«اعظم بهجم» همسر شهید «محمدرضا بورقی» در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در کرج اظهار داشت: آخرین باری که همسرم به جبهه اعزام شد، 11 دی سال 1365 بود. آن زمان شهر گرمدره روستا بود و مانند الآن پیشرفته نشده بود که همه اخبار سریع به دست ما برسد. پس از چند روز بیخبری از محمدرضا، برادرم گفت حالا که اینجا کسی خبری ندارد به اورین (یکی از محلههای شهریار) برویم، شاید آنجا کسی چیزی بداند.
وی ادامه داد: به اورین رفتیم و از چند تن از خانوادههایی که فرزندانشان به جبهه رفته بودند، پرسیدیم که شما خبری از رزمندگانتان دارید؟ با این کار قصد داشتیم خبری نیز از محمدرضا بگیریم اما آنجا نیز هیچکس خبری نداشت. به گرمدره بازگشتیم تا اینکه دو روز پس از شهادت وی، در تاریخ 21 دی سال 1365 شهید امرالله دادخواه با خانواده همسرم در کرج تماس گرفت و خبر شهادت محمدرضا را به آنها داد.
همسر شهید محمدرضا بورقی مطرح کرد: همه اهالی محل از این خبر مطلع بودند اما کسی چیزی به ما نمیگفت و هنوز بیخبر بودیم. آن روز رفتار همه با من متفاوت شده بود بهطوریکه انگار قصد داشتند من متوجه این موضوع نشوم. بهطور مثال زمانی که اهالی محل مرا در کوچه میدیدند سریع به خانههایشان میرفتند که با من رودررو نشوند. من متوجه شدم که اتفاقی افتاده است اما از اقوام که سؤال میکردم، هیچکس چیزی نمیگفت.
بهجم بیان داشت: تا اینکه شب برادرم به منزل ما آمد و همه ما را متعجب کرد. بعد از شام از او پرسیدم: داداش چرا آمدی؟ گفت: میخواستم به کرج بروم گفتم سری هم به شما بزنم. اما رفتارش بسیار عجیب بود. پس از مدتی از او پرسیدم: داداش از محمدرضا خبر نداری؟ گفت: چرا اتفاقاً دو روز پیش او را دیدم و .... بهگونهای صحبت میکرد که من متوجه موضوع نشوم. دختر و پسرم خواب بودند، گفتم: داداش یک اتفاقی برایش افتاده است اما او میگفت: نه حالش خوب است.
وی بیان داشت: خلاصه آنقدر سماجت کردم تا برادرم گفت: خواهر جنگ است دیگر، یک نفر زخمی میشود، یک نفر شهید. حتی اول به من گفت که محمدرضا زخمی شده است. پرسیدم: داداش واقعاً زخمی شده؟ گفت: بالاخره باید واقعیت را قبول کنیم، آقا محمدرضا شهید شده است. شب خیلی سختی را پشت سر گذاشتیم. دخترم آزاده آن زمان هشت سال داشت و بهتازگی کارنامهاش را گرفته بود و منتظر بود پدرش بیاید و کارنامه را به او نشان دهد.
همسر شهید بورقی با بیان اینکه پسرم حمید نیز آن زمان چهار ساله بود و گاهی سراغ پدرش را میگرفت، عنوان کرد: مراسم تشییع همسرم بسیار باشکوه برگزار شد. زیبایی آن روزها خیلی بیشتر از سختیها و مصیبتهایی بود که بر ما وارد شد چراکه ما حضرت زینب (س) را الگوی خود میدانیم و به رسم حکم «ما رأیت الا جمیلاً» همه این اتفاقات زیبایی و عشق بود.
انتهای پیام/