به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تبریز، واپسین روزهای خرداد 1358 مصادف با تاسیس یکی از مهمترین و کارآمدترین نهادهای انقلابی تاریخ معاصر کشورمان به نام «جهاد سازندگی» است؛ این نهاد که با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) به وجود آمد، خیلی زود بین جوانان پرشور و انقلابی آن روز محبوبیت یافت و بسیاری، علاقهمند شدند تا با عضویت در آن برای خدمترسانی راهی روستاها و نواحی محروم کشور شوند. با آغاز جنگ تحمیلی نیز، جهاد سازندگی ضمن ادامه فعالیتهای عمرانی، درمانی، کشاورزی، آموزشی و... در سطح کشور، در قالب یک نیروی مهندسی رزمی به یاری رزمندگان شتافت و از این نظر نقش مهمی در جبههها ایفا کرد.
بر این اساس، خبرنگار دفاعپرس در تبریز گفتوگویی با «ایوب ارشادخواه» از فرماندهان جهاد سازندگی آذربایجان شرقی که مدتها در جبههها سابقه حضور و مبارزه دارد، انجام داده است که در ادامه میخوانید.
دفاعپرس: شما از چه تاریخی به عضویت جهاد سازندگی درآمدید؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، من ابتدا مدتی در هیاتهای هفت نفره سازمان امور اراضی کشور مشغول به کار بودم، سپس خدمت سربازیام را در سپاه پاسداران و در مناطق جنگی انجام دادم. اواخر سال 1362 وارد جهاد سازندگی شدم.
دفاعپرس: چرا جهاد سازندگی را برای فعالیت انتخاب کردید؟
جهاد نهاد محبوبی بین مردم بود؛ همه از آن تعریف میکردند و میگفتند اگر کسی بخواهد برای خدا کار کند، باید به جهاد برود. من هم شنیده بودم که حضرت امام خمینی (ره) به جهاد خیلی علاقهمند هستند و چون مقلد ایشان بودم، مشتاق شدم که به جهاد بیایم.
دفاعپرس: از بدو عضویت در جهاد سازندگی به چه کارهایی مشغول شدید؟
حدودا یک ماه در جهاد استان در واحد برقرسانی بودم؛ اما باتوجه به اینکه همه کارکنان جهاد موظف بودند ابتدا در شهرستانها کار کنند، 6 ماه در شهرستان اهر و حومه آن مسئولیت آموزش عقیدتی را برعهده داشتم؛ آن موقع هرکس که به جهاد وارد میشد، باید حداقل هفتهای یک یا دو روز در کلاسهای آموزشی شرکت میکرد. بهطور مرتب مراسم صبحگاه داشتیم و سعی میکردیم از کارشناسان و ائمه جمعه برای سخنرانی دعوت کنیم. یعنی علاوه بر انجام کارهای اجرایی، مسائل عقیدتی فعالانه دنبال میشد.
دفاعپرس: جهاد سازندگی چه فعالیتی در سطح کشور داشت؟
جهاد سازندگی از وقتی وارد عمل شد، در روستاها هرکاری که میتوانست به سود روستاییان باشد را انجام میداد. از جمله برقرسانی، آبرسانی، بهداشت، ساخت پل، ساخت راه، راهنمایی و مشاوره به کشاورزان برای افزایش تولید. فعالیتها خیلی گسترده بود و بچهها واقعا شبانهروز کار میکردند. یعنی در جهاد ساعت کاری وجود نداشت؛ صبح که کارشان را شروع میکردند، گاهی تا 8 شب هم به خانه برنمیگشتند. غیر از ناهار و نماز، بقیه وقت به کار کردن میگذشت.
حتی در زمستان که کار کم میشد، اکیپها به مناطق گرمسیری جنوب میرفتند و در هرمزگان، سیستان و بلوچستان یا بوشهر کار میکردند. یعنی آن 3 ماهه زمستان را استراحت نمیکردند. کسی خودش را محدود به منطقه یا استان خاصی نمیکرد بلکه همه دنبال کار بودند.
دفاعپرس: از چه زمانی بهعنوان جهادگر به جبههها رفتید؟
در جهاد همه موظف بودند سالانه حداقل 45 روز در جبهه حضور پیدا کنند. مثلا اعلام میشد که جهاد سازندگی اهر اعزام شود، کل اداره تعطیل میشد و همه فارغ از اینکه چه سمتی دارند، به جبهه میرفتند. من البته توفیق پیدا کردم مدت زمان بیشتری اعزام شوم و حدود 3 سال در جبهه بودم. مدتی از اواخر 1362 تا اوایل 1363 در جبهه بودم و سپس از اواخر 1364 تا 1367 حضور داشتم که در این میان چند نوبت هم (مجموعا حدود 4 ماه) در دورههای فرماندهی در تهران، مشهد، خلیج فارس و کاشان شرکت کردم.
دفاعپرس: عمده فعالیتتان در جبهه چه بود؟
کار پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی، مهندسی رزمی بود. قبل از عملیات به ما اعلام میشد لازمه انجام فلان عملیات این است که شما در این محور جاده بکشید، خاکریزی به طول چند کیلومتر ایجاد کنید، کانالهایی حفر کنید که نیروها در آن مستقر شوند، برای تانکهای ارتش محل مناسب ایجاد کنید و کارهایی از این قبیل. از آغاز عملیات، جهادگران دوشادوش رزمندگان وارد عمل میشدند مثلا نیزارها را باز میکردند، موانع و خاکریزهای موجود در محورها را باز میکردند و هرکار دیگری که برای حرکت نیروها لازم بود انجام میشد. عملیات که به پایان میرسید، باز کار جهاد تمام نمیشد. باز خاکریز ساخته میشد که مثلا در صورت پاتک دشمن، امکان مقاومت وجود داشته باشد.
همچنین لازم بود در بعضی محورها پلهایی در ابعاد مختلف ساخته شود. برخی پلها فوری و به شکل لولهگذاری بود؛ گاهی هم لازم بود پل نفر رو ایجاد شود تا نفرات از آن رد شوند. همه این کارها را جهاد با کمک خدا به نحو احسن انجام میداد.
دفاعپرس: در طول حضورتان در جبهه چه خاطرهای بیشتر در ذهنتان باقی مانده است؟
در حلبچه، ما بر روی آب «سیروان» یک پل نفررو درست کرده بودیم که نیروهایمان از آنجا عبور کنند و وارد حلبچه شوند. همان موقع بمباران شیمیایی حلبچه انجام شد. ما که وارد حلبچه شدیم، دیدیم اصلا انسانی باقی نمانده است و همه جا پر از جسد است. بچه در بغل مادرش کشته شده یا بقال روی ترازوی مغازهاش افتاده است. یا یک خانواده همه کنار همدیگر جان باختهاند. اصلا صحنه قابل توصیف نبود و هیچوقت نمیتوانم آن را فراموش کنم.
دفاعپرس: شما با شهید «محمدحسن کسائی» هم مدتها همکار بودید؛ ایشان چگونه شخصیتی بودند؟
از شخصیت والای ایشان چه میتوانم بگویم جز اینکه در گرمای تابستان که هیچکس نمیتوانست نیم ساعت تشنه بماند، او روزه میگرفت. وقتی من در غرب و او در جنوب بود، گاهی دلتنگ یا خسته میشدم، اما وقتی به منطقه ما میآمد و او را میدیدم کل خستگی از وجودم میرفت. وقتی بچهها میخواستند به مرخصی بروند، میگفت ایرادی ندارد بروید ولی نامتان را از دفتر امام حسین (ع) پاک نکنید بگذارید باقی بماند؛ بروید ولی دوباره برگردید.
همه جذب همین اخلاق و محبت او بودند؛ اصلا بحث فرمانده و فرمانبر بین ایشان و دیگران نبود. یک بار برای کاری به ارتش رفته بودیم، به من گفت به آنها نگو من فرمانده هستم! گفتم آخر نمیشود که! گفت تو کاریت نباشد چیزی نگو! چنین شخصیت متواضع و فروتنی داشت.
انتهای پیام/