سردار مرتضی قربانی در مشهد روایت کرد:

ماجرای شهادت خلبانی که می‌خواست جماران را بمباران کند/ قول مساعد به شمخانی برای تصرف قلاویزان عراق توسط لشکر 25 کربلا

در بین عناصر کودتای نوژه، خلبانی بود که در زندان اوین تحت مراقبت بود. همسر آن خلبان، نامه‌ای را برای شوهرش به زندان برد اما نگهبانان از دیدار او و همسرش جلوگیری کردند و نگذاشتند این ملاقات صورت بگیرد. با رفتن زن، پاسدارها با خود گفتند این خلبان اعدامی است و به حالش فرقی نمی‌کند، پس نامه را تحویلش بدهیم....
کد خبر: ۵۰۳۶۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۵ - 01August 2015

ماجرای شهادت خلبانی که می‌خواست جماران را بمباران کند/ قول مساعد به شمخانی برای تصرف قلاویزان عراق توسط لشکر 25 کربلا

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، مراسم گرامیداشت شهدای عملیات کربلای یک و سردار شهید محمدعلی قدمیاری معاون طرح و عملیات تیپ امام جواد (ع)از لشکر 5 نصر که در این عملیات به شهادت رسید با حضور جمعی از فرزندان شهدا و جوانان مشهدی در حسینیه چهارده معصوم برگزار شد.

در این مراسم سردار مرتضی قربانی، از فرماندهان لشکر 5 نصر و لشکر 25 کربلا در دفاع مقدس و رئیس سازمان موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ضمن گرامیداشت یاد و خاطره امام راحل و 23 هزار شهید خراسان گفت: بر اساس آیات قرآن کریم شهدا زندهاند و نزد خدا روزی میخورند، و این جلسات و محافل و ذکر این عزیزان که روزانه بر زبان ما جاری ست،روزیای است که خداوند برایمان مقدر کرده، و امیدواریم که خداوند توفیق دهد که ما از این فیض محروم نشویم. شهدا تا قیامت زندهاند و روزیخور خداوند هستند و نامشان همچون اصحاب سیدالشهدا باقی و جاودان است.

سردار قربانی با گرامیداشت شهدای عملیات رمضان و کربلای 1 افزود: این ایام متعلق به عملیات رمضان و کربلای 1 است که در ماههای تیر و مرداد، که گرمای شدید و طاقتفرسا در خوزستان و مهران بود انجام شد، و عدهای از رزمندگان در این دو عملیات دچار مجروحیت شده و یا به درجه شهادت نائل آمدند. بعضی از عزیزان با زبان روزه وارد عملیات رمضان شدند. آنها شب عملیات افطارشان را انجام دادند و عملیات آغاز شد، و سحریشان را نیز با همان جیرهای که در اختیار داشتند خوردند.

فرمانده لشکر 5 نصر در دفاع مقدس در ادامه با ذکر نام شهید قدمیاری اظهار داشت: شهید قدمیاری بهعنوان یکی از فرماندهان ارشد لشکر 5 نصر و از مؤسسین این لشکر در عملیات کربلای یک به شهادت رسید، و امروز شما بعد از حدود سی سال از این فقدان، به احترام او و دیگر شهدای این عملیات این مجلس را ترتیب دادهاید و همین حضور برای گرامیداشت شهدا، کلمه طیبه و عمل صالح است. اجر و پاداش این عمل شما نزد خداوند محفوظ است.

طرح براندازی نظام در قالب کودتا

رئیس سازمان موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در بخش دیگری از سخنانش با بازخوانی کودتای نوژه و نافرجام ماندن این کودتا که در جهت براندازی انقلاب اسلامی بود گفت: قرآن راهنمای ما است. امام حرکت خود را منطبق بر تعالیم حیاتبخش قرآن و اهلبیت آغاز کرد و همین امر باعث شد تا هر چه در جهت پیاده کردن اهداف انقلاب جلوتر میرفتیم، نصرت الهی بیشتر به یاری مردم و نظام اسلامی بیاید، و از اولین روزها، معجزات الهی بر ما باریدن گرفت، و در همه مقاطع خداوند ما را پیروز کرد. ما حوادث سنگینی را که هر یک برای ایران اسلامی، بهمنزله خطر بود و امنیت آن را تهدید میکرد پشت سر گذاشتیم، و خداوند در تمامی این حوادث حافظ این انقلاب بود. آمریکاییها حدود 2 سال قبل از آغاز جنگ، با برنامهریزی که کرده بود با انجام بعضی تحرکات توسط منافقین و گروهکها و کومله و دمکرات و خلق عرب و بلوچ، قصد ساقط کردن انقلاب اسلامی را داشت. در این مقطع، مردم کشورمان 500 شهید را تقدیم درخت نوپای انقلاب اسلامی کردند. در جلسهای که آمریکاییها با برخی از حکام کشورهای منطقه و همچنین ساواکیها و عناصر وابسته به رژیم پهلوی داشتند، مقرر شد تا در قالب یک کودتا، نظام را سرنگون کنند و اگر به هر دلیل این کودتا ناموفق بود به ایران حمله نظامی کنند. اوایل سال 1359 کودتای نوژه انجام شد، ولی ظرف کوتاهترین زمان خنثی شد.

توسل به حضرت زهرا(س) و عاقبت بخیر شدن یک کودتاچی

سردار قربانی تصریح کرد: با نافرجام ماندن کودتا، عدهای از عوامل اعدام شدند. جنگ آغاز شد. در بین کودتاچیان خلبانی بود که در زندان اوین تحت مراقبت بود. آن زمان تأمین و مراقبت از زندان اوین، با نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. همسر آن خلبان، نامهای را برای شوهرش به زندان میبرد که نگهبانان از دیدار او و همسرش جلوگیری میکنند و نمیگذارند که این ملاقات صورت بگیرد. خانم چهار پنج مرتبهای برای دیدن شوهرش با گریه مراجعه میکند و هر بار دستخالی برمیگردد و او را ردّ میکنند، نوبت آخر، او نامه را به نگهبانها میدهد تا آنها، آن را به شوهرش بدهند. با رفتن زن، پاسدارها با خود میگویند این خلبان که اعدامی است و به حالش فرقی نمیکند، پس نامه را تحویلش بدهیم. او نامه را دریافت میکند و متوسل به حضرت زهرا (س) میشود. وقتی خدا ببیند کسی فریبخورده و از روی عمد کاری را انجام نداده است کمکش میکند.

چند روز بعد جهت رسیدگی به پروندهاش، در دادگاه حاضر میشود. حجتالاسلاموالمسلمین ریشهری، حاکم شرع وقت دادگاههای انقلاب ارتش، مسئول رسیدگیبه پرونده این خلبان است. وی بعد از تفهیم اتهام، به خلبان اجازه میدهد تا از خود دفاع کند. او در ابتدا خودش را معرفی میکند و اعتراف میکند که بهعنوان خلبان هواپیمای F5، تصمیم داشته تا جماران را که محل زندگی حضرت امام خمینی (ره) بوده است را بمباران کند. وی در ادامه میگوید که میدانم که من به کشورم و مردم و امام خیانت کردهام و جزای من اعدام است لذا از شما درخواست دارم که حکم مرا صادر کنید. سپس یادآور میشود اکنونکه جنگ آغازشده است اجازه بدهید که من در جبهه، در جلو سنگری که در خط مقدم ساختهشده قرار بگیرم و با تیر مستقیمی که دشمن شلیک میکند کشته شوم و یا اینکه من را به بمب هواپیمای F5ببندید و بهطرف مواضع دشمن بعثی شلیک کنید تا کشته شوم.

دادگاه تمام میشود و حکم اعدام را به او اعلام میکنند. وقت نماز مغرب و عشاء، آقای ریشهری میگوید بروید خلبان را بیاورید. وقتی او را میآورندحاکم شرع وقت دادگاههای انقلاب ارتش، خلبان را مورد خطاب قرار میدهد و میگوید حکم تو صادرشده و به خودت نیز اعلامشده است، اما امروز در دادگاه مطالبی را گفتی، آیا به آنها واقف هستی؟ میگوید: بله. بعد آقای ریشهری به او میگوید مطالبی را که امروز به زبان آوردی را بنویس. او هم مینویسد. حاکم شرع وقت دادگاههای انقلاب ارتش، دستور میدهد که این خلبان را آن شب اعدام نکنند. صبح که برای ارائه گزارش خدمت امام (ره) میرسد در آخر درخواست آن خلبان را خدمت حضرت امام (ره) میدهد و از ایشان کسب تکلیف میکند. حضرت امام (ره) نیز پس از خواندن درخواست، به حاج احمد آقا میگویند، دستور دهید این خلبان را آزاد کنند. آقای ریشهری با شنیدن سخن امام، میگوید او میخواسته منزل شما را بمباران کند و امام (ره) در جواب چیزی نمیگویند.

امام در ادامه گفتند این خلبان تا 24 ساعت دیگر، خودش را به پادگان محل خدمتش معرفی کرده و لباس خدمتش را پوشیده و هواپیمایش را تحویل بگیرد و به سمت واضع دشمن بعثی پرواز کند. این خلبان نیز دستور امام راحل را اطاعت کرد و بعد از حضور در پایگاه هوایی، در 22 عملیات هوایی شرکت نمود و درنهایت به شهادت رسید. هیچ قدرتی جز قدرت معنوی و نعمت ولایتفقیه و حکومت و رأفت اسلامی نمیتواند اینچنین کاری را انجام دهد.

تشریح عملیات کربلای 1

وی در ادامه به تشریح عملیات کربلای 1 پرداخت و گفت: عراق بعد از عملیات والفجر 8 و تصرف فاو توسط جمهوری اسلامی، مهران را که جزو استان ایلام بود به تصرف خود درآورد. فرماندهان عراقی اعلام کردند که مشت آهنی بر دهان ایرانیان زدیم و مهران را بهجای فاو تصرف کردیم. حضرت امام (ره) بعد از اشغال مهران توسط ارتش بعث عراق فرمودند که سپاه مهران را آزاد کند. آقا محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، خدمت امام رسیده بود و گفته بود که نیروهای ما یکسوم نیروهای عراق است. حضرت امام (ره) نیز در پاسخ فرموده بودند "خدایی که شمارا در خرمشهر و فاو پیروز کرد در مهران نیز پیروز خواهد کرد."در همین راستا لشکرهای 17 علی ابن ابیطالب (ع)، 25 کربلا، 27 محمد رسولالله (ص)، 5 نصر، 41 ثارالله (ع) در دشتی حدود 30 کیلومتر وارد عمل شدند و دشمن نیز با تمام توان نظامی خود به میدان آمد. نیروهای ما حدود 20 روز، با احداث خاکریز، گامبهگام پیشروی کردند تا به میدان مین رسیدند. بچهها میدان مین را هم پاکسازی کردند. عملیات انجام شد و مواضعی را که عراق اشغال کرده بود باز پس گرفتند.

تصرف قلاویزان عراق به دستور فرماندهی نیروی زمینی وقت

سردار قربانی با ذکر خاطرهای از تصرف قلاویزان عراق صحبتهای خود را ادامه داد و اظهار داشت: ارتفاعات قلاویزان عراق، از بدره شروع میشود و به جبلالحمرین میرسد و به خلیجفارس ختم میشود. این ارتفاعات در ایران شیب ملایم دارد ولی در عراق حالت پرتگاه و دره مانند است که دیده هم نمیشود. در جریان عملیات کربلای 1، به قرارگاه نیروی زمینی رفتیم. در آن زمان آقای شمخانی فرمانده نیروی زمینی و آقای ایزدی فرمانده قرارگاه بودند. بعد از خواندن نماز و خوردن ناهار، گزارشی از مأموریتی که به ما محول شده بود ارائه دادیم. بعد از کمی صحبت، آقای شمخانی گفت در نظر داریم تا قلاویزان عراق را هم تصرف کنیم.

این مسئله موردبحث قرار گرفت و چون نیروها درگیر عملیات بودند کسی مسئولیت این کار را قبول نکرد، درنهایت من که آن زمان فرماندهی لشکر 25 کربلا را به عهده داشتم به آقای شمخانی گفتم با یک شرط حاضرم این مأموریت را انجام دهم. او گفت چه شرطی؟ من در جواب گفتم 30 دستگاه تویوتا در اختیار من بگذارید تا این عملیات را انجام دهم. او گفت پانزده دستگاه میدهم. من گفتم 30 دستگاه. دوباره گفت بیست دستگاه. گفتم 30 تا. گفت بیستوپنج تا. گفتم با اصفهانی چانه نزن، مگر نمیخواهید قلاویزان عراق را تصرف کنید پس 30 دستگاه تویوتا تحویل من بدهید. آقای شمخانی گفت لوطیگری و مشتیگری، نامرد کسی که نره، قلاویزان عراق و بگیره، بده دستت و. باهم دست دادیم. یا علی گفتیم و بلند شدیم و روی آقای شمخانی را بوسیدم و از سنگر بیرون آمدم. سوار موتور 250 که داشتم شدم روشن کردم که راه بیفتم، دیدم یکی ترک موتور نشست. برگشتم دیدم حجتالاسلاموالمسلمین شهید عبدالله میثمی نماینده حضرت امام در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) با عبا و عمامه پشت سرم نشسته. این شهید بزرگوار در زمان عملیات در قرارگاهها حضور پیدا میکرد. به شهید میثمی گفتم: حاجآقا کجا؟ گفت: من میخواهم همراه شما بیایم. گفتم من شمارا نمیبرم، اگر ببرمت شهیدت میکنم، باید آقای شمخانی اجازه بدهند تا شمارا ببرم. این شهید عزیز در جواب به من گفتند: من نماینده حضرت امام هستم، آقای شمخانی باید از من اجازه بگیرد، خودت هم باید از من اجازه بگیری.

امداد غیبی به یاری ما آمد

از قرارگاه راه افتادیم تا به مقر لشکر رسیدیم. قبل از رسیدن به مقر خودمان به بچهها گفته بودم که برای انجام عملیات، کار شناسایی منطقه را انجام دهند. برای ارزیابی منطقه و گرفتن گزارش از نیروهای اطلاعات به سنگر آنها رفتم. آنها داشتند گزارش میدادند و من هم با دوربین منطقه را زیر نظر داشتم که روی دست راستم که آستینم هم بالابود احساس سوزش کردم وقتی نگاه کردم متوجه یک رتیل شدم که روی دستم در حال حرکت است. بچهها هم متوجه آن شدند و گفتند آقا مرتضی رتیل را بینداز روی زمین و آن را بکش. من به آنها گفتم این لشکر خداست و مأموریتی دارد و خدا کاری را به این سپرده است. چرا روی دست شما نیامده؟ پس حکمتی دارد. کنار سنگر آمدم و رتیل را پایین انداختم و شروع کرد دور خودش چرخیدن، معمولاً این حشره گزنده بعدازاین حرکت، طعمه خود را نیش میزند. بعد به بچهها گفتم از سنگر بیرون بروید. از سنگر که بیرون آمدیم حدود بیست سنگر عوض کردم تا رسیدیم به جاده خاکی، در آنجا طنابی که روی زمین افتاده بود نظر من را به خودش جلب کرد. طناب را کشیدم و فهمیدم که طناب راهکار است. راهکاری که بهوسیله آن منافقین و عراقیها آمده بودند و مهران را تصرف کرده بودند. من از این اتفاق خوشحال شدم.

عراقیها شبی که حمله کردند نتوانسته بودند که این معبر را ببندند. اساس کار این است که وقتی حمله صورت میگیرد معبر و راهکار باید بسته شود تا نیروهای مقابل از آن استفاده نکنند. طناب را که در دست داشتم کشیدیم به سمت پشت آن ارتفاعی که بالای آن قرار داشتیم. وارد شیاری شدیم بهمحض ورود ما عراقیها از پشت ارتفاعات شروع به تیراندازی کردند که در این میان یکی از نیروهای ما به شهادت رسید و یکی دیگر هم مجروح شد.

تیراندازی عراقیها ادامه داشت و بعد از مدتی شدت گرفت. با شرایط پیشآمده و با آن حجم آتش، درحالیکه بین نیروهای خودی و عراقی، قرارگرفته بودیم مجبور شدیم که سنگر بگیریم. از بچهها خواستم که درخواست آتش کنند. ما حدود 20 دقیقه زیر آتش شدید دشمن قرار داشتیم و هیچ کاری از دستمان برنمیآمد. بعد از مدتی یک دستگاه تانک به یاری ما آمد و با اولین شلیکش، 32 نفر از نیروهای بعثی که در کمین بودند دستهایشان را بالا بردند و تسلیم شدند که آنها را به عقب فرستادیم. تانک چند گلوله دیگر در شیاری که در آن استقرار داشتیم شلیک کرد، یکمرتبه متوجه شدم 1500 متر نیروهای عراقی و درجهداران دستهایشان را به نشانه تسلیم بالا بردند. اسرای عراقی مربوط به یک یا دو گردان بودند. به آنها گفتم شما چرا نجنگیدید و تسلیم شدید. گفتند سپاهی را دیدیم که به ما حمله کرد. الآن آن سپاه و لشکر کجاست؟ گفتم آن لشکر خدا بوده است که به یاری رزمندگان آمده است. آنها در ادامه گفتند: دیشب که شما حمله کردید، مسئولیت حفظ این منطقه را به ما سپردند. ما از دیشب تا امروز آب نداشتیم. از فرط تشنگی و هجومی که آن لشکر به ما کرد روح جنگندگی از ما گرفته شد و مجبور به تسلیم شدیم.

بعد از تسلیم شدن نیروهای عراقی و پاکسازی محل استقرار آنها، حرکت کردیم و تا قرارگاه لشکر هفتم عراق پیشروی کرده و آنجا را تصرف کردیم. این قرارگاه محلی بود که صدام برای دیدهبانی به آنجا آمده بود. حوالی عصر بود که این خط را تثبیت کردیم. در حال گرفتن وضو بودیم که هواپیماهای عراقی آمدند و آنجا را بمباران کردند و تعدادی از نیروها زخمی شدند. در عملیات تصرف قلاویزان ما کلاً پنج زخمی دادیم و 525 نفر از نیروهای عراق را به اسارت خود درآوردیم و کمتر از 24 ساعت هم قلاویزان ایران را باز پس گرفتیم و هم قلاویزان عراق را به تصرف خود درآوردیم.

ملاقات با حاج باقر قالیباف و شهید قدمیاری

روز بعد از این عملیات و در ادامه عملیات کربلای یک آقای قالیباف بهعنوان فرمانده لشکر 5 نصر و شهید قدمیاری فرمانده محور و شهید یراقی از فرمانده گردانهای لشکر پیش من آمدند و باهم صحبت کردیم و توجیه شدند و قرار شد شهید قدمیاری ارتفاعات 223 را تصرف کند. روی کانالی که در آن قرار داشتیم حجم سنگینی از آتش دشمن سرازیر شده بود. کسانی که در جمع ما حضور داشتند شهیدان شوشتری، قدمیاری، میثمی و سردار سلیمانی، باقر قالیباف و دانشیار بودند.

در همین موقع ترکش به آقای دانشیار اصابت کرد و مجروح شد. حاج باقر، کلاه آهنی به سر داشت اما بندان باز بود یکلحظه بلند شد که کاری انجام دهد ترکش به کلاهش خورد و کلاه را برداشت، اگر بند کلاه بسته بود حاج باقر شهید میشد. بعد از گذشت مدتزمانی، شهید میثمی آمد و عبایش را درآورد یکطرف آن را شهید شوشتری و طرف دیگرش را من گرفتم و روی سر کانالی که آتش دشمنروی آن بود پهن کردیم، شهید میثمی گفت که جلسهتان را همینجا بگیرید. بعدازآن تمام قبضههایی که آتشش روی منطقه و سمت ما بود به پشت ارتفاعاتی که عراقیها در آن استقرار داشتند تغییر مسیر داد و گلولهها با صدای بسیار کم به مواضع دشمن اصابت میکرد. این خاطرات، واقعیتهایی بود که در جنگ با آن روبرو بودیم.

شهید قدمیاری در این مرحله از عملیات بر اثر اصابت ترکش به کمر یا پهلو به شهادت رسید. تعداد دیگری از فرماندهان ما نیز در این عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، اما با کمترین تلفات، نیروهای سپاه اسلام، فرمان امام راحل را در کمتر از 48 ساعت جامه عمل پوشاندند و به عراقیها ثابت کردند که ان مشت آهنی که گفته بودند که بهصورت ایرانیها زدیم، چنان بهصورت خودشان زدند که از جایشان بلند نشوند و این قدرت خدا بود و در ادامه آن، اطاعت از رهبری و ولایتپذیری رزمندگان اسلام بود. امروز تصور نکنید که تبعیت از ولایتفقیه و مرجعیت دینی بی اثر است. شما جوانان امروز گوشبهفرمان ولیفقیه و نائب امام زمان (عج) باشید.

بهره­ گیری از اسلام ناب محمدی(ص) تنها سلاح مقابله با داعش

سردار قربانی در پایان سخنانش گفت: دشمن بعد از پایان جنگ، از فرماندهان عراقی مصاحبه گرفت و خصوصیات و روحیات ایرانیها، رزمندگان، شهدا و آزادگان را از آنها استخراج کرد تا جلو رشد ایران اسلامی را بگیرد چون فهمیده است که اگر جلو ایرانیها و توسعه و پیشرفت و انتشار اسلام را نگیرد آنها دنیا را خواهند گرفت. حتی دشمن بیست سال پیش فرزندان بعثیها را به اسرائیل و آمریکا برد و به آنها آموزش داد و تربیتشان کرد و لشکر درست کرد و بهعنوان داعش، جبههای در مقابل اسلام و مسلمانان تشکیل داد.

امروز داعش که تربیتشده اسرائیل است با آیات قرآن کریم در مقابل مسلمانان سوریه، یمن و عراق ایستاده است، و تنها سلاح مقابله با این گروه، پیادهسازی و بهرهگیری از اسلام ناب محمدی (ص) است. کمکهای جمهوری اسلامی و حضور پاسدارانی همچون حاج قاسم سلیمانی، باروحیه شهادتطلبی در منطقه و قرار گرفتن در صف مبارزه با داعش، نشانه عظمت شیعه است، و دنیا امروز چشم امید به شیعیان دوخته است. ما با منطق اسلام و اهلبیت حکومت میکنیم و همین امر ستونهای حکومت اسرائیل و آمریکا را به لرزه درآورده است.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
حامد عباسی
|
-
|
۱۴:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۱
0
0
خیلی عالی بود...واقعا خاطرات جالب بودن.
نظر شما
پربیننده ها