یادداشت/ فاطمه‌سادات کیایی

بهشتی که آرامگاه فرزندان فاطمه سلام‌الله علیها شد

اینجا بهشت است، بهشتی به نام حضرت زهرا سلام الله علیها که هر کدام از شهیدانش نشانی از او دارند.
کد خبر: ۵۱۱۴۷۷
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۸:۵۴ - 13March 2022

«فخلع نعلیک» اینجا بهشت فاطمه (س) استگروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ فاطمه‌سادات کیایی؛ هر بار که قدم در گلستان مزار شهدا در بهشت زهرا (س) می‌گذاریم انگار برگشته‌ایم به دوره موسی، همقدم با او در کوه طور نفس می‎کشیم، عمیق، تا مست از عطر معنویت شده، سینه‌هایمان خالی از سیاهی شهر کمی هم عطر گل بگیرد، پای دلمان را از کفش تعلقات بیرون می‌کنیم، دلمان را در دست می‌گیرم و گوش می‌سپاریم به صداها، به خلوت عاشقانه‌ای که بین ما و شهدا رقم می‎خورد، خوب که گوش کنیم صدای خدا را می‌شنویم، «انک باالواد مقدس طوی».

آدم‌های آرمیده در اینجا هر لحظه تو را می‌خوانند، به برکت عکسی، نوشته‌ای روی سنگ، حس نوازش بادی روی صورت، اینجا خاکش مقدس است، هوایش هم همینطور، نامش وام‌دار زنی است که برای هر کدام از شهدای این مکان مادری کرده، چشم بچرخان، نامش را، اثرش را در قلب تک تک این جوان‌های آرمیده می‌بینی، اینجا بهشت است، بهشتی به نام حضرت زهرا (س).

دست خودت نیست، پای دل است که تو را به هر سو می‎کشاند، در روضه‌خوانی‌های دل بی‌اختیار نامشان می‌‎نشیند روی لبت، «شهید گمنام سلام» با همین عرض ارادت کوتاه می‌ایستی کنار ده‌ها سنگ مزار، با فانوس‌هایی بالای سر، این‌ها خود چراغند، فانوس‌های معرفتند که در سیاهی زمان راه را نشان می‌دهند، راهنمایان بشری که از زیر خاک برمی‌خیزند دست دلت را می‌گیرند و تو را می‌کشانند در راهی که انتهایش سرورشان، سالار شهیدان عالم ایستاده است، گمنامان بی‌نشان این خاک هر چقدر که بی‌نشان باشند، نشان از «مادر» دارند، چه کرده‌اند که نظرکرده این خانم جلیل‌القدر شده‌اند؟ چه شد که مدال گمنامی بر سینه‌شان زده شد؟ کاش خفتگان این قطعه از بهشت پاسخمان را می‌دادند.

فاصله چند دهه را پسر‌های جوان اینجا پر کرده‌اند، نگذاشته‌‎اند بین نسل شهدا فاصله بیافتد، گاهی که نگاه می‌کنیم بین زنده‌ها و قدر یک کهکشان تفاوت می‌بینیم. تازه می‌گوییم مگر چقدر زمان گذشته؟ یعنی به همین زودی مردم روز‌های جنگ و خون و شهادت را از یاد بردند؟ همان زمان باید راهت را پیدا کنی این سمت‌های شهر، جایی که فاصله‌ها گم می‌شوند بین سنگ‌های سفید و سیاه، بین تاریخ‌هایی از بچه‌های دهه ۴۰ و دهه ۷۰، همان‌جا که وقتی حرف از شهادت آمده جوان دهه ۴۰ را کنار جوان دهه ۷۰ نشانده، درست در یک قدمی هم، یک وجبی سنگ قبرهایشان و هدف‎هایشان که هر دو یک راه را رفتند و خواستند.

قطعه ۵۰ بهشت زهرا (س)، گلستانی است از گل‌های متنوع، مدافعان حرم عطر زینبی دارند، شهدای منا عطر مکه و روضه رضوان می‌دهند، شهدای خدمت از آتشنشان‌ها گرفته تا شهدای دیگر هر کدام گوشه‌ای آرمیده‌اند، سکوتشان بیشتر به آتش زیر خاکستر می‌ماند، حتما سخن‌ها و درد‌ها دارند از نامردی زمانه، از فراموشی‌های مردمان زنده، از بی‌توجهی‌ها و ناملایمت‌های روزگار، ققنوسِ حرف‌ها اگر از زیر خاکستر سکوت شهدا سربرآورد حتما گلایه مردمان امروز را خواهد کرد، آخر مگر چند سال از شهادت این‌ها گذشته که ما انقدر عوض شده‌ایم؟!

روز ۲۲ اسفند را به نام شهدا نام‌گذاری کرده‌اند، عجیب است، برای خاکی که هر وجبش خون شهیدی ریخته شده شهیدآباد نام هر لحظه و هر جایش هست، مگر می‌شود از لب تشنگی شهدای گمنام کانال کمیل که در زیر آفتاب و خاک سوزان جنوب سر بر زمین گذاشتند و «یا حسین» گویان جان دادند را در یک روز گفت و شنید، یا ماجرای کربلای، کربلای ۵ و آتش بی امان دشمن در دشت شلمچه را در یک روز روایت کرد، وقتی دسته دسته گل‌ها با داس تیر و ترکش از روی زمین صاف و یکدستش چیده می‎شدند و به زمین می‌افتادند، جفاست اگر هر روزمان روز بچه‌های کربلای ۴ نباشد، غربت شهدایش را فقط بازمانده‌هایش می‌دانند و اروندرود که در دل سیاهی شب خط‌شکن‌های کربلایی‌اش با کدام نور به دشمن زدند. برای ما عجیب‌تر فراموشی مردم زمانه است که دوای دردش را نامگذاری یک روز برای سربلندی همیشه تاریخ گذاشته‌اند.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها