به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «جهاد سازندگى» سال ۱۳۵۷ به فرمان امام خمینی (ره)، با هدف رسیدگى به محرومان تشکیل شد و در زمینههای محرومیتزدایى و تلاش در جهت سازندگى، عمران و... کشور فعالیتهای خود را آغاز کرد. با آغاز تجاوزگریهای رژیم بعث عراق به خاک ایران از ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹، بسیاری از سازمانها و نهادها، اعم از دولتی و غیردولتی، به پشتیبانی از جبههها پرداختند که «جهاد سازندگى» نیز یکی از این سازمانها بود. با شروع جنگ تحمیلی با توجه به نیازمندیهاى جنگ، «ستاد پشتیبانى مهندسى جنگ» در «جهاد سازندگى» تشکیل شد. «ستاد پشتیبانى مهندسى جنگ» در کوران تحریمهای سخت نظامی و غیرنظامی، فعالیتهای تخصصی خود را متناسب با نیازهای جنگ، سازماندهی کرد که در این راستا، با تشکیل شش قرارگاه فرماندهی به همراه تیپها و گردانهای تخصصی، در این حوزه گام برداشت.
سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس و مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران درباره نقش جهادسازندگی در دفاع مقدس گفته است: آشنایی ما با جهاد در روزهای اول جنگ از آنجا شروع شد که از اصفهان ۷۲ نفر، ۱۷ روحانی و بقیه هم داوطلب به اهواز آمدیم. رهبر عزیزمان آیت الله خامنهای و شهید چمران زودتر آمده بودند. شب به محضرشان رفتیم و ایشان هم فرمودند که خرمشهر دارد سقوط میکند. بچههای اصفهان شبانه به خرمشهر بروند. ما راه افتادیم و تجهیزات و وسایلمان هم به شدت ناقص بود. تعدادی برنو و یوزی داشتیم، ولی آرپیجی اصلا ندیده بودیم. یک سری تکمیل شدیم و به اهواز راه افتادیم و رفتیم نامهای برای آیت الله نوری، برای آقای جهان آرا و محسن نوشتند.
وی ادامه داد: کسی ما را نمیشناخت، راه را بلد نبودیم. بار اول بود که خوزستان میآمدیم و پرسان پرسان به آبادان رسیدیم. نمازمان را در جاده خواندیم، در یک مدرسه وسایلمان را گذاشتیم و رفتیم خدمت امام جمعه. رفتیم داخل شهر و دیدیم که امام جمعه، آیت الله نوری و آیت الله جمی در مسجد جامع دارند مردم را حمایت میکنند. ایشان تا دید نامهی آیت الله طاهری است روی چشمش گذاشت. شیخی بود به نام شهید شریف قنوتی؛ گفت شیخ این بچههای اصفهانی را به خط ببر. روز سوم جنگ بود. آن روز ششم دفاع مقدس بود؛ لذا ما روز قبلش وارد خرمشهر شدیم. کوچه به کوچه در خرمشهر زیر آتش بودیم.
قربانی تصریح کرد: ۳۴ روز در کوچه پس کوچههای خرمشهر، کوچه به کوچه جنگیدیم و بخش اعظمی از نان و تدارکات و ... از بجهای جهاد به ما میرسید؛ چون پشتیبانی و امکانات نبود لنا ۳۴ روز مقاومت در خرمشهر به هر جا متعلق به عزیزان جهاد است خرمشهر سقوط کرد و پل بسته شده جهادیها را پیدا کردیم بچههایی که زخمی بودند را سازماندهی کردیم آمدیم جهاد نجف آباد آقای احمدرضا کاظمی که زمانی استاندار و معاون وزیر نفت بود به ما دوتا سیمرغ داد و دوتا راننده اینها شد.
فرمانده دوران دفاع مقدس گفت: پشتیبانی اولیه ما در تشکیل گردان کربلا از ذوالفقاری جنگ را شروع کردیم و حدود ۴۰۰ نفر کشته شدند و ۱۶۰ نفر را دستگیر کردیم دیدیم تعدادی از عراقیها لخت شده اند که از سر رودخانه بهمنشیر فرار کنند. خدا میفرمایند: «هو الذی أنزل الشکین فی قلوب المؤمنین الیزدادوا إیمانا مع إیمانهم ولله جنود السماوات والأرض و کان الله علینا حکیما». خدا میفرمایند من سکینه و وقار به قلب شما میآورم تا بر ایمانتان بیفزایم وقتی ایمانت زیاد شد و از دشمن نترسیدی، خدا میگوید همدی عالم سپاه و لشکر توست. ما با لشکرهای خدا جنگیدیم قسم میخورم که ۹۰ درصد پیروزیهای ما مال خداست حدود دو ماه در محور ذوالفقاری بودیم. گفتیم اجازه بدهید ما برویم گفتند کجا میخواهید بروید؟ گفتیم به جاده آبادان و ماهشهر و بعد به اهواز برویم. آمدیم و دیدیم هیچ کس سر راه عراقیها نیست. به ایران گاز رفتیم. گفتیم ما در این جاده آبادان به ماهشهر یک خاکریز بزنیم و این خاکریزها را وصل کنیم به جاده آبادان به اهواز. آمدند دیدند که در ایرانگاز هم مقداری خاک ریخته شده و برای این کار بسیار عالی بود. چپ و راست این جاده هم پر باتلاق بود. در خود آبادان هم وقتی ۱۰ متر بیل بلدوزر به پایین میرفت میتپید. ما باید یک شبه تلاش میکردیم کار انجام شود. با تلاش زیاد در پنج کیلومتری آبادان یک خاکریز روی جاده زدیم. تا صبح توانستیم یک دپو بگذاریم. فردا صبح عراقیها بلند شدند و با تیر و تانک آنجا را صاف کردند. روز از نو و روزی از نو. چند شب چهار کیلومتر جاده را وصل کردیم. بچههای جهاد نجف آباد هم بودند. الحمدالله ما توانستیم خاکریزمان را محکم کنیم و برای عملیات آماده شدیم. شب عملیات ثامن الائمه (ع)، جهاد شیراز در اختیار ما بود و جهاد نجف آباد در اختیار احمد کاظمی در عملیات ثامن الائمه (ع)، ما یک سال بود که در محاصره بودیم. ما در این محاصره از آب گلآلود، از نان و پنیر و نان خشک و آرد کپک زده در خانههای مردم و در مغازهها استفاده میکردیم و من ندیدم که یک نفر ایراد بگیرد.
قربانی تصریح کرد: سرلشکر شفیع زاده، سرلشکر حسن مقدم و اینها در مجموعه ما بودند. اینها خرمای گندیده را میشستند و میبردند و با آن حلوا برای رزمندگان درست میکردند. با این روحیات توانستیم ۳۶۷ روز مقاومت کنیم و خط را از همان اول بشکنیم. مابین این دو جاده آقای شمایلی در تاریکی شب سه عدد جلیقه ضد گلوله به من داد. گفت آقا مرتضی این را به بچههایی که در خطشکنی هستند بده. ما دیدیم که عراقیها میدانشان وسیع است و چه تانک و چه نفر برود بر روی مین میروند. من دیدم هفت یا هشت تا تیر به سینه آقای شمایلی خورد. این جلیقه ضدگلوله یک معجزهای بود خلاصه این خط را شکستیم و رفتیم و عملیات ثامن الائمه پیروز شد.
انتهای پیام/ ۱۴۱