رزمنده دوران دفاع مقدس از اخلاص فرمانده‌اش می‌گوید؛

شهید «تقی بهمنی» فرمانده‌ای که گمنام بود

«حاجی بابایی» با بیان اینکه شهید «بهمنی» فرمانده تمام فرماندهان بود، گفت: این موضوع را سردارانی همچون سردار شادمانی، سردار شهید همدانی نیز تایید کرده‌اند و با وجود اینکه فرمانده بود؛ بسیار ساده و مخلص بود.
کد خبر: ۵۴۰۷۲۸
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۴:۵۹ - 21August 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، قرار بر این شد که هر هفته یک شهید را معرفی کنم، با «علی‌اصغر حاجی‌بابایی» یکی از رزمنده‌های دوران دفاع مقدس تماس گرفتم و خواستم که در خصوص یکی از شهدایی که کمتر معرفی شده، سخن گوید.

شروع به صحبت از سردار شهید «تقی بهمنی» کرد، شهیدی که فرمانده و بزرگ بود، اما گمنام می‌زیست، فرمانده‌ای که تمام زندگی‌اش برای رضایت خدا بود و در نهایت به مقام شهادت رسید.

حاجی بابایی، این رزمنده دوران دفاع مقدس در وصف شخصیت شهید تقی بهمنی می‌گوید: با وجود اینکه معلم بود، در درگیری‌هایی که ضد انقلاب در کردستان به وجود آورده بودند، به صورت داوطلبانه به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به پاوه، سنندج و مهاباد رفت و به عنوان فرمانده نیرو‌های همدان در مهاباد خدمت می‌کرد.

شهید «تقی بهمنی» فرمانده‌ای که گمنام می‌زیست

وی می‌افزاید: سپس فرمانده پاسگاه‌های مرزی قصرشیرین شد و در ۳۱ شهریور زمانی که عراق حمله کرد به عنوان فرمانده نوار مرزی در آنجا حضور داشت و هنگامی که نیرو‌ها عقب نشینی کردند؛ به عنوان فرمانده جبهه میانی سرپل ذهاب خدمت می‌کرد و تا زمان شهادت فرمانده بود.

حاجی بابایی بیان می‌کند: گرچه می‌توانست مثل بقیه معلم‌ها جبهه هم نیاید، اما شغل معلمی را رها کرد و در منطقه سرپل‌ذهاب ماند و فرمانده جبهه میانی را بر عهده گرفت و زمانی که دشمن در بازی‌دراز شکست خورده بود؛ جهت تلافی این شکست در روز هشتم اردیبهشت سال ۱۳۶۰، به منطقه سرپل ذهاب آمد و رزمندگان در برابر بیش از ۳۰۰ تانک نیرو‌های عراقی در ارتفاعات قراویز مقاومت کردند و حتی خیلی از رزمنده‌ها در زیر تانک‌ها مظلومانه به شهادت رسیدند.

وی ادامه می‌دهد: شهید بهمنی بعد از پیروزی در این عملیات در روز دهم اردیبهشت، برای هماهنگی نیرو‌ها به پادگان ابوذر می‌رود که در موقع برگشت بر اثر برخورد ترکش خمپاره به مغزش به شهادت می‌رسد.

این رزمنده دوران دفاع مقدس با بیان اینکه شهید «بهمنی» فرمانده تمام فرماندهان بود، تصریح می‌کند: این موضوع را سردارانی همچون سردار شادمانی، سردار شهید همدانی نیز تایید کرده‌اند و حتی سردار علی شادمانی، معاون هماهنگ کننده قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) در خصوصش می‌گوید که شهید پس از تشکیل سپاه، هم خودش به جبهه رفت و هم دست مرا گرفت و به سپاه برد.

وی با اشاره به ساده زیستی و اخلاص شهید بهمنی می‌گوید: تا لحظه شهادت لباس سربازی‌اش بر تنش بود و تمام حقوقش را صرف محرومین می‌کرد؛ خاطرم هست زمانی که فرمانده عملیات سپاه در اسداباد بودم، با هم رفتیم بانک که حقوقش را بگیرد و کل حقوقش ۱۸ هزار تومان شد که آن هم نمی‌گرفت و می‌گفت کاری نکرده‌ام که حقوق بگیرم، وقتی هم که فهمید مبلغ ۴ هزار و ۳۰۰ تومان به او برای عیدی داده‌اند در چشمانش اشک جمع شد و گفت مگر به همه این پول را می‌دهند و این پول برای من نیست.

حاجی بابایی ادامه می‌دهد: چون به منزل شهید «شکری موحد» دعوت بودیم به همدان آمدیم. در میان راه، مبلغ ۲۲ هزار تومان را داد و گفت برای بچه‌های محروم هزینه کنید و برای من همین ۳۰۰ تومان کافی است که همان هم نشد برای خودش استفاده کند، چون مجدد راهی جبهه شد و چند رو بعدش به شهادت رسید.

شهید «تقی بهمنی» فرمانده‌ای که گمنام می‌زیست

تقی بهمنی نوری بود در ظلمت و باید روزی به ملکوت اعلا می‌پیوست، در وصیت‌نامه این شهادت امده است که «.. به خاطر اسلام؛ بلکه برای رسیدن به معبودم در این جبهه مبارزه می‌کنم و معتقد هستم این دنیا برای انسان یک زندان بیش نیست چنانکه شیعه از اول در برابر ستمگران همواره نه گفته‌اند. ما شیعه‌ها گفته زور را تحمل نمی‌کنیم. پای مقاومت ستمگران را خواهیم شکست و فراموش نمی‌کنیم که درس بزرگی از سرور آزادگان حضرت سیدالشهدا (ع) آموخته‌ایم.

می‌دانم که این جنگ تحمیلی پایدار نیست و خداوند وعده داده است که پیروزی از آن ما است. خدا خود شاهد است که در این جنگ تحمیلی هم از طرف خودی من زجر می‌برم و هم از طرف دشمن، زیرا از درون با ستون پنجم در جنگ روبرو هستیم و از خارج با ابرقدرت‌های شیطانی. خدایا تو را قسم می‌دهم به جوانان آغشته به خون که اسلام را در این لحظه از زمان یاری کن.

اما شما مسلمانان در این موقع از زمان نشان بدهید که ما آزاده و پیرو مکتب اسلام هستیم. من شهادت را دوست دارم، زیرا هر لحظه به استقبال آن می‌روم و با خون خودم می‌خواهم اسلام را یاری کنم؛ اگر خدا این قربانی را از خانواده ما قبول کند.

خانواده عزیزم شما را به خدا قسم می‌دهم بعد از مرگ من اگر مجلس عزاداری به پا کردید؛ خوشحال باشید و جشن بگیرید و به تمام بازماندگان بگوئید که خدا هم از ما قبول کرد

من به هیچ‌کس بدهکاری ندارم و از چند نفر مقداری پول می‌خواهم که آن‌ها را برای بچه‌ها و خانواده‌های بی‌سرپرست به مصرف رسانید و باز هم دوست دارم که با لباس و سایر وسایل از جمله پوتین در خاک بسپارید.»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها