به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تبریز، رفتار و شخصیت صمیمانه سردار شهید «حسن شفیعزاده» با رزمندگان با وجود تصدی سمت مهم فرماندهی توپخانه سپاه، در خاطرات بسیاری از همرزمانش منعکس شده است.
سرهنگ پاسدار «جواد غفاری» رزمنده نوجوان توپخانه سپاه که از قبل آغاز جنگ با شهید «شفیعزاده» آشنایی داشت، خاطرهای از برخورد این شهید والامقام با او در سال ۱۳۶۰، هنگامی که ۱۷ ساله بود را روایت کرده است:
«سال ۱۳۶۰ در سپاه نامنویسی کردم و دوباره به جبهه رفتم. مرا به توپخانه دادند و دست بر قضا توپچی شدم. فرمانده توپخانه «حسن آقا» بود.
آقای «جهانسری» فرمانده توپخانه ۶۰ یک روز به من گفت: «نقشه را به قرارگاه خاتم ببر و به آقای شفیعزاده بده و بگو نقشه ما چنین است».
من هم با موتور از جاده شهید صفوی رفتم قرارگاه را پیدا کردم. گفتند: «حسن آقا که اینجا پیدا نمیشود، او جای ثابتی ندارد. برو ببین اتاقش است یا نه».
به اتاقش رفتم. شش، هفت خلبان نشسته بودند و حسن آقا داشت آنها را برای بمباران جایی توجیه میکرد. با همان حال و هوای دوران بچگی جلو رفتم و گفتم: «سلام حسن آقا!». مرا در آغوش گرفت و بوسید و گفت: «تو اینجا چه کار میکنی؟»، گفتم: «مرا برای دادن نقشه فرستادهاند».
خلبانها را تنها گذاشت. مرا به اتاقی برد. چهار تا لیمو از زیر تخت خواب بیرون آورد و گفت: «تا تو اینها را بخوری، من برمیگردم». من که داشتم نزد فرمانده توپخانه میرفتم، استرس داشتم. خیال میکردم حتما اخلاق حسن آقا عوض شده و دیگر حسن آقای سابق که در کردستان با ما بود، نیست. حتما به من خواهد گفت: «بیرون صبر کن تا من برگردم».
همین که رفتار سابق را دیدم، حالم سرجایش آمد. دستم را روی زانوانم گذاشته و خجالت کشیدم لیموها را بخورم. حسن آقا رفت. چند لحظه بعد برگشت گفت: «هنوز لیموها را نخوردی؟ حالا حسابت را میرسم. اینبار که برگشتم اگر لیموها را نخورده باشی، تو را روی زمین میخوابانم و آب لیموها را در گلویت خالی میکنم!».
دوباره رفت و مشغول گفتوگو با خلبانها شد. من ماندم و این لیموها.
انتهای پیام/