دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

«شهید شیدا» ۲۲ سالگی‌ات مبارک

امسال سومین سالی شد که مادر «محمدمهدی رضوان» برای فرزند شهیدش، بر سر مزار او جشن تولد گرفت و این‌بار هم جشن تولد او یک جشن تولد خاص شد، چون شادی عید غدیر خم بر شادی تولد «محمدمهدی» افزوده بود.
کد خبر: ۵۳۴۸۴۹
تاریخ انتشار: ۲۹ تير ۱۴۰۱ - ۰۸:۳۶ - 20July 2022

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس - سید محمدجواد میرخانی؛ صحبت از سه سال چشم‌انتظاری است، چشم‌انتظاری مادری که در لحظات آخر، وقتی پسرش از خانه بیرون می‌رفت، مانند رزمندگان دوران دفاع مقدس او را از زیر آب و قرآن رد نکرد؛ چراکه آن روز درحالی که به زیارت مسجد مقدس جمکران رفته بودند، فکر نمی‌کرد که شور و اشتیاق «محمدمهدی» برای برگشتن به تهران و حضور در مأموریت گردان امنیتی بسیج، شور و اشتیاق خدایی است؛ کسی نمی‌داند «محمدمهدی رضوان» که چندباری از «شهادت» با مادر خود سخن گفته، در زیارت خود از امام زمان (عج) چه خواسته بود؟

صحبت از سه سال چشم‌انتظاری است؛ چشم‌انتظاری مادری که فرزند ۱۹ ساله‌اش، قبل از این‌که در محله هرندی تهران مورد سوءقصد قاچاقچیان مواد مخدر قرار بگیرد و به شهادت برسد، از او خواسته بود تا جشن تولد ۲۰ سالگی‌اش، یک جشن تولد خاص باشد و هرچند محمدمهدی قبل از آن به شهادت رسید؛ اما مادر جشن تولد ۲۰ سالگی فرزندش را بر سر مزارش گرفت؛ آن هم چه جشن تولد خاص و با شکوهی! انگار در این حرف محمدمهدی رازی نهفته بود! (بیشتر بخوانید)

محمدمهدی رضوان

وقتی از چشم‌انتظاری سه‌ساله می‌گویم، برای این است که امسال سومین سالی شد که مادر محمدمهدی برای فرزند شهیدش، بر سر مزار او جشن تولد گرفت و این‌بار هم جشن تولد او یک جشن تولد خاص شد؛ چون شادی عید غدیر خم بر شادی تولد محمدمهدی افزوده بود.

اواسط هفته معمولاً گلزار شهدای بهشت زهرا (س) خلوت است و مانند عصرهای پنج‌شنبه، صدای مداحی و ایستگاه‌های صلواتی چندان به راه نیست؛ مگر اینکه مراسم خاصی در آن‌جا باشد و عصر شنبه هم یکی از همان روزها بود که گلزار شهدا میزبان یک مراسم خاص در وسط هفته بود؛ جشن تولد خاص محمدمهدی!

حوالی عصر بود که به بهشت زهرا (س) رسیدم؛ می‌خواستم ابتدا به زیارت دیگر شهدا بروم؛ اما دیدم که ساعت به وقت قرار بر سر مزار شهید محمدمهدی رضوان نزدیک شده است؛ بنابراین قدم‌هایم را به طرف قطعه ۵۰ سریع‌تر کردم و در حالی که زمزمه زیارت عاشورا به گوش می‌رسید، به همان سمتی می‌روم که شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون در آن‌جا آرمیده‌اند؛ چراکه شهید محمدمهدی رضوان هم در همان حوالی آرامیده است.

صدای زیارت عاشورا از همین مراسمی است که من در آن دعوت دارم، نه تنها من؛ بلکه هرکسی که آن‌جا می‌آید، از خویشاوندان شهید گرفته تا دوستانش و رهگذران و زائران شهدای دیگر که آمدند و با چای و شربت پذیرایی شدند، مطمئنم همه و همه دعوت‌شده هستند؛ دعوت‌شده خودِ آقا محمدمهدی!

تقریباً فرازهای پایانی زیارت عاشوراست که بر سر قرار می‌رسم، قرارم با خودِ «محمدمهدی» است؛ شهیدی که به «شهید شیدا» معروف است و من هم شیدای او؛ بنابراین می‌روم بر سر مزارش و فاتحه‌ای برای او می‌خوانم. مزارش توسط خانواده‌اش با گل آراسته شده و عکس‌های شهید با سلیقه خاصی روی گل‌ها چیده شده است.

محمدمهدی رضوان

مراسم در حال آغاز شدن است و صدای سرود «سلام فرمانده» و مداحی و مولودی همراه با دود اسپند، فضای خاصی در گلزار شهدا ایجاد کرده است. ایستگاه صلواتی هم با چای و شربت، پذیرایی را آغاز کرده و میهمانان جشن تولد «محمدمهدی» یکی‌یکی دارند می‌رسند.

«سید ایمان یاراحمدی» که در یادواره‌های شهدا مجری‌گری می‌کند، مجری مراسم جشن تولد شهید محمدمهدی رضوان است؛ او مراسم را با پرداختن به حال و هوای خاص مادر شهید در جشن تولد فرزندش آغاز می‌کند و سپس درباره آن‌روزی که محمدمهدی به شهادت رسید، از زبان مادرش می‌گوید: «روز شهادت محمدمهدی، برای زیارت به قم و جکمران رفته بودیم، در آن لحظه‌ای که ما در مسجد مقدس جمکران مشغول دعا خواندن بودیم، دیدم محمدمهدی ذکر می‌گوید و در دل او آشوبی است. راه افتادیم برویم به حرم حضرت معصومه (س) که محمدمهدی گفت: مامان اگر می‌شود بریم تهران، به ما گفتند مأموریتی داریم و باید خودم را به مأموریت برسانم».

محمدمهدی رضوان

«سید ایمان» ادامه ماجرا را از زبان پدر محمدمهدی روایت می‌کند و می‌گوید: محمدمهدی جان! ما برای زیارت آمدیم، مأموریت که همیشه هست، حالا در یک مأموریت دیگر حضور داشته باش؛ اما محمدمهدی گفت که «بابا قول دادم، بگذار بدقول نشوم».

انگار همه مقدرات دست به دست هم داده بودند تا محمدمهدی آن‌روز از مسجد مقدس جمکران به مأموریتی برسد که او را عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون کند و انگار همه مقدرات می‌خواستند به مادرش این نکته را گوش‌زد کنند؛ این را از ادامه صحبت‌های سید ایمان درمی‌یابم که می‌گوید: در راه برگشت، پدر محمدمهدی مداحی را روشن کرده بود، همان مداحی که می‌گوید: «منم یه مادرم، پسرم را دوسش دارم...». آن‌گاه روایت مجری همین‌طور ادامه پیدا می‌کند، تا به این‌جا می‌رسد که می‌گوید: «مادر محمدمهدی مانند همه مادرهای دیگر دوست داشت تا پسر خوش‌سیرت و خوش‌صورتش؛ همان پسری که خیلی به موهای خود حساس بود؛ همان پسری که در همه لحظات خوش‌تیپ می‌گشت؛ همان پسری که عطر و ادکلنش از او دور نمی‌شد را در لباس دامادی ببیند»؛ هرچند که محمدمهدی معتقد بود که «شهادت خیلی زیباتر از داماد شدن است».

داغ دامادی پسر اگرچه به دل مادر ماند؛ اما سومین جشن تولد «محمدمهدی» ۲ میهمان ویژه هم دارد تا مرهمی باشند بر دل مادر داغ‌دیده؛ میهمان‌های خاصی که تصمیم گرفتند تا زندگی مشترک خود را در جشن تولد خاص محمدمهدی، از سر مزار او آغاز کنند.

محمدمهدی رضوان

داماد که از دوستان محمدمهدی است، همراه با همسرش با خودرویی تزئین‌شده به مراسم آمده. وقتی آن‌ها بر سر مزار محمدمهدی حاضر شدند، از داماد درباره انگیزه‌اش از حضور در جشن تولد ۲۲ سالگی محمدمهدی آن‌هم در چنین روز مهم زندگی‌اش می‌پرسم و او در پاسخ می‌گوید: «ما هرچه داریم از شهدا داریم؛ ان‌شاءالله که بتوانیم راه شهدا را ادامه دهیم و این‌که من و همسرم، عاقبت‌مان ختم به شهادت شود».

مراسم با سخنرانی کوتاه و جذاب شیخ «تقی وکیل‌پور» و اجرای گروه تواشیح میثاق تهران ادامه پیدا می‌کند؛ درحالی که بر میهمانان مراسم جشن تولد ۲۲ سالگی محمدمهدی افزوده شده است. میهمانان اکثراً او را از نزدیک یا دورادور می‌شناختند؛ بنابراین تصمیم می‌گیرم تا درباره محمدمهدی از آن‌ها بپرسم؛ این‌که او واقعا چه‌کسی بود و چرا شیدایی‌اش این همه دل را با خود همراه ساخته است. در این میان حاج «علی کارخانه» فرمانده‌گردان محمدمهدی را می‌بینم که پشت صحنه مراسم، نه همانند میهمان، بلکه به‌عنوان یک میزبان دارد هماهنگی‌های امور را انجام می‌دهد. پس از سلام و احوال‌پرسی از او می‌خواهم تا دقایقی دست از کار بکشد و کمی از محمدمهدی برایم بگوید.

در سربازی امام زمان (عج) از همه جلوتر بود

حاج علی کارخانه نیز با استقبال گرم، با من همکلام می‌شود و می‌گوید: تقریباً کم‌سن‌ترین نیرویی که در گردان داشتیم شهید محمدمهدی رضوان بود؛ وی به‌لحاظ شخصیتی، فردی بااخلاق و باادب و خیلی مرتب و منظم؛ چه در لباس شخصی و چه در لباس نظامی بود و کارهایی که به او می‌سپردیم را به نحو أحسن و جدی پیگیری می‌کرد.

وی ادامه می‌دهد: ما یک مرکز نیکوکاری در گردان داریم که محمدمهدی قبل از این‌که ما این مرکز نیکوکاری را تشکیل دهیم، به‌صورت خودجوش در انجام کارهای خیر و کمک به نیازمندان در حد وسع خود پیش‌قدم بود و در ایستگاه صلواتی هم که به‌مناسبت‌های مختلف مقابل مقر گردان برپا می‌کردیم، همیشه نفر اول بود.

فرمانده شهید رضوان می‌گوید: محمدمهدی در تمام کارهایی که به او محول می‌شد؛ چه در موضوعات فرهنگی، چه در مأموریت‌های ابلاغی بسیج و چه در فعالیت‌های جهادی، به‌قول معروف دستی در آتش داشت و در سربازی امام زمان (عج) از همه جلوتر بود.

محمدمهدی رضوان

حاج علی کارخانه تأکید می‌کند: من همیشه به دوستان می‌گویم که قطعاٌ شهدا یک کاری انجام می‌دادند که ما یا هنوز آن کار را پیدا نکردیم و یا هنوز آن را انجام ندادیم و یا این‌که در کارهای خود خلوص‌نیت نداریم؛ اما شهید محمدمهدی رضوان با سن کم خود، کارهایی انجام می‌داد که با خلوص نیت بود؛ بنابراین اجر آن را به این سرعت به او دادند.

صحبت‌های حاج علی کارخانه که تمام می‌شود، از او می‌خواهم تا شخصی دیگری که محمدمهدی را به‌خوبی می‌شناخته است، به من معرفی کند و او نیز به فرمانده‌گروهانش اشاره می‌کند؛ بنابراین به سراغش می‌روم و پس از احوال‌پرسی، از او نیز می‌خواهم درباره محمدمهدی برایم بگوید. کم‌کم قدم می‌زنیم و بر سر مزار شهید مدافع حرم «سید جعفر حسینی» از شهدای لشکر فاطمیون می‌رویم. در میان صحبت‌ها، متوجه آشناییتی با وی به‌واسطه یکی از همکارانم می‌شوم؛ بنابراین گفت‌وگو صمیمی‌تر می‌شود.

انسان کاملی بود

«محسن حاجی‌زاده» می‌گوید: شهید محمدمهدی رضوان به‌عنوان مسئول نیروی انسانی گروهان، انسانی منضبط و فعال بود و از بُعد فرماندهی و نیرو، نیازی نبود که یک حرف را ۲ بار به او بزنیم. وی به واسطه مسئولیتی که داشت، جزو اولین نفراتی بود که همیشه وارد گروهان می‌شد و معمولاً یکی‌دو ساعت بعد از این‌که بسیجی‌ها می‌رفتند، او می‌رفت و با وجود این‌که مسئول نیروی انسانی بود؛ اما همیشه در خط مقدم عملیات‌ها حضور داشت.

وی ادامه می‌دهد: گردان ما گردان امنیتی است و برخی از نیروهای ما نیز به جبهه مقاومت اعزام شدند و به شهادت رسیدند؛ بنابراین محیط گردان به‌گونه‌ای است که اگر کسی به آن پا می‌گذرارد، باید خطرهای آن را بپذیرد و آمادگی همه‌چیز را داشته باشد؛ محمدمهدی رضوان نیز این‌گونه بود.

فرمانده‌ شهید رضوان از خصوصیات اخلاقی او می‌گوید و تأکید می‌کند: محمدمهدی انسانی مودب، منظم و خودجوش بود و با این‌که می‌توانست پرخاشگری هم در مسائل کاری داشته باشد؛ اما همیشه اخلاق‌مداری را رعایت می‌کرد و به پدر و مادر خود نیز احترام زیادی می‌گذاشت؛ یادم می‌آید که وقتی مأموریتی پیش می‌آمد، وی موضوع را به پدر و مادر خود اطلاع می‌داد و رضایت آن‌ها را جلب می‌کرد.

«شهید شیدا» لقب شهید محمدمهدی رضوان است؛ بنابراین از فرمانده‌اش می‌خواهم تا بگوید که چرا این لقب را به محمدمهدی داده‌اند و او نیز پاسخ می‌دهد: این موضوع یکی به دلیل جوانی او است و یکی دیگر هم این‌که وی عاشق بود و با در تمام مراسم‌ها و هیئت‌ها حضور پیدا می‌کرد و به‌طور کلی انسان کاملی بود.

محمدمهدی رضوان

مراسم همچنان ادامه دارد و اگرچه در ابتدا کمی دلتنگی‌ها برای محمدمهدی به‌وجود آمده و اشک‌ها جاری شده بود؛ اما به‌هرحال شب عید غدیر است و مراسم جشن تولد، آن‌هم با حضور عروس و داماد؛ هرچند که عروس و داماد نتوانستند تا پایان مراسم حضور داشته باشند؛ اما همین حضور کوتاه آن‌ها به مراسم شادی مضاعف بخشید، خصوصاً حالا که میهمانان، آن‌ها را با شادی و صلوات بدرقه می‌کنند.

شادی بدرقه عروس و داماد، مقدمه‌ای می‌شود برای شادی مولودی‌خوانی عید غدیر خم و بالاخره بخش اصلی مراسم، یعنی بریدن کیک ۲۲ سالگی محمدمهدی توسط مادرش؛ مادر که کیک را می‌برد، شادی مضاعفی در چهره او وجود دارد؛ انگار نه انگار کیک تولد فرزندی را می‌برد که او اکنون سه سال است که در دنیای مادی ما حضور فیزیکی ندارد؛ چراکه مادر می‌داند که فرزندش همانند همه شهدا زنده بوده و به سعادت ابدی دست یافته است.

محمدمهدی رضوان

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار