خاطره همرزم شهید قهاری از روز شهادت وی

یک روز همراه با شهید قهاری برای انجام عملیاتی راهی شدیم. نماز صبح را به جایی رسیدیم که هوا بشدت سرد بود چنان که چند نفری خون شان منجمد شد...
کد خبر: ۵۴۴۳۶
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۸ - 08October 2015

خاطره همرزم شهید قهاری از روز شهادت وی

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس آذربایجان غربی، سرهنگ «عیسی قنبری» درباره شهادت سردار قهاری می گوید: در دوران جنگ اصطلاحی بین رزمندگان باب شده بود که می گفتند فلانی خیلی نورانی شده است و احتمالا شهید خواهد شد. این از آن زمان بین رزمندگان دوران دفاع مقدس به یادگار مانده بود. یک روز همراه با شهید قهاری برای انجام عملیاتی راهی شدیم. نماز صبح را به جایی رسیدیم که هوا بشدت سرد بود چنان که چند نفری خون شان منجمد شد و گرفت.

با وجود این هوای سرد، شهید قهاری گفت همین جا نماز صبح را بخوانیم و برویم. بدلیل سوز و سرمای شدید در عرض 2 دقیقه نماز را خواندیدیم اما شهید قهاری پس از آن که نماز را تمام کرد، شروع به ذکر تسبیحات نمود. بچه ها به ایشان گفتند هوا خیلی سرد است اما ایشان گفتند ما با ادعیه و تسبیحات خودمان را گرم می کنیم. همانجا ما احساس کردیم که چهره شهید قهاری نورانی شده است.

خیلی نگذشت و حدود 2 ساعت بعد و در حین انجام عملیات، شهید قهاری به شهادت که آرزوی اش بود رسید.

این رزمنده دوران دفاع مقدس در ادامه در نقل خاطره ای دیگر از آن دوران گفت: در عملیات کربلای 2 ما از طرف قرارگاه حمزه سیدالشهدا مامور شدیم در منطقه عملیاتی حاج عمران کار اطلاعاتی انجام دهیم. 20 روز مانده به عملیات در آنجا مستقر شدیم و کار را شروع کردیم.

ما در سنگر دیده بانی 3 نفر بودیم. از این بین یک نفر مترجمی بود که از سوی سپاه بدر اعزام شده بود تا در صورتی که یکی از نیروهای عراقی را به اسارت گرفتیم، بتوانیم به راحتی او را تخلیه اطلاعاتی کنیم.

ما دشمن بعثی را می دیدیم که کاملا هشیار بود و می خواست یک کار دفاعی و پدافندی انجام دهد. برداشت ما این بود که آنها آماده هستند و احتمالا هم تحرکات ما را به خوبی رصد کرده بودند.

چند شب قبل از عملیات از مقامات بالا به ما دستور رسید باید به خط دشمن بزنیم و برای کسب اطلاعات یک نفر از  نیروهای عراقی را به اسارت بگیریم. برای انجام علمیات به سمت خط دشمن حرکت کردیم. هوا تاریک بود. خودمان را به پشت سر نیروهای گشتی عراق رساندیم و همانجا کمین کردیم. ساعاتی آنجا بودیم و کم کم هوا به سمت روشنایی نزدیک می شد.

در یک لحظه دیدیم یک نفر با کیسه ای بر پشت از سمت ما به طرف خط عراقی ها می رود. در همین حین، مترجم ما فریاد ایست کشید و او ایستاد. نزدیک تر که شدیم، مترجم از او پرسید کیست؟ همین شخص اعتراف کرد یکی از نیروهای عراقی است که جهت آوردن آذوقه برای نیروهای گشتی خودی به عقب برگشته بود که در میانه، راه خود را گم کرده بود.

ما این نیروی عراقی را به اسارت گرفته و با خود به عقب برگردانده و عملیات تخلیه اطلاعاتی را انجام دادیم. اطلاعاتی که از وی به دست آوردیم بسیار به درد ما خورد و در عملیات کربلای 2 از آن استفاده کردیم.

نظر شما
پربیننده ها