به گزارش خبرنگار دفاعپرس از اصفهان، بسیاری از رزمندگان در حالی در جبههها به شهادت رسیدند که هنوز فرزندان تازه متولد شده خود را ندیده بودند و یا اینکه فرزندان آنقدر کوچک بودند که حالا وقتی بزرگ شدند، خاطرات کمی از پدرشان در ذهن آنها مانده است.
«رسول لاوی» فرزند سردار شهید «اصغر لاوی»، یکی از همین فرزندان شهداست که در زمان شهادت پدرش ۲ ساله بود و آنچه از بابای خود میداند، بیشتر خاطراتی است که دیگران روایت کردهاند.
ماجرای پدر برای او مانند ماجرای شخصیت اصلی یک رمان است، بابا شخصیتی بوده که از سوی مادر، خانواده پدر و مادر، دوستان پدر، عکسها و نامهها برای او تعریف شده است و هر چند خاطره مشترکی از پدرش به یاد ندارد، اما میتواند ساعتها درباره مردی صحبت کند که از فرماندهان زرهی دفاع مقدس محسوب میشده است. آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از این خاطرههاست:
بستن تنگه چزابه با نفربر
پدرم سال ۱۳۶۰ پس از عملیات شکست حصر آبادان به جنوب آمد و در «دارخوئین» با تعدادی از همرزمانش، همانند شهید «امانی»، به فعالیت مشغول شد. او در ابتدای امر بسیار سریع جزو اولین پاسداران ممتاز در فراگیری عملیات رزمی شد. در عملیات «بستان» که با هدف پس گرفتن این شهرستان و تأمین تنگه «چزابه» و تسلط بر شمال رودخانه «نیسان» انجام گرفت، پدرم از اولین پیشتازان بود، او با نفربر خود تنگه «چزابه» را بست و به این وسیله او و دیگر همرزمانش تیپ زرهی دشمن را به محاصره درآوردند و پس از تثبیت خط تنگه «چزابه»، دشمن دست به حملهای در «سابله» زد که پدرم به اتفاق شهید «آقایی» و شهید «فنایی» با به غنیمت درآوردن بیش از ۱۰ دستگاه تانک سالم، به مدت پنج تا شش روز در خط ماندند و یک شب تا صبح تنها با چهار تانک عملیاتی، در مقابل دشمن مقاومت کردند.
فرماندهی گردان ۲۶ المهدی (عج) در عملیات «بیتالمقدس»
گردان محمدرسولالله (ص) به فرماندهی پدرم قبل از عملیات «فتحالمبین» تشکیل شد و به منطقه عملیاتی انتقال یافت. او در این عملیات که با رمز مقدس «یا زهرا (س)» با هدف آزادسازی سایت و رادارها و انهدام نیروهای دشمن انجام شده بود، پس از دلاوریها و رشادتهای بسیار در یک تهاجم شدید دشمن که با صدها تانک انجام گرفت، در «دشتعباس» و منطقه «امامزاده عباس» از ناحیه پا مجروح شد و از منطقه بیرون رفت. پدرم پس از بهبودی نسبی در عملیات «بیتالمقدس» که با اهداف آزادسازی «خرمشهر»، «هویزه»، «پادگان حمید» و رسیدن به مرزهای بینالمللی شروع شد، فرماندهی گردان ۲۶ المهدی (عج) را عهدهدار شد.
اسارت یک گردان پیاده عراقی در عملیات «محرم»
پس از شرکت فعالانه در عملیات «رمضان» در پست فرماندهی گردان ۲۶ المهدی (عج) و نشان دادن رشادتهای فراوان در آن عملیات، بهعنوان فرمانده تیپ ۲۰ زرهی رمضان انتخاب شد. پدرم در عملیات «محرم»، همانند بسیجیها در خط اول میجنگید و همانند فرماندهان مسلط، هدایت تیپ ۲۰ رمضان را بر عهده داشت. او در این عملیات به اتفاق ۲ نفر دیگر از برادران، یک گردان پیاده عراق را به اسارت گرفتند. نمونهای از ایثار و شجاعت پدرم در عملیات «محرم»، زمانی بروز یافت که آب رودخانه «چیخواب» زیاد شد و یکی از بسیجیها را آب برد؛ اما با اینکه آب زیاد بود و سرعت بالایی داشت، او با لباس در آب پرید و این بسیجی را بیرون آورد!
فرماندهی سپاه بریتال لبنان
حضور در لبنان، بخش دیگری از کارنامه پرافتخار پدرم است؛ او پس از عملیات «والفجر مقدماتی» رهسپار این کشور شد و در آنجا فرماندهی سپاه بریتال لبنان و روابط عمومی مقر را عهدهدار شد، برگزاری مراسم دعا و نماز، آموزش نیروهای سوری، جداسازی مدارس مختلط، نصب پوسترها و پلاکاردها به زبان عربی و کمک در ترویج حجاب و برآورد کردن کارایی نیروهای لبنان، از جمله فعالیتهای او در لبنان بود.
پدرم پس از حضور در لبنان برای عملیات «والفجر چهار» دوباره رهسپار جبهههای کشورمان شد و با پشتکار فراوان تیپ زرهی ۲۸ صفر را راهاندازی و آماده عملیات کرد. او با فرماندهی این تیپ در عملیاتهای خیبر، میمک و غرب نیز شرکت کرد. شهادتنامه پدر در عملیات «کربلای پنج» امضا شد و او در جریان این عملیات و در بیستونهمین روز از دی سال ۱۳۶۵ در منطقه روستا پلنو خرمشهر آسمانی شد.
فرمانده ورزشکار
بُعد ورزشکاری یکی دیگر از جنبههای شاخص زندگی پدرم است، او در رشتههای فوتبال، شنا و کوهنوردی مهارت و پیشنهاد بازی از سرمربیان دهه ۵۰ سپاهان و ذوبآهن را داشت. علاقه او به فوتبال به حدی بود که او حتی در لبنان نیز از بازیکردن دست برنداشته بود و در دستنوشتهای که از پدرم به یادگار مانده است که به این موضوع اشاره شده است.
انتهای پیام/