روایتی از افتادگی و تواضع شهید «مهدی باکری»

همرزم شهید «مهدی باکری» ماجرایی از فروتنی و افتادگی این شهید والامقام را روایت کرده است.
کد خبر: ۵۰۶۳۹۸
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۳:۲۶ - 17February 2022

روایتی از افتادگی و تواضع شهید «مهدی باکری»

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، همرزمان شهید «مهدی باکری» فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس، همواره در خاطرات خود، به فروتنی و تواضع او در رفتار با سایرین و زیردستانش اشاره می‌کنند.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، جلوه از رفتار خاضعانه این شهید والامقام از زبان «عابد پرستار» رزمنده توپخانه لشکر ۳۱ عاشورا است:

گرمای ۴۰ درجه ظهر تابستان، همه را کشانده بود داخل چادرها. از شدت گرما، در پادگان دزفول بیرون از چادر‌ها و سنگر‌ها پرنده پر نمی‌زد. همگی استراحت می‌کردیم. گه‌گاه از بیرون صدایی می‌آمد و چرتم را بر هم می‌زد. حس می‌کردم صدایی مثل صدای برخورد کنسرو و کمپوتی است که می‌آید. یکی‌دو بار بی‌خیال شدم؛ اما قطع نشد. به نظر می‌آمد که کسی به این قوطی‌ها لگد می‌زند یا پرتشان می‌کند که این صدا‌ها می‌آید. از چادر رفتم بیرون، هیچ‌کس نبود. برگشتم داخل چادر، باز هم صدا می‌آمد.

کنجکاو شدم و به کمین نشستم که بالاخره ته و توی قضیه را در بیاورم. دیدم یکی در میان چادر‌ها می‌‎گردد و قوطی کنسرو و کمپوت را که به شکل آشغال در محوطه ریخته شده است، یک‌جا جمع می‌کند و بعد‌ها می‌برد در چال‌های پشت خاکریز دفن‌شان می‌کند. سرش به کار خودش گرم بود. انگار که از این لذت می‌برد. کنار چادر ما که رسید، دیدم «آقا مهدی باکری» است! از خجالت آب شدم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار