندهایم. ما باید در مقابل خدا به ذلت خودمان اقرار کنیم. خوشا به حال شما که مستقیماً در کنار بسیجیها هستید.
تکرار این بیانات صمیمانه و شورانگیز توأم با همدلی، مشارکت و حضور در بین بسیجیان که سخت در حال فعالیت طاقتفرسا بودند، چنان انس و الفتی ایجاد میکرد که سهمناکترین شرایط جنگی نیز قادر به گسستن این رشته نبود.
در جریان عملیات بدر آنچه بیش از همه نظر راوی مرکز اسناد را به خود جلب کرده و در یادداشتهای او نیز به چشم میخورد، تأکیدات سرزنشآمیز فرمانده لشکر خطاب به فرمانده گردانها درباره ضرورت رسیدگی و توجه هرچه بیشتر به بسیجیان است:
اگر یک فرمانده تنها فکرش این باشد که فقط به شکم بچهها برسد، خیانت کرده است. یک فرمانده گردان نباید بگذارد بچههایش بیهوده شهید بشوند. هیچکس نباید در روز از سنگر بیرون بیاید. در هر سنگر یک نگهبان بگذارید. اگر بچهها بیرون بیایند، دشمن با یک کاتیوشا، همه آنها را منهدم میکند. اگر هرچه تانک و نفربر هم داشته باشیم، چیزی نیست، دشمن به نیروهای پیاده ما حساس است و میداند در این منطقه (جزیره) فقط نیروی پیاده میتواند عمل کند.
احمد در راستای احساس مسئولیتی که به رزمندگان بسیجی داشت، چند روز مانده به عملیات، کلیه واحدهای ستادی و پشتیبانی را از نزدیک بازدید میکرد و ازجمله برادران بهداری را به شرکت دادن بیشتر پزشکان در خط و برادران اطلاعات و عملیات را به انتخاب بهترین معبر و راهکار و برادران مهندسی را به احداث بهموقع خاکریز و سنگر و... توصیه اکید مینمود و سپس شخصاً برای کسب اطلاع از میزان پیشرفت این امر، حضوری پرمخاطره در خطوط مقدم پیدا میکرد.
راوی نوشته است: در ساعت ۸:۳۰ صبح (۱۳۶۳/۱۲/۱۶) برادر احمد و سیفالله رهنما و زین علی برای شناسایی کمینهای دشمن به همراه اطلاعات و عملیات به منطقه رفتند تا از نزدیک آبراهههای موجود را شناسایی نمایند که در عملیات از بهترین و نزدیکترین آبراه استفاده شود. همچنین کمینهای دشمن را روی آب از نزدیک ببینند و تدبیری برای مقابله با آن بیندیشند.
در دفترچه راوی دیگری آمده است: شب گذشته احمد شناسایی رفت و تا زانو داخل گلولای شد. (او پی برد) شناساییها تا سیمخاردارهای داخل خط انجام نشده است. به علت هوشیاری دشمن و احتمال لو رفتن، شناسایی با احتیاط انجام شد.
منبع: سرمدی، سعید، فرماندهان دفاع مقدس؛ شهید احمد کاظمی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم، ۱۳۹۲ صفحات ۸۹، ۹۰، ۹۱، ۹۲، ۹۳، ۹۴، ۹۵، ۹۶
انتهای پیام/ 141