به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کردستان، «عبدالله رستمی بوربان» فرزند «ابوالمحمد»، روز هجدهم دی سال ۱۳۳۵ در میان خانوادهای متدین و زحمتکش در روستای «بوربان» از توابع شهرستان سنندج به دنیا آمد.
وی دوران کودکی خود را در دامان پر مهر و محبت پدر و مادر و در زادگاهش سپری کرد، تا اینکه دوران تحصیلی او فرا رسید؛ اما بهدلیل نبود امکانات آموزشی و تحصیلی در روستا، از همان دوران نوجوانی به کار و فعالیت مشغول شد.
عبدالله بنا به عرف منطقه همراه با همسن و سالان خود همزمان با کار کشاورزی، نزد ماموستا در مسجد روستا به یادگیری علوم و احکام قرآنی پرداخت تا اینکه در سن جوانی به تصمیم بزرگان خانواده با دختری شایسته و عفیف ازدواج کرد و بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به صف پیشمرگان مسلمان کرد پیوست.
وی بعد از اینکه شهر سنندج به اشغال نیروهای ضدانقلاب در آمد، به اتفاق به اتفاق برادرش «شکرالله» به کرمانشاه مهاجرت کرد. این دو برادر عزیز جزو بهترین نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد محسوب میشدند. سیمای جذاب عبدالله ابهت و بزرگی خاصی به او داده بود؛ اما علیرغم این ابهت، قلبی رئوف و مهربان داشت.
عبدالله پس از پاکسازی شهر کامیاران وارد شهر سنندج شد و درگیری پیشمرگان مسلمان با گروهکهای ضدانقلاب در این شهر چند روزی به طول انجامید. روز دوازدهم اردیبهشت سال ۱۳۵۹ بعد از پاکسازی محله «تپه الله اکبر»، در نزدیکی ترمینال مسافربری سنندج (ترمینال تهران) حین درگیری یک پیرمرد و ۲ پسر بچه کوچک که ظاهرا نوههایش بودند در وسط مهلکه ظاهر شدند.
نیروهای ضد انقلاب کومله در نهایت ناجوانمردی ضامن یک نارنجک آمریکایی را کشیده بودند و آن را داخل مشت پسر بچه قرار داده و به او گفته بودند: بدون اینکه دستت را باز کنی این را به آن مرد (عبدالله رستمی) که پارچه قرمزی به سرش بسته است تحویل بده.
پسر بچه درحالیکه به طرف عبدالله حرکت میکرد، با صدای بلند فریاد میزد این امانتی متعلق به شماست؟ پیرمرد هم که به آرامی اشک میریخت، پشت سر نوهاش در حال حرکت بود.
مرحوم مامو رحیم (رحیم احمدی) و شاطر احمد (احمد جعفری)، چون میدانستند این دام است که نیروهای ضدانقلاب پهن کردهاند، به عبدالله گفتند: «جلو نرو، ممکن است نیروهای ضدانقلاب ضامن نارنجک را کشیده باشند، در این صورت حتما کشته خواهی شد».
وقتی پسر بچه کمی نزدیکتر آمد، همه پیشمرگان مسلمان حاضر در میدان نبرد متوجه شدند که ضامن نارنجک کشیده شده است و اگر پسر بچه نارنجک را رها کند، حتما منفجر خواهد شد و هر کس هم که در نزدیکی پسر بچه باشد، به همراه پسر بچه تکه تکه میشود.
تمام نیروهای سازمان به عبدالله میگفتند: اگر جلو بروی حتما کشته خواهی شد؛ اما وی تصمیمش را گرفته بود و گفت: «آن پسر بچه نمیتواند از شر آن نارنجک لعنتی راحت شود و نارنجک بدن او را تکه تکه خواهد کرد. شاید بتوانم سریع نارنجک را از دست کودک بگیرم و به نقطه دوری پرتاب کنم».
عبدالله پیش پسر بچه رفت و دستان کوچک این پسر بچه مظلوم را که وسط معرکه ایستاده بود، گرفت، نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد در یک طرف میدان مبارزه و نیروهای ضد انقلاب در آن طرف نظاره گر صحنه بودند.
لحظات به سرعت سپری میشد و همه منتظر بودند که عبدالله بعد از گرفتن نارنجک سریع آن را به نقطه دوری پرتاب کند؛ ولی همین که پسر بچه نارنجک را در میان دستان وی رها کرد، صدای مهیبی منطقه را پر کرد و عبدالله به همراه طفل معصوم به طور مظلومانهای به شهادت رسیدند.
نیروهای ضدانقلاب برای رسیدن به مقاصد پلیدشان به کودکان هم رحم نکردند؛ ولی «عبدالله رستمی بوربان» که نماد یک پیشمرگ مسلمان واقعی بود، با اینکه میدانست احتمال انفجار نارنجک بسیار زیاد است، به عشق نجات جان کودک از جان خود گذشت.
انتهای پیام/