معرفی کتاب؛

«ایستگاه هفتم»

کتاب «ایستگاه هفتم»، روایتگر زندگینامه و خاطرات شهدا و رزمندگان روستای «دیل» از توابع شهرستان «گچساران» است که توسط «حجت‌الله کُناری» گردآوری و تدوین شده است.
کد خبر: ۵۴۵۱۲۹
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۴:۱۷ - 22September 2022

«ایستگاه هفتم»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یاسوج، کتاب «ایستگاه هفتم»، روایتگر زندگینامه و خاطرات شهدا و رزمندگان روستای «دیل» از توابع شهرستان «گچساران» است که در تابستان 1401 توسط انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به چاپ رسید.

این کتاب در 344 صفحه توسط «حجت‌الله کناری» گردآوری و تدوین شده و در شمارگان 500 جلد با حمایت مدیریت ادبیات و تاریخ اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد چاپ و به بازار نشر عرضه شده است.

«انقلاب روستای دیل علیه رژیم ستم‌شاهی» و حضور رزمندگان روستای دیل در «عملیات فتح‌المبین»، «عملیات بیت‌المقدس»، «عملیات رمضان»، «عملیات والفجر مقدماتی»، «عملیات کربلای 4»، «حصر آبادان»، «ایستگاه هفت آبادان»، «عملیات محرم»، «عملیات طریق‌القدس» و «عملیات والفجر 8» از جمله سرفصل‌های این کتاب است که توسط رزمندگان روستای دیل روایتگری شده است. در این کتاب همچنین، زندگینامه و خاطرات 26 شهید روستای دیل به رشته تحریر درآمده است.

در بخشی از این  کتاب آمده است:

«مدت سه ماه تابستان سال 1360، کار ما در جبهه و ایستگاه هفت آبادان همین بود. شدت گرمای هوای جنوب به حدی بود که از زمین و خاک، بخار بیرون می‌زد. گرمای هوا یک طرف و بمباران مناطق مسکونی توسط هواپیماها در طرف دیگر بود. رودخانه‌ی بهمن‌شیر، یکی از شاخه‌های رودخانه‌ی کارون بود. پس از عبور از نخلستان‌های اطراف شهر به این مکان می‌رسیدیم. عرض و عمق زیادی داشت و شناورها و قایق‌ها در آن تردد داشتند.

عرض آن حدود 600 تا 700 متر بود و سه الی چهار متر عمق داشت، ما برای دور بودن از گرمای بیش از حد، به این منطقه می‌آمدیم و شنا می‌کردیم. در میان رزمندگان، قد و قواره‌ی کوچک‌تری داشتم و مورد توجه شهید حاج موسی رضازاده قرار گرفته بودم. با توجه به اینکه ایشان مسئولیت تدارکات آن منطقه را بر عهده داشت مرتب به ما کفش و لباس می‌داد.

هر وقت که حرکت می‌کردیم و در مسیر بودیم، خمپاره به اطراف جاده اصابت می‌کرد و شرایط را برای ما سخت کرده بود. دشمن بعثی، مهمات زیادی داشت و همه‌ی مکان‌ها را با آنها هدف قرار می‌داد. تا اینکه یکی از روزها به هنگام توزیع غذا در مسیر بین مقرها، ناگهان خمپاره به عقب ماشین ما برخورد کرد. پشت ماشین دو دیگ بزرگ پُر از غذا بود. هر دو مورد اصابت خمپاره قرار گرفتند و آن روز نتوانستیم غذای همه‌ی رزمندگان را بدهیم.

زمینه‌ی شکست حصر آبادان کم‌کم فراهم می‌شد...»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها