مروری بر زندگی‌نامه شهید «قربانی سینی»

شهید حسن قربانی سینی در هشتم مرداد سال ۱۳۴۱ در اصفهان چشم به جهان گشود؛ او از همان کودکی اهل مسجد بود و نمازش را از همان دوران کودکی می‌خواند؛ پدرش یکی از سردمداران هیئت قائمیه بود.
کد خبر: ۵۰۷۹۰۷
تاریخ انتشار: ۰۸ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۶:۰۰ - 28March 2022

مروری بر زندگی‌نامه شهید «قربانی سینی»

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، «حسن قربانی سینی» از همان کودکی اهل مسجد بود و نمازش را از همان دوران کودکی می‌خواند. همچنین اهل هیئت و عزاداری بود. پدرش یکی از سردمداران هیئت قائمیه بود. اهل دعای ندبه و کمیل بود و در جلسات قرآن شرکت می‌کرد.

حسن قربانی در سال ۱۳۵۰ وارد مدرسه صغیر اصفهانی شد و در سال ۱۳۵۹ دوره راهنمایی را به پایان رسانید.

اوقات فراغتش را در مسجد می‌گذراند و بیشتر کتاب‌های درسی و مذهبی را مطالعه می‌کرد و مخصوصاً توضیح المسائل حضرت امام و بعضی از روزنامه‌ها و مجلات را نیز مطالعه می‌کرد.

از غیبت بدش می‌آمد و اگر در مجلسی صحبت از غیبت بود، از آنجا خارج می‌شد. در مقابل مشکلات بسیار صبور بود و مشکلات را به آسانی حل می‌کرد.

از اختلافات تنفر داشت حتی در یک مورد با امام جماعت یکی از مساجد - که انقلابی نبود و توجه نداشت- درگیر بود و آنجا را ترک کرد و در مسجد حکیم به فعالیت و آموزش‌های رزمی خود پرداخت. از همان دوران راهنمایی که انقلاب شروع شد در تمام راه پیمایی‌ها و تظاهرات شرکت می‌کرد و اعلامیه‌های امام را بین مردم پخش می‌نمود.

همرزمش، مصطفی رنجبران، می‌گوید: «وقتی ما مغازه‌ها را می‌بستیم چند نفر از همسایگان در زمان اعتصاب دکان‌ها را نمی‌بستند. یک روز کاغذی دیدیم که تهدید کرده بودند و اعلامیه‌های امام داخل دکان بود.

بعد حسن آقا گفت: کار من بوده است.

یک روز با حاج مرتضی امیدیان (شهید) تابوتی را در مدرسه صدر پر از سنگ کرده بودند و شعار دادند. در مدرسه صغیر اولین عکس شاه را او پایین کشید که با چماقداران رژیم درگیر شد ولی خوشبختانه با زیرکی خاصی توانست از مهلکه نجات یابد.» پس از تشکیل بسیج، حسن به فرمان امام به این نهاد پیوست. او در بسیج فعالیت‌های زیادی می‌کرد. او فردی منظم، صبور، خوش برخورد و در انجام مسئولیت‌ها کوشا بود.

در هنگام تشکیل بسیج با مشاهده بی نظمی از سوی دوستان مؤدبانه مسئله نظم را به آنان تذکر می‌داد و در پاسخ کسانی که می‌گفتند: «دوستی و رفاقت» او می‌گفت: «دوستی و رفافت یک طرف، نظم و قانون طرف دیگر.» او با جواد امینی در دوره‌های آموزشی بسیج در باغ ابریشم آشنا شد و آن‌ها با هم به کردستان رفتند و در بیمارستان الله اکبر نگهبانی می‌دادند و در سال ۱۳۵۹ در حفاظت بیمارستان بودند. حسن پس از چندی به اصفهان بازگشت.

با شروع جنگ تحمیلی به قصد مجاهدت علیه دشمن راهی جبهه‌های جنوب شد.

او جنگ را نعمت الهی می‌دانست و همان نظر حضرت امام را نسبت به جنگ داشت و خود را مقلد امام می‌دانست. بر اساس احساس مسئولیتی که می‌کرد راهی کردستان شد ۶. ماه در آن جا ماند و سپس به طرف جبهه‌های جنوب حرکت کرد.

مسئولیت او در جبهه‌های جنگ فرمانده گردان ابوالفضل (ع) بود. او در مسائل سیاسی بیدار، روشن و آگاه بود. وقتی امام دستور اعزام نیرو را دادند، آن قدر برایش این مسئله روشن و باز بود که کاملاً برای نیرو‌ها تحلیل کرد و تأکید کرد و از طرفی سریع الانتقال بود. بیشترین توصیه اش توجه به نیرو‌های گردان عمل کننده بود. حتی بچه‌های قدیمی را در کار تدارکات دخیل می‌کرد که به نحوی کمک کنند و تغذیه و مهمات به بچه‌ها برسد. در خصوص بیت المال خیلی توصیه می‌کرد که اسراف نکنید.

بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود و خودش بار‌ها می‌گفت: حقیر باید در این راه‌ها بروم و برگردم و می‌ترسم که توفیق شهادت نصیب من نشود. خواسته دیگر او پیروزی انقلاب بود و شهادت در راه خدا و در این اواخر رفتن به حج بود.

او هر وقت از جبهه می‌آمد به همراه دوستانش از خانواده شهدا بازدید می‌کرد و هیچ گاه شهدا را از یاد نمی‌برد. او با خانم اشرف شیشه گر ازدواج کرد. به او گفت: «تا جنگ باشد در جبهه خواهم ماند و در جبهه بودن مجروحیت و اسیری و شهادت را به دنبال دارد.»

مراسم عقدشان بسیار ساده برگزار شد. خطبه عقد را امام جماعت مسجد محل و در حضور فرمانده سپاه، قرائت کرد و بعد یک عروسی ساده برگزار شد.

حسن در جشن عروسی چهار گوسفند خرید، یکی برای عروس و یکی داماد و یکی برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) و یکی برای سلامتی رزمندگان اسلام بود. تعداد زیادی از بچه‌های لشکر در این جشن حضور داشتند.

ثمره این ازدواج دو فرزند به نام‌های عبدالله و قاسم است.

حسن حدود شش سال در جبهه‌های جنگ حضور داشت. او در طی جنگ سه بار مجروح شد. اول در عملیات فتح المبین و بعد در عملیات بیت المقدس و بعد در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو ترکش به کمرش خورده بود.

او در عملیات بیت المقدس که از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از مداوا در بیمارستان با عصا راهی منزل شد. وقتی که به در منزل رسید، ابتدا عصایش را روی پشت بام پرتاب کرد و بعد زنگ در خانه را زد تا مبادا خانواده اش از دیدنش ناراحت شوند.

در عملیات‌های متعددی شرکت کرد، از جمل ه در عملیات‌های رمضان، محرم، والفجر مقدماتی و والفجر ۱ و ۲ و ۳ و ۴، بیت المقدس، فتح المبین و والفجر ۸، خیبر، عاشورا، بدر، والفجر ۹ و کربلای ۱ و ۲ و ۳. حسن ارزش شهادت را می‌دانست و گلوله، توپ و خمپاره نمی‌توانست مانع حضور او در جبهه و در خط مقدم شود.

در دریاچه نمک هنگامی که قصد تعویض گروهان را داشت، یک تیپ عراقی به آنان حمله کردند. حسن با صلابت، استواری و مقاومت نیرو‌ها را رهبری کرد. به طوری که توانست با روحیه عالی دشمن را شکست دهد. در عملیات والفجر ۸، در شب سوم یا چهارم عملیات قرار بود گردان ابوالفضل (ع) سه راهی کارخانه نمک را بگیرد و بعد از تصرف سه راهی نمک لشکر از دو جناح وارد عملیات شود تا به هدف خود برسد. اما لشکر به موقع نتوانست وارد عمل شود و دشمن که از موضوع باخبر گشته بود، گردان ابوالفضل (ع) را محاصره کرد. در این زمان حسن خود با آرپی جی زن‌ها به شکار تانک‌های دشمن به جلو رفت.

ایشان در تابستان سال ۱۳۶۵ بعد از کربلای ۳ هنگام مأموریت جهت تهیه مقداری از وسایل مانند ماشین تایپ، پرچم، موتور برقی و لوازم عزاداری و مداحی به اصفهان آمد. که در موقع برگشت به جبهه در نزدیکی اهواز ماشین آن‌ها دچار نقص شد و چپ کرد و در شب تاسوعا به شهادت رسید.

شهید حسن قربانی در وصیت نامه اش نوشته است: این بنده حقیر با چشمی باز و اندیشه‌ی روشن و با قلبی مطمئن و با فکری آزاد قدم به این راه مقدس گذاشتم، بدون هیچ زوری و یا اجباری. همیشه دعا می‌کردم که خدا این توفیق را به من بدهد که در راه خدا و برای خدا و به سوی او گام بردارم.‌ای ملت مسلمان و مبارز رنجدیده، شما با وحدت کلمه طیبه لااله الا الله با خصم زبون طاغوت جنگیدید و پیروز شدید. وحدت خودتان را حفظ و از تفرقه دوری کنید.‌ای پدر و مادر عزیز، در شهادتم بر من گریه نکنید و اگر گریه می‌کنید در بین مردم و جلوی چشم منافقین گریه نکنید که دشمن شاد می‌شود. از پدر، مادر، برادر، خواهر و همسرم طلب آمرزش و حلالیت می‌خواهم. من دو ماه روزه بدهکارم و مقداری هم پول پیش پدرم دارم. من یک وام ۳۰ هزار تومانی از سپاه گرفته ام که تا حال هفت یا هشت قسط آن را داده ام. بقیه را شما بدهید.

پیکر مطهرش را در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپردند.

منبع: نوید شاهد

انتهای پیام/ ۹۱۱

نظر شما
پربیننده ها