به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، انقلاب اسلامی نقشی نو در مناسبات جهانی و حکومتهای جهان در انداخت و باعث شد تا این حقیقت که اگر کشوری قرار است با تکیه بر آرمانها و تلاشهای خود روی پا بایستد بی آنکه از حمایت ابرقدرتها استفاده کند دور از ذهن نیست. امام خمینی این رهبر بزرگ و کاریزماتیک توانست تنها با کمک «مردم» قدرتی را زنده کند که پیش از این جز در تاریخ کهن سر زمینها وجود نداشت. در صدههای اخیر و با به قدرت رسیدن کشورهایی، چون شوروی، انگلیس، آمریکا که خود را بازیگردان جهان میدانستند دیگر کشوری تنها با اتکا به قدرت و داشتههای خود نتوانسته بود به حاکمیت جد یدی دست بزند، اما ایران در سال ۱۳۵۷ و با رهبری امام خمینی و با همراهی مردم به این مهم دست یافت. هرچند در این میان قدرتهایی، چون آمریکا و انگلیس از هیچ ترفندی برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی ایران دست نکشیدند و تا آخرین لحظه در تلاش برای نگهداری از حکومت شاهنشاهی و یا جایگزینی آن بودند، اما به اهداف خود نرسیدند.
در جریان وقایع ۱۷ شهریور و اعتراضات مردم در روز عید فطر شاه و آمریکا به شدت غافلگیر شدند. با بحرانی شدن وضعیت کشور روسای جمهور آمریکا، مص و رژیم صهیونیستی که در کمپ دیوید مشغول مذاکرات سازش بودند با باخبر شدن از وضعیت کشور با شاه تماس گرفته و با وی ابراز همدردی کردند. کارتر با شاه تلفنی صحبت کرد و پشتیبانی آمریکا را از وی در اقداماتی که برای برقراری نظم به عمل میآورد تأیید کرد. شاه نیز در گفتگو با جیمی کارتر واقعه ۱۷ شهریور را طرحی از سوی کسانی دانست که از برنامه ایجاد فضای باز کشور بهرهمند شده و از آزادیهای اعطا شده علیه وی سوءاستفاده کردهاند. او در همین تماس خواستار ادامه حمایتهای آمریکا شد. کارتر نیز در پاسخ به درخواستهای شاه او را از جهات گوناگون مطمئن ساخت و حمایت صریح خود را از اقدامات سرکوبگرانه شاه اعلام کرد. با اعلام حکومت نظامی در روز ۱۷ شهریور، وزارت امور خارجه آمریکا نیز بلافاصله برقراری حکومت نظامی در ایران را مورد تأیید قرار داد.
اهمیت حمایتهای آمریکا در خاطرات سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران کاملا آشکار است. وی میگوید: «شاه پس از تماس تلفنی دلداری دهنده کارتر کمی سبک شده بود. به هرحال تلفن رئیس جمهور آمریکا به شاه در آن شرایط بهترین تقویت روحی برای او بود و بعد از آن دیگر هرگز از شاه نشنیدم که سازمان سیا را متهم به تضعیف قدرت خود بکند.» پس از اطلاع از تماس تلفنی کارتر با شاه و درج اخبار در روزنامهها مردم به شدت نگران و ناراحت از این همردردی ابراز ناراحتی و نگرانی کردند.
هرچند آمریکا با رفتن شاه و تشکیل حکومت دموکراسی موافق بود و در کنفرانس گوادلوپ گفته بود شاه باید برود و در دنیای جدید دیگر جایی برای سلطنت نیست، اما هیچ گاه به دنبال تشکیل دولتی که دست مداخله آمریکا را از ایران کوتاه کند نبود. در حقیقت آنان به دنبال دولتی بودند که روابط حسنهای با آمریکا داشته باشد و بتوانند منافع خود را در ایران داشته باشند. «ژنرال هایزر در تهران مرتب با فرماندهان ارتش ملاقات و مذاکره میکرد و میکوشید به هر نحوی شده است یکپارچگی ارتش را حفظ کند و ترتیب انتقال قدرت را بدون خونریزی زیاد بدهد.»
هایزر در یکی از آثار خود درباره هفتههای آخر حضور خود در تهران میگوید: «اعتقاد داشتم که فاجعه آمیزترین احتمال این خواهد بود که آیت الله (امام خمینی) به ایران بازگردد، بدون آنکه ما توانسته باشیم ابتدا با او به تفاهم برسیم.»
آمریکا هیچگاه تمایل نداشت بزرگترین همپیمان خود در منطقه و خلیج فارس را از دست بدهد پس طبیی بود تمام تلاشها برای حفظ رژیم پهلوی به کار گیرد. اما پس از مدتی با ورود هایزر به ایران او متوجه شرایط انقلابی کشور شد و به این نتیجه رسید که شاه قابلیت تد اوم ندارد و باید از سیستم کنار رود، اما در کنار این از انتقال قدرت به انقلابیون براساس اهداف خود ناتوان بود.
آمریکاییها نیز از موج انقلاب ایران شگفت زده شده بودند و باور نمیکردند حیاط خلوت خود در منطقه و جایی که آن را جزیره ثبات مینامیدند با همه گیر شدن انقلاب از دست بدهند.
آخرین سفیر آمریکا در ایران (سولیوان) اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی مورد درخواست مردم به رهبری امام خمینی واقعیتی گریز ناپذیر است. سولیوان هیچ اعتقادی به پایگاه مردمی و توانایی بختیار نداشت. او معتقد بود که باید تسلیم واقعیت محتوم شد و مستقیما با تصور روی کارآمدن یک دولت از سوی امام خمینی (ره) کار کرد.
انتهای پیام/ 141