دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

روایت دیدار بچه‌های گردان صاحب

در چهره‌های قدیمی گردان صاحب، دلتنگی موج می‌زد و این را می‌شد از بغض شان کنار مزار شهید صحرایی و بوسه‌هایی که تقدیمش می‌کردند، دریافت.
کد خبر: ۵۳۷۰۸۷
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۱۰ - 01August 2022

روایت دیدار بچه‌های گردان صاحبگروه استان‌های دفاع‌پرس _ «جواد صحرایی رستمی»؛ برای میزبانی شایسته از مهمان‌ها که بیشتر آن‌ها از بچه‌های گردان «صاحب الزمان (عج)» و گروه «وارثین غربت» بودند، لازم بود آمارشان پرسیده شود. حاج صمد زراعتی، تعداد مهمان‌ها را حدود ۳۰ نفر اعلام کردند. با وجود هشدار‌های پی در پی هواشناسی و باران‌های سیل‌آسا و مهم‌تر، اوج کار کشاورزی، با خودم گفتم: «نصف این تعداد هم حضور به هم برسانند، خوب است.»

وعده دیدار:

۶ بعد از ظهر پنجشنبه مورخه ۱۴۰۱/۵/۶ مزار شهدای شهر رستمکلا، تکیه امام خمینی (ره).

هنوز عقربه ساعت، روی عدد ۱۸ متوقف نشده بود که صحن بیرونی تکیه پر شد از بچه‌های گردان. غیر از تعداد کمی که به پیش‌بینی هواشناسی اعتماد کردند و با خودشان چتر آورده بودند، الباقی برای در امان ماندن از باران، تجمعات چند نفری زیر ناودانی تکیه تشکیل دادند.

هر چند دقیقه، بر تعداد آدم‌های توی تکیه افزوده می‌شد. مهندس خرمی با توزیع شیرینی و ماسک بین مهمان‌ها، رایحه مرام و رفاقت را در فضای تکیه می‌پراکند تا اینکه با حضور نامدارانی، چون سردار علی فردوس، حاج جابر جعفری، شیخ صمد زراعتی و حاج علی آقا قلی تبار، تب همدلی به اوج رسید.

آمار حاضرین روی عدد بیشتر از سی متوقف شد. بی فوت وقت جعبه دیگر شیرینی سفارش داده شد؛ آن هم از نوع جنگی: شیرینی «نارنجکی».

عکس‌های یادگاری در کنار مزار شهید صحرایی و دو سادات رستمکلاییِ عضو گردان صاحب الزمان لشکر ۲۵ کربلا، شهیدان سید تبارک الله برهانی و سید ابراهیم لطیفی بر جلوه‌های بصری و معنوی این اجتماع افزود. از چهره‌های قدیمی گردان صاحب، دلتنگی موج می‌زد و این را می‌شد از بغض شان کنار مزار شهید صحرایی و بوسه‌هایی که تقدیمش می‌کردند، دریافت. یکی دو نفر از جمع، همچون پسرِ پدر از دست داده، مزار را در آغوش خود گرفتند.

خیل عظیم خودرو‌هایی که از شهر‌های گرگان، کردکوی، بهشهر، نکا، بابل، بابلسر، جویبار، قائمشهر، ساری و ... خود را به وعده گاه رسانده بودند، با فرمانِ حاج صمد، به یک ستون شدند و راه منزل شهید صحرایی واقع در خیابان رجایی ۴ را پیش گرفتند.

در این میان آن چیزی که بیشتر به چشم می‌آمد، نظم و هم دلی‌ای بود که در برنامه گردهمایی موج می‌زد. آنقدر پیچیده نبود که نشود حدس زد که علت این نظم و هم دلی چیست. علت را باید در مدیریت مثال زدنی حاج صمد زراعتی در هدایت برنامه و دل‌های عاشق بچه‌های گردان جستجو کرد که از فرسنگ‌های دور به رستمکلا آمده بودند.

عبارت «فرسنگ‌های دور»، ناگهان کلام همیشه‌ی سردار صحرایی را در خاطر زنده کرد که می‌گفت: «برای کسی که از راه دور می‌آید، عیار بیشتری قائل شو! تنها انگیزه بالا و دل پر ارادت است که به ذهن و دل آدم نیرو می‌بخشد تا جاده‌ها را برای دیدنت، پشت سر بگذارد.»

نوای محزون «در باغ شهادت باز، باز استِ» حاج صادق آهنگران، فضای خانه را شبیه به روزی کرد که خبر شهادت سردار صحرایی در شهر پیچیدن گرفت. گریه‌های یواشکی اهل خانه، مهر تاییدی بود بر این حس غریب. در این میان، اما گریه‌های حاج رمضان بامتی، تماشایی‌تر بود. گویا همه وجودش، یکپارچه، بغض بود و دلتنگی.

تعداد کمی از بچه‌های گردان بعد از سالیان سال، همدیگر را دیده بودند و گذر زمان، مانع از آن شده بود که با دیدن چهره، همدیگر را بشناسند.

حاج علی آقا فردوس با همان سادگی و وقار همیشگی در پشت تریبون، از صفت روراستی، بی ریایی و انرژی بخشی کرّمضان صحرایی و حماسه‌های او و شهید کُهن و شهید کاکا در عملیات محرم و نیز والفجر ۴ در گرفتن ارتفاعات «خلوزه ۱ و ۲» و حفظ ارتفاعات «هفت توانان» گفت و بعد هم، حاج صمد زراعتی و جاج جابر جعفری از عاشقانه‌های خود با صحرایی گفتند. پایان کار هم نوبت به حاج علی آقا قلی تبار رسید که فضای سالن را با نوای حسینی اش پر کند و دل‌ها را در آستانه‌ی فرارسیدن محرم، راهی کربلا کند.

درست مثل سال‌های بعد از جنگ که مداحی علی آقا، دل جاماندگان از قافله شهدا را دلتنگ هور و قلاویزان می‌کرد و همزمان، پای دنیازدگی مدیران وقت استان را به محکمه وجدان می‌کشاند، این بار هم با گذشت سی سال، نوای قلی تبار، طعم همان دلتنگی و همان محکمه را داشت، بخصوص آنجا که قریب به این مضمون گفت: «بهتر است به اندازه‌ای که زیر خاک به دنبال پیکر شهدا می‌گردیم، کمی هم بر روی خاک، در پی یادگاران جنگ باشیم و آن‌ها را دریابیم و نگذاریم قامت شان زیر بار زندگی خم شود و گرد غربت به دامن شان بنشیند.»

وقت خداحافظی، حاج رمضان بامتی و دو سه نفر از بچه‌های گردان صاحب، زیر درخت انجیر، دور از چشم حاج صمد، حلقه‌ی دوستی تشکیل دادند و به یاد صحرایی، سیگاری روشن کردند و از روز‌های بودن در کنار فرمانده‌ی خود گفتند و شنیدند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها