با حضور معاون وزیر مسکن و شهرسازی

محفل انس رزمندگان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) در مشهد برگزار شد

محفل انس رزمندگان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) یادبود ورود آزادگان به میهن اسلامی برگزار شد.
کد خبر: ۵۱۶۲۷
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۷ - 23August 2015

محفل انس رزمندگان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) در مشهد برگزار شد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، محفل انس رزمندگان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی با حضور جمعی از رزمندگان این واحد و همچنین تعدادی از آزادگان سرافراز دفاع مقدس برگزار شد.

در این مراسم که سید محمد پژمان معاون وزیر مسکن و شهرسازی حضور داشت، کریم یزدی نژاد از آزادگان مشهدی ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدایی که در دوران غریب اسارت به فیض شهادت نائل آمدند گفت: رمز ایستادگی و مقاومت آزادگان ما در زندانهای رژیم بعث عراق، تفکر الهی و توحیدی آنها بود. خودسازی آزادگان مصداق این بیت بود که «رسد آدمی بهجایی که بهجز خدا نبیند.»

چشم و دلت به خدا باشد

این آزاده سرافراز ادامه داد: عبدالصاحب بخردی از آزادگان خوزستانی خدمت حاجآقای ابوترابی رسید و این ملاقات، یک ربع هم بیشتر طول نکشید. وقتی آمد از او پرسیدیم که حاجآقا چه صحبتی کرد؟ عبدالصاحب در پاسخ گفت: حاجآقا گفت چشم و دلت به خدا باشد. بعد به او گفتم انشاءالله در ایران شما را در کنار امام ببینیم، و وی در جواب گفت: امام همچشم و دلش باخداست.

وی افزود: برای صلیب سرخ این سؤال شده بود که چرا به هر زندانی در دنیا سر میزنند همه از زمان آزادیشان سؤال میکنند، اما چرا اسرای ایرانی اینطور نیستند؟ برای آنها، احقاق حقوق حقه ملت ایران مهم است، و این اصل حتی بعد از یک سال از اتمام جنگ هم برای آنها اولویت اول بود.

اخوت و برادری در اسارت

یزدی نژاد خاطرنشان کرد: وظیفه ما در اسارت این بود که کاری کنیم که اسارت برای ما آسان شود، و این امر از راههای مختلف صورت میگرفت. یکی از این راهها، ایثار و ازخودگذشتگی بود. ما در اسارت «إِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» را تجربه کردیم و همین اخوت و برادری، فشار و سختیهای اسارت را کم کرد. خواندن اشعاری که به ما روحیه میداد و بهنوعی به ما تلقین مثبت میکرد یکی دیگر از راههای آسان شدن اسارت بر ما بود.

این آزاده سرافراز مشهدی در ادامه با اشاره به سیره مرحوم ابوترابی اظهار داشت: اسارت برای ما نعمت بود و زیارت حاجآقا ابوترابی نعمتی بزرگتری بود که خدا به ما ارزانی داشت. وی در برخورد با افسران و سربازان اردوگاهها این ایده را داشت که آنقدر محبت کنید که شرمنده محبت شما بشوند. در مسائل عبادی هم میگفت: فقط خدا را ببینیم. اگر صادقانه «ایّاکَ نَعْبُدُوَ ایّاکَ نَسْتَعین» رابگوییم خدا ما را یاری خواهد کرد. میشل از نیروهای صلیب سرخ خدمت آقای ابوترابی میرسد. او بعد از دیدارش میگوید «من نمیدانم این انسان چگونه فردی است؟ وقتی با او دست میدهیم انگار قلب ما در مشت اوست.»

وی ادامه داد: یکی نیروهای فرانسوی صلیب سرخ نیز میگوید من در دو سال که با حاجآقا ابوترابی ارتباط داشتم به اسلام علاقهمند شدم و به ایران رفتم. با علامه طباطبایی ملاقات داشتم و با او صحبت کردم. این ملاقات باعث شد تا کتابهای شهید مطهری را مطالعه کنم. این فرد فرانسوی بعدها نامهای را برای مترجم فرانسوی صلیب سرخ ارسال کرد که ابتدای نامه با بسمالله الرحمن الرحیم آغازشده بود.

اردوگاه موصل 2 مثل جمهوری اسلامی است

در ادامه این نشست دوستانه و صمیمی سید باقر جلیلیان از فرماندهان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) که در عملیات خیبر در سال 1362 به اسارت نیروهای عراقی در آمده بود به ذکر خاطرهای از دوران اسارت پرداخت و گفت: نمایندگانی که از صلیب سرخ برای سرکشی از اردوگاههایی که اسرای ایرانی در آن نگهداری میشدند حضور پیدا میکردند روانشناس و جامع شناس بودند و اغلب آنها هم جاسوس بودند و در بازدیدهایشان نقاط ضعف ما را میگرفتند و به عراقیها منتقل میکردند.

جلیلیان ادامه داد: در یکی از روزها، نماینده صلیب سرخ در عراق به اردوگاه ما آمد و کمی در اردوگاه قدم زد، بعد به سراغ من آمد و شروع کرد با من صحبت کردن تا بهنوعی از لابهلای حرفهای من، مطالبی را که مدنظرش است برداشت کند. من هم به صورتهای مختلف سعی کردم از پاسخ دادن طفره بروم اما نشد. او گفت: من به اردوگاههای زیادی در کشورهای روسیه و آمریکا و دیگر کشورهای دنیا رفتم اما وقتی وارد اردوگاه موصل 2 میشوم مثل این است که وارد جمهوری اسلامی شدم. من میخواهم بفهمم چرا بچههای ایرانی در اینجا شاداب و با طراوت هستند.

او در بین حرفهایش جوانی را که داشت آب گرم میکرد تا برای استحمام یکی از آزادگان سالخورده ببرد را به من نشان داد و علت را جویا شد. او گفت اینگونه رفتار شما که اوج رفتار انسانی در دنیا است نشأتگرفته از چیست؟ من در جوابش گفتم این درس را ما از دین اسلام گرفتیم، و ما از پیروان این مکتب هستیم. بعد از گفتن این کلام من سرم را پایین انداختم و شروع کردم به صحبت کردن. بعد از گذشت مدتی، مترجم که یکی از اسرا بود دست به من زد و گفت: صلیبی را نگاه کن. من به او نگاه کردم و دیدم در حال گریه است و اشک پهنای صورتش را گرفته است. او رو به من کرد و گفت: من تمام خوشیهای دنیا را کردهام و میخواستم خودکشی کنم، ولی اینجا که آمدم دیدم که شما در اسارت همهچیز را شکستید. شما حصار اسارت را شکستید. شما اینجا اسیر نیستید بلکه دشمنانتان را در اینجا اسیر کردید.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار