چند روایت‌ از سیدالشهدای مقاومت؛

ماجرای نفوذ جوان بسیجی کرمانی به خط دشمن

«گلزار» در خاطرات خود آورده است: نیروی ۱۶ ساله‌ای برای زدن گنجشک، ۲ گلوله کلاشینکف هدر داده بود. به او گفتم: بیت‌المال است و برای این کاری که مرتکب شدی باید از خط به عقب منتقل شوی او پاسخ داد من عقب برو نیستم.
کد خبر: ۵۰۶۴۲۷
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۱:۲۹ - 30March 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، «غلامرضا اصغرزاده گلزار» از پیشکسوتان جهاد و مقاومت به‌واسطه تحصیل در دانشگاه کرمان با سپهبد شهید قاسم سلیمانی آشنا می‌شود که این آشنایی تا بعد از دفاع مقدس ادامه پیدا می‌کند. این راوی دفاع مقدس در نشست «راوی آسمانی» ویژه راویان روحانی که در مدرسه عباسقلی‌خان مشهد برگزار شد با بیان خاطراتی از سردار دل‌ها به تبیین سیره عملی این شهید والامقام می‌پردازد.

با توجه به تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر نگاه به سیره شهید سلیمانی به‌عنوان یک مکتب، در ادامه به چند خاطره از سیدالشهدای مقاومت اشاره خواهیم داشت.

آخرت‌باوری و شهادت‌طلبی

روزی از دفتر کار حاج‌قاسم به مدت نیم‌ساعت صدای گریه بلند ایشان به گوش ‌رسید! علت را جویا شدند. شهید سلیمانی پاسخ داد یکی از بعثی‌هایی که توبه کرده و به جمع نیروهای حشدالشعبی پیوسته بود، امروز خبر شهادتش را به من دادند! من به خدا گفتم: خدایا بعثی را هم پذیرفتی، مرا هم بپذیر.

دغدغه‌‌مندی نسبت به نیروها

شب عملیات کربلای ۵ متوجه شد که یخچال منزل «محمد مشایخی» در شهرستان خراب شده، همان موقع با تعاون تماس گرفت و دستور داد پیگیر تعمیر یخچال فرمانده مهندسی لشکر ۴۱ ثارالله باشند.

مشایخی آمد و گفت حاجی من را شرمنده کردی، حاجی گفت چرا به من نگفتی؟ وظیفه من هست. مشایخی در همان عملیات شهید شد.

ماجرای نفوذ جوان بسیجی کرمانی به خط دشمن

اهمیت به نیروهای صف نسبت به نیروهای ستاد

در جمعی بود، احمد امینی فرمانده گردان ۴۱۰ غواصی که وارد شد، به همه گفت شیر آمد. این سخن در همه نیروها پیچید و به آنها روحیه داد.

احمد امینی در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید.

پاسداشت روحیه دلاوری

نیروی ۱۶ ساله‌ای داشتیم که برای زدن گنجشک، ۲ گلوله کلاشینکف هدر داده بود. به او گفتم بیت‌المال است و برای این کاری که مرتکب شدی باید از خط به عقب منتقل شوی.

او پاسخ داد من عقب برو نیستم. پول ۲ گلوله چقدر می‌شود؟ گفتم ۲۰۰ تومان! گفت شما برو سنگر برایت می‌آورم. بچه‌ها آمدند و گفتند آمد سنگر از ما پول قرض کند که نداشتیم، الان لباس‌هایش کنار آب است و خودش نیست! حدود سه تا چهار کیلومتر در منطقه بوبیان بین ما و خط عراقی‌ها آب بود.

خودم با قایق رفتم داخل آب و هر چه گشتم نبود، نگران جواب به حاج قاسم بودم.

ساعاتی گذشت و دیدیم در حلقه‌ای از نیروها آمد و خیس بود. یک آرپی‌جی عراقی جلو من گذاشت و گفت این به جای 2 تا تیر فشنگ!

پرسیدم از کجا آوردی؟ پاسخ داد از خط عراق.

گفتم: با اجازه کی؟

گفت: خودم!

گفت: با یونولیت دست و پا زدم رفتم از خط عراق آوردم، یک تیربار هم آوردم ولی چون سنگین بود زیر آب رفت!

به حاج قاسم گفتم، خیلی خوشش آمد و در مصاحبه با رادیو هم تعریف کرد.

حاج قاسم این روحیه را پاس می‌داشت و ترویج می کرد.

ماجرای نفوذ جوان بسیجی کرمانی به خط دشمن

حمایت از مردم مسلمان پاکستان

فرمانده اطلاعات ارتش پاکستان در دیدار با حاج قاسم گفت: اگر با آمریکا یا کشور دیگری وارد جنگ شوید، ما از دشمن شما حمایت نخواهیم کرد.

حاج قاسم پاسخ داد، اگر شما با کشوری درگیر شوید، ما با بهترین نیروهایمان و با تمام قدرت به حمایت از مردم عزیز و مسلمان پاکستان خواهیم آمد!

فرمانده ارشد پاکستانی بسیار متحول شده بود و متفکرانه راه می‌رفت و پشت‌سرهم سیگار می کشید!

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها