خاطرات اسارت یک آزاده یزدی:

دعاخوان شخصی حاج آقا ابوترابی بودم/ ماجرای هدیه‌ی ایرانیان مقیم تگزاس به اسرا

از آنجایی که دعا خواندن به صورت عمومی در اسارت ممنوع بود، به مدت حدود یک سال و اندی، دعاخوان شخصی حاج آقا ابوترابی بودم به طوری که صبح‌های پنجشنبه و جمعه هر هفته در گوشه خلوتی از اردوگاه، دعای کمیل و ندبه را از حفظ برای ایشان می‌خواندم و آنجا بود که فهمیدم معنویت آن مرد بزرگ بی نهایت است.
کد خبر: ۵۱۴۳۹
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۶ - 18August 2015

دعاخوان شخصی حاج آقا ابوترابی بودم/ ماجرای هدیه‌ی ایرانیان مقیم تگزاس به اسرا

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از یزد، "سیداصغر چاوشیزاده" از آزادگان و جانبازان بالای 40 درصد در مورد نحوه اسارتش میگوید: در عملیات والفجر مقدماتی درتاریخ 21/11/1361 به همراه تعدادی از همسنگرانم به اسارت دشمن بعثی درآمدیم و حدود 90 ماه اسارت ما به طول انجامید.

وی با بیان این که از اولین اسرای یزدی بوده که وارد استان شده، عنوان میکند: افتخار داشتم که اولین کسی که ما را در آغوش گرفت، حجتالاسلام مرحوم حاج آقای صدوقی امام جمعه فقید بود.

این آزاده یزدی میگوید: هنگام ورود به ایران خبرنگاری از من پرسید چه حسی دارید؟ و من در پاسخ به او گفتم: "هیچ حسی!" البته از این که برگشتم خوشحال بودم، ولی برایم عادی بود.

وی اظهار میکند: دوران اسارت با خاطرات تلخ و شیرین بسیاری همراه بود، در واقع اسارت جز بحث اسیری، غربت، بی کسی، دوری از خانواده و اقوام و غیره که برای ما ناخوشایند بود، آثار و برکات زیادی نیز به همراه دارد و در مجموع با توجه به همه آنچه رخ داد، دوران اسارت بالاترین نعمتی بود که در زندگی برای بنده اتفاق افتاد.

چاووشی زاده از اولین خاطرات دوران اسارتش میگوید از همان روز اول اسارت برایش تجلیگر اسارت خاندان اهل بیت امام حسین(ع) بوده است.

وی تصریح میکند: اسرای ایرانی با مظلومیت تمام به اسارت برده میشدند به طوری که ما را داخل ماشینهای روباز عراقی گذاشتند و برای اینکه به مردم عراق حقانیت خود را ثابت کنند و بگویند اینها دشمنان ما هستند، اسرا را خیابان به خیابان  در شهر بغداد میچرخاندند، هل هله و رقص و پایکوبی مردم بغداد، کوچه و خیابانها را به لرزه درآورده بود و برای این که ارادتشان را به ما نشان دهند با پرتاب سنگ و آب دهان از ما پذیرایی میکردند.

آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به خاطرهای دیگر از ورودشان به اردوگاه اسرا در موصل، یادآور میشود: موقع ورود به اردوگاه در موصل متوجه صف طولانی سربازان عراقی شدیم که در ان موقع برای ما بسیار تعجببرانگیز و جای سئوال بود ولی بعد متوجه نحوه پذیرایی آنها از ما با کابل شدیم.

وی ادامه میدهد: اسرا یکی یکی پیاده میشدند و الزاماً باید از راهی که عراقیها برای ما آماده کرده بودند، میگذشتند، البته هر کسی سریعتر میدوید، کمتر کابل میخورد اما اسرای زیادی به دلیل مجروحیت نمیتوانستند بدوند و کابلهای زیادی به بدنشان به ویژه زخمهایشان میخورد و تنها در آن لحظه فریاد "یا حسین، یا حسین" همه فضا را پر کرده بود و به گوشمان میرسید.

چاووشیزاده در شرایط سخت زندانهای بعث یا تقویت اعتقادات و ایمانش در طول دو سال موفق به حفظ کل قرآن کریم شده است، یکی از مهمترین نعمات دوران اسارتش را حضور در کنار حاج آقا ابوترابی سید آزادگان عنوان میکند و میگوید: آن بزرگوار خط مشی زندگی ایمانی را به همه اسرا آموخت و به آنها برای زندگی، امید میداد.

وی اضافه میکند: با توجه به این که دعا خواندن به صورت عمومی در اسارت ممنوع بود، بنده به مدت حدود یک سال و اندی، دعاخوان شخصی حاج آقا ابوترابی بودم به طوری که صبحهای پنجشنبه و جمعه هر هفته در گوشه اردوگاه در خلوتی، دعای کمیل و ندبه را از حفظ برای ایشان میخواندم و آنجا بود که فهمیدم معنویت آن مرد بزرگ بی نهایت است.

وی میگوید: این سید بزرگوار به اسرا میفرمود اگر زمانی به میهن اسلامی بازگشتید، سعی کنید بین مردم طوری زندگی کنید که احساس کنید همه از شما انتظار دارند، اما شما از هیچکس انتظار نداشته باشید، آن وقت است که میفهمید در زندگی چه آرامشی به دست آوردهاید.

این جانباز یزدی از خاطرات شیرین اسارت نیز به زمانی که از موصل به الرمادی آورده میشود، اشاره میکند و میگوید: در الرمادی یک اردوگاه اطفال بود که "بین القفصین" نام داشت و همهی اسرای کم سن و سال در آنجا نگهداری میشدند و این اردوگاه جنبهی تبلیغاتی برای عراقیها داشت.

به گفته وی، یک روز ماشین هدایایی از سوی ایرانیان مقیم تگزاس به آنجا  آمد که پر از انواع سیگارها، شکلات و مواد خواراکی دیگر بود، ولی بصیرت بالای اسرای نوجوان و اعتقادی که به نظام مقدس اسلامی و عشق به امام داشتند باعث شد تا نه تنها هدایا را مصرف نکنند بلکه همه آنها را در چاه فاضلاب بریزند و صحنه بسیار جالبی که در این زندان دیدیم این بود که عراقیها این هدایا را از چاه خارج میکردند و از سیگارهای آنها استفاده میکردند.

چاووشیزاده که در زمان اسارت 17 سال و در زمان بازگشت به میهن 25 ساله بوده است، از سال 87 تاکنون مدیریت گمرک استان یزد را برعهده دارد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها