به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، دفاع مقدس گنجینهای ماندگار از حضور عارفانه انسانهای برگزیده خداست که شهادتطلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را میتوان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقیشان نام برد.
همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزشها و آرمانهای این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسههای بیبدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدامشان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.
«ملک ابراهیم زمانی فریدونی» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «فریدونکنار» است که در ادامه زندگینامه و وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید ملک ابراهیم زمانی فریدونی
۲۸ مرداد ۱۳۴۳ بود که آخرین فرزند «اسماعیل و شهربانو»، قدم به هستی نهاد. شهربانو، نام پدر خود، یعنی «ملکابراهیم» را بر او نهاد. دوران شیرین کودکی ملکابراهیم، در آغوش گرم خانواده سپری شد. پدرش کارمند شهرداری بود و از این راه، روزگار میگذراند.
ملکابراهیم، بعد از طی دوران ابتدایی و راهنمایی، به مقطع متوسطه راه یافت و موفق به کسب مدرک دیپلم تجربی از دبیرستان «امام خمینی» فعلی فریدونکنار شد. او خوشرو و فروتن بود. نسبت به والدین احترام زیادی قائل میشد و خود را مدیون زحمات آنها میدانست. او نسبت به مسئله حجاب و رعایت شئونات اسلامی، تقیّد خاصی داشت. تا اندازهای که مادرش میگوید: «یک روز به خواهرش گفتم: از رودخانه آب بیاور. او بدون چادر رفت. وقتی خواهرش را آنگونه دید، بسیار ناراحت شد و گریه کرد.»
ملکابراهیم در انجام واجبات و ترک محرمات نیز، بسیار کوشا بود. زمان نماز خواندن، در اتاق را میبست و آنقدر گریه میکرد که چشمانش قرمز میشد. شهربانو در ادامه، از فرزندش چنین یاد میکند: «ملکابراهیم با اینکه کوچک بود، روزه میگرفت. یک روز، چون حالش بد بود، برای سحری صدایش نزدم؛ اما او بدون سحری روزه گرفت. برای خوردن سحری به گوشهای از حیاط میرفت. میگفتم: چرا این کار را میکنی؟ میگفت: اگر برق را روشن کنم و شما بیدار شوید، دیگر روزه من درست نیست.»
«محمدقلی»، از ارادت برادرش به امام زمان (عج) میگوید: «بیشتر وقتها در دعا و نمازهایی که میخواند، صاحبالزمان را صدا میزد. معتقد بود که ایشان در همهجا حضور دارند. او همیشه به آقا متوسل میشد.»
از فعالیتهای سیاسیاش در قبل انقلاب، میتوان به پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات و جلسات مذهبی اشاره کرد. بعد از انقلاب هم، با وجود اینکه جثه بدنی ضعیفی داشت، سر خیابان با منافقان به بحث و مناظره میپرداخت؛ تا حدی که چندین بار مورد ضرب و شتم آنها قرار گرفت.
وقتی شیپور جنگ به صدا در آمد، در سال ۱۳۶۰ از طریق بسیج به منطقه کردستان رفت و در سال ۱۳۶۲ لباس پاسداری را به تن کرد و بیش از پیش به نبرد پرداخت. در عملیات کربلای ۴ در منطقه امالرصاص، به علت اصابت ترکش مجروح شد. جانشین گردان، مسئولیت گروه ضربت و حضور در واحد اطلاعات ـ عملیات از عمده خدمات ارزنده این عزیز گرانقدر بود و سرانجام، ۱۳۶۶/۱۲/۲۶ منطقه خرمال و عملیات والفجر ۱۰ آخرین آوردگاه این شیرمرد مازندرانی بود. پیکر پاکش بعد از تشییع با شکوهی، در تکیه «معصومزاده» فریدونکنار به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید ملک ابراهیم زمانی
با درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، بعد از اقرار به وحدانیت خدا شهادت میدهم محمد فرستاده اوست و علی نائب و خلیفه مسلمین بعد از رسول خدا و همچنین شهادت به خلافت ائمه و پیشوایان دینی ما الی حضرت مهدی (عج). خدایا با چه جرأتی و با چه رویی بخواهم به نام شهید وصیتنامه بنویسم و حال اینکه تمام معاصی من را آگاهید و لذا اسم این پاره کاغذ را ابتدا اعتراف نامه و بعد توبه نامه و کشف نامه مینهم.
اما اعترافنامه، خدایا! اعتراف میکنم که هنوز خودم را نشناختهام و در نظام خلقت موقعیت خود را نیافتم. لحظاتی تفکر و تعمق در امورات خلقت نکردم، خدایا اعتراف میکنم که اگر تمام رزمندگان مثل من باشند این جنگ تا صد سال دیگر هم طول میکشد، چون امثال من در فکر کمیتهای نیرو هستیم نه کیفیت، لذا فکر میکنم تنها چیزی که پیروزی میآورد و آن هم خیلی سریع، این است که تمامی رزمندگان مخلصانه برای خالق کار کنند، فقط و فقط همین و بس.
البته ناگفته نماند که این هم احتیاج به تمرین و ریاضت دارد. تازه این پیروزیها در عملیاتها مرهون دعای امام امت و یاران باوفا و مخلص اوست خصوصاً دعای بچههای خردسال شهدا، به خصوص دختران کوچک آنهاست. خدایا، اعتراف میکنم با اینکه میدانم موقعیت من فقط در ذکر الله و تفکر در نظام آفرینش است لذا نمیدانم چرا این فرصت را به عقلم نمیدهم چرا؟ چرا در مورد زندگی فکر نمیکنم، نمیدانم.
آیا میتوانم معنای زندگی را درک کنم؟ به نظر من زندگی یعنی عشق معشوق، زندگی یعنی ذکر، یعنی دوست، گریه شب، سجده، رکوع، قیام، قرآن، تفکر، درد، شهادت، رنج، لبیک، زندگی یعنی جبهه، جنگ، کشتن کافر برای خدا، تکه تکه شدن برای خدا، زندگی یعنی فنای بقا، زندگی یعنی یاد حق، نظاره کردن به آیات حق، زندگی یعنی دادن خون در راه حضرت دوست. خدایا اعتراف میکنم هنوز در مورد این مسائل فکر نکردم، تعمق نکردم، تدبر نکردم.
و اما توبه نامه، خدایا! آنچه به عنوان اعتراف گفتم، کم بود، اما آنچه که مرا و امثال مرا امیدوار میکند، رحمت توست. خدایا! به همه آنچه به فکرم میرسید اعتراف کردم، اما چه کنم، کجا بروم، اگر در خانه تو را نزنم در خانه کی را بزنم. مرا تو خلق کردی، بنده تو هستم، تو مولای منی، درست است من کور شدم، تو را نمیبینم، اما تو که مرا میبینی. من صدایت را نمیشنوم، اما تو صدایم را میشنوی.
او که مرا خلق کرد، مرا میبیند و صدایم را میشنود وجودم را میبیند لذا برای یکبار در طول عمرم از عمق جانم و وجودم که خودت به او آگاهی، خدایا توبه میکنم از اعمال گذشتهام. خدایا مرا ببخش، جز درگاه تو امیدی نیست. مگر خودت نگفتی باز آی هر آنچه هستی باز آی، گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی، این درگه ما درگه نومیدی نیست، صد بار اگر توبه شکستی باز آی. خدایا اقرار و اعتراف کردم، حال توبه میکنم؛ الهی العفو، العفو، العفو.
اما پدر و مادر گرامی من، فقط یک جمله میگویم و آن این که هر چه بدی در طول زندگی من دیدید، به بزرگواری خودتان مرا ببخشید و بدانید که ابراهیم تازه زنده شده و اسرار پشت پرده را میبیند و نیز برادران و خواهران گرامی، شما نیز به بزرگی خودتان مرا عفو کنید.
و اما تو ای همسر گرامی که مدتی جز رنج و مصیبت و دوری در زندگی، چیز دیگری ندیدی و من از تو راضی هستم، امیدوارم که تو نیز از من راضی باشی، به هیچ وجه در روی پارچهها و پلاکاردها نام مرا غیر از اسم و شهرت خالی، چیز دیگری ننویسید و الا همه شما را مدیون میگیرم.
انتهای پیام/