گزارش دفاع پرس از تشییع بارانی غواصان در نکا

روزی که حتی باران هم مردم نکا را متوقف نکرد/ دلم را به دستان آسمانی سپردم که بر دستان بسته غواصان شهید بوسه زد

دلم آرام نداشت و برای رسیدن به قافله شهدای غواص بی‌تابی می‌کرد. دلم را به دستان آسمانی سپردم که بر دستان بسته غواصان شهید بوسه زد. دلم را به دستان بسته غواصان شهید شهرم گره زدم که مرا هم به کاروان استقبال برسانند و من زیر بارش عاشقانه باران به نکا رسیدم...
کد خبر: ۵۱۰۴۶
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۳ - 17August 2015

روزی که حتی باران هم مردم نکا را متوقف نکرد/ دلم را به دستان آسمانی سپردم که بر دستان بسته غواصان شهید بوسه زد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از ساری، آنچه در ادامه می آید گزارشی است از مراسم باشکوه شهدای غواص و خط شکن درشهرستان نکا که زیر باران برگزار شد:

عصر به قصد استقبال ماهیان دست بسته ای که میمهان شهرم بودند، دل به جاده ساری به نکا سپردم.

ساعت 17 عصر بود و زمان زمان عاشقانه های جاری در خیابان های شهرم.

و من در مسیر ساری به نکا صحنه های وصف ناشدنی از حضور مردم عاشق و خداجوی شهرستان میاندرود و روستاهای جامخانه و اسرم را شاهد بودم.

صحنه های زیبایی از شکوه و عظمت و اقتدار مردم مازندران

صحنه هایی که آفرینش آن جز با مردانگی و غیرت این مردم امکان پذیر نبود.

آری! دیدن مادران شهیدی که چشم بر جاده های استقبال شهدای غواص دوخته اند آرام و قرار را از دلم می ربود.

مادران شهیدی که عکش فرزندان شهیدان شان را درآغوش گرفته و در انتظار جاده های استقبال،شهیدان غواص را  لحظه شماری می کردند.

پسران جوان و نوجوانی که با برپایی ایستگاه های صلواتی  در لحظه های وصال غرق شده بودند

و نصب بنرهایی که حکایت شهدای غواص و خط شکن را به نمایش گذاشت

فضا فضایی بود که روزهای هشت سال دفاع مقدس را به اذهان متبادر می کرد

آن روزها که هر کوچه و خیابان شهرمان بوی شهید و شهادت می داد

 و من به قراری فکر میکردم که شهدای غواص با مردم نکا داشتند

دلم آرام نداشت و برای رسیدن به قافله شهدای غواص بی تابی می کرد.

دلم را به دستان آسمانی سپردم که بر دستان بسته غواصان شهید بوسه زد!

دلم را به دستان بسته غواصان شهید شهرم گره زدم که  مرا هم به کاروان استقبال برسانند.

آسمان هم به عشق شهدای غواص نم نم می بارید

و من زیر بارش عاشقانه باران به نکا رسیدم

 و حالا

اینجا نکا

ساعت 17:30 به وقت عاشقی مردم و ماهیان دست بسته کربلای چهار بود

هنوز چشمها به جاده بود و انتظار و انتظار و انتظار

درست دو ساعت از قراری که شهدای غواص با مردم نکا داشتند می گذشت

نرسیده به میدان جانبازان نکا بغض آسمان ترکید و دوباره باران تندی شروع به باریدن کرد

و من خودم را به جمعیت مشتاقی رساندم که حکایت حضور و انتظارشان هم شنیدنی بود

 و غرق در دریای مردمی شدم که سینه زنان نوای عشق را زمزمه می کردند:

کجائید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

و من گم شدم در گمنامی دریادلان خط شکن

مجری برنامه زیر باران گزارش هایی از استقبال بی نظیر مردم گلوگاه و بهشهر و روستاهای مسیر را می داد.

گویی آسمان بغض دلتنگی 29 ساله اش را یک جا خالی کرد

چه بارانی به اسقبال شهدا آمد؟

 و تو ای آسمان

چه خوب باریدی!

چه خوب دلت را خالی کردی

چه جای خوبی بغض های 29 ساله ات ترکید

چه خوب به استقبال ماهیان دست بسته آمدی

و مردم هم به این باور رسیده بودند

 که تو می فهمی

 ماهی دست بسته ی در خاک یعنی چه؟

و ماهیان دست بسته ی ابوفلوس چگونه به آسمان رسیدند!

تو هم از دل بارانی این مردم خبر داری

مردمی که واژه شهید و شهادت را خوب می شناسند

و خوب می دانند شهید گمنام یعنی چی؟

 و کربلای چهار و غواصان شهید به آبی بی کران کدام دریا دل بستند و دریایی شدند

و حالا این من بودم که  در دلم به مردم شهرم آفرین می گفتم

آفرین به این شکوه و عظمت

آفرین به این حضور حماسی

آفرین به قداست قلب هایی که عاشقانه به خیابان آمد

آفرین ای مردم خوب شهر من!

آفرین و هزاران آفرین به تمامی مردم مازندران

لحظه ها لحظه های رسیدن بود

لحظه ها لحظه های تپیدن قلب های مردمی بود که از هفته ها قبل در انتظار وصال یاران سفر کرده جاده ها را به نظاره نشستند.

بوی دود اسپند فضای شهر را پر کرد و شهر لبریز به عطر گلاب ناب محمدی شد.

مادران شهر من با مجمعه های دامادی با استقبال شهدا رفتند.

مجمعه هایی که در آن ظرف حنای تزئین شده به ماهی دست بسته خودنمایی می کرد.

و دیدن این ماهی حال دلم منقلب شد!

ساعت 19:30 فضای نکا به عطر شهدای غواص و خط شکن لشکر ویژه 25 کربلا معطر شد.

و حالا این اشک ها بود که با باران تلاقی زیبایی به وجود آورده بود

مردم بی اختیار ناله می زدند و گریه می کردند..

و هر کدام شان مویه های  محلی می خواندند:

برارون بوینین بهار بموئه     مار بمیره مار   مار بمیره

شهید کربلای چار بموئه   مار بمیره مار    مار بمیره

شهید کربلا چار دست دوسته   مار بمیره مار   مار بمیره

شهید کربلا چار هسته خسته    مار بمیره مار   مار بمیره

ای بمو بهار   مار بمیره مار    مار بمیره

م جان برار    مار بمیره مار    مار بمیره

دل نینده قرار  مار بمیره مار  ماربمیره

مازنی ریکا   مار بمیره مار    بمیره

مِ بلن بالا   مار بمیره مار   مار بمیره

نوونه پیدا    مار بمیره مار   مار بمیره

و حالا همه برای شهدا مادری می کردند!

اشک ها حکایت سرخ دست های بسته ماهیان دریا دل را ورق می زد که در کربلای چهار حماسه فتح سرودند.

 صدای مداحی محلی مداحان شهرستان نکا شور و حال خاصی به فضای بارانی شهر داده بود.

مجری برنامه یکی یکی نام شهدای مفقودالاثر شهرم را اعلام می کرد

و من شنیدم شهید مهدی صفری هنوز پیکرش برنگشت

هم او که پدر و مادر منتظرش سال هاست دنیا را وداع کردند

و امروز همسایگان قدرشناس این شهید به انتظار آمدنش جاده را منتظرند.

و من به قدرشناسی این مردم غبطه می خورم و به حال خودم که از قافله عقب افتادم ناله می زنم

وشهدای غواص روی دستان مردم شهرستان نکا به حال دلم لبخند می زدند.

 و من چنان محو سیمای شان شدم که نفهمیدم مراسم 3 ساعت زمان برد.

و پایان این دلبستگی و وصال هم دیدنی بود

چه حال خوبی داشتند مردم!

 و اینک من و بودم و شهر و مردمی که تابوت های متبرک را سرکشیدند

خسته اما با دلی پر از امید به خانه بر می گشتند

در حالی که فرشتگان به حالشان غبطه می خوردند

و من تمام زمزمه هایم در بازگشت از مراسم شهدا این بود

این مردم ثابت کردند

برای سرودن حماسه های عاشقی

زیر باران باید رفت!

گزارش از حدیثه صالحی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها