با کاروان حسینی ـ ۴/

با امام خویش باش که سعادت آخرت در این است

امام حسین علیه‌السلام بعد از آنکه نصیحت‌هایش بر عمر بن سعد اثر نکرد به وی فرمود: «وای بر تو ای ابن سعد آیا نمی‌ترسی از خدا که با من جنگ کنی درحالی‌که می‌دانی من پسر که هستم. با من باش که رضای خدا در این است.»
کد خبر: ۵۳۷۵۲۲
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۴:۱۸ - 03August 2022

با امام خویش باش که سعادت آخرت در این استگروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ واقعه کربلا در سال ۶۱ هجری قمری تنها یک اتفاق تاریخی نیست که آن را برای گذران وقت مطالعه کرد، این حادثه عظیم مانند رودی حیات‌بخش تا همیشه جریان دارد و به همه آزادی‌خواهان زندگی می‌بخشد. حادثه کربلا را باید مطالعه کرد و از آن عبرت گرفت.

در مطالعه حادثه کربلا با شخصیت‌های پرشماری برمی‌خوریم که هر یک می‌تواند درسی برای ما باشد، از یزید بن معاویه به عنوان منفورترین نام در حادثه کربلا تا حبیب بن مظاهر بزرگترین فدایی امام حسین علیه‌السلام. به مناسبت ایام ماه محرم روایت‌هایی از حادثه کربلا از کتاب «سلیمان کربلا» منتشر می‌شود که قسمت چهارم آن را در ادامه می‌خوانید:

بعد از آنکه عمر بن سعد ابی وقاص با صدها مرد جنگی به کربلا رسید پس شبی حسین (ع) عمرو بن قرظه انصاری را به‌سوی عمر بن سعد فرستاد كه من با تو مطلبى دارم و مى‌خواهم تو را ببينم پس شبانگاه يكديگر را ملاقات کردند. پس سوارانی که همراهشان بود دور شدند و تنها عباس (ع) و علی‌اکبر (ع) و عمرو بن قرظه با آن حضرت ماندند و با عمر بن سعد، حفص پسرش و درید غلامش ماندند.

پس حسین (ع) فرمود: «وای بر تو ای ابن سعد آیا نمی‌ترسی از خدا که با من جنگ کنی درحالی‌که می‌دانی من پسر که هستم. با من باش که رضای خدا در این است.»

عمر بن سعد گفت: «می‌ترسم خانه من را ویران کنند.»

حسین (ع) فرمود: «من آن‌را برای تو دوباره بنا خواهم کرد.»

عمر بن سعد گفت: «می‌ترسم کشت و زرع من را خراب کنند.»

حسین (ع) فرمود: «بهتر از آن از مال خود در حجاز به تو می‌بخشم.»

عمر بن سعد گفت: «بر اهل‌وعیال خود بیمناکم.»

چون حسین (ع) دید عمر بن سعد دل در گروی امارات ری دارد سکوت کرد و آن‌گاه فرمود: «خدای کسی را برانگیزد که سرت را در بسترت ببرد و روز رستاخیز خدا تو را نیامرزد. بدان که تو از گندم ری نخواهی خورد مگر اندکی.»

عمر بن سعد به تمسخر گفت: «چون گندم نباشد جو می‌خورم.»

پس عمر بن سعد به‌سوی لشكر خويش بازگشت و نامه به عبیدالله بن زياد نوشت: «اى امير خداوند آتش برافروخته نزاع ما را با حسين خاموش كرد و امر امت را اصلاح فرمود. اينك حسين (ع) با من عهد كرده كه بازگردد به‌سوی مكانى كه آمده يا در يكى از سرحدات منزل كند و حكم او مثل يكى از ساير مسلمانان باشد در خير و شر، يا آن‌که برود نزد اميرالمؤمنین يزيد بن معاویه و دست در دست او نهد و البته در اين مطلب رضايت تو و صلاحیت امت است.»

پس ظاهر آن است كه اين كلمه را عمر بن سعد از پيش خود در نامه درج كرده تا شايد كار به مقاتله نرسد؛ چه آن‌که عمر بن سعد از ابتدا جنگ با آن حضرت را كراهت داشت.

چون نامه عمر بن سعد و پیام خولی بن یزید به عبیدالله بن زیاد رسيد آن‌را خواند و گفت: «اين نامه شخصى ناصح مهربانى است با قوم خود و بايد قبول كرد.»

شمر بن ذالجوشن برخاست و گفت: «اى امير آيا اين مطلب را از حسين قبول مى‌كنى؟ به خدا سوگند كه اگر او خود را به‌دست تو ندهد و در پى كار خود رود، امر او قوت خواهد گرفت و دیگر دست به او نیابی، الحال که او به چنگ تو گرفتار است هر چه خواهی می‌توانی به انجام برسانی. پس امر كن كه در مقام اطاعت و حكم تو برآید، پس آن‌چه خواهى از عقوبت يا عفو در حق او و اصحابش به عمل آور.»

عبیدالله بن زياد حرف او را پسنديد و گفت: «نامه‌اى می‌نویسم در اين باب به عمر بن سعد و با تو آن‌را روانه مى‌كنم و بايد ابن سعد آن‌را بر حسين و اصحابش عرض کند، اگر قبول اطاعت من کرد، ايشان را به‌سلامت به نزد من بفرستد و اگر نه با ايشان كارزار كند و اگر پسر سعد از كارزار با حسين ابا نمايد تو امير لشكر ‌باش و گردن عمر بن سعد را بزن و سرش را من روانه كن.»

پس نامه‌اى به اين مضمون نوشت: «اى پسر سعد من تو را نفرستادم كه با حسين رفق و مدارا كنى و در جنگ او مسامحه کنی و نگفتم سلامت و بقاى او را بخواهی و نخواستم گناه او را عذرخواه شوی و براى او نزد من شفاعت كنى، اگر حسين و اصحاب او در مقام اطاعت و انقياد حكم من باشند پس ايشان را به‌سلامت براى من روانه کن؛ و اگر ابأ و امتناع کند با لشكر خود آن‌ها را احاطه كن و با ایشان مقاتله کن تا كشته شوند و آن‌ها را مُثلْه كن.

همانا ايشان مستحق اين امر هستند و چون حسين كشته شد سينه و پشت او را پايمال ستوران كن؛ چه او سركش و ستم‌كار است، من می‌دانم كه سم ستوران کشتگان را زيان نكند چون بر زبان رفته است كه بر كشته او اسب برانم اين حكم بايد عملی شود. پس اگر به تمام آن‌چه امرت كنم اقدام کردى جزاى شنونده و پذيرنده به تو مى‌دهم و اگر نه از عطا محرومى و از امارات لشكر معزول و شمر بن ذالجوشن بر آن‌ها امير است والسلام.»

پس آن نامه را به شمر داد و به كربلا روانه کرد.

منبع: «سلیمان کربلا» رسول حسنی

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار