به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، اسماعیل فراهانی: در بیست و نهمین روز (۱۳۵۹/۷/۲۸)، در محور آبادان، از نیمهشب، درگیری در کوی فرهنگیان و ابران گاز شروع شد و تانکهای دشمن که تا فاصله ۲ کیلومتری جاده ماهشهر - آبادان نفوذ کردند؛ قوای زیادی را در پشتیبانی از خود داشتند. دشمن در محور آبادان دائم در حال تقویت نیروهایش بود. ستاد مشترک ارتش هشدار داد که: شهر آبادان در محاصره نیروهای دشمن است و اگر نیروهای خودی پشتیبانی نشوند، وضعیت شهر به خطر خواهد افتاد.
در محور سوسنگرد، عراقیها تا دهلاویه پیشروی کرده، سلاحهای سنگین مستقر کردهاند. از سوی دیگر، با حمله نیروهای خودی به عراقیها در دامنه ارتفاعات اللهاکبر، دشمن متوقف و تلفاتی به نیروهایش وارد شد.
در محور سرپل ذهاب، طی درگیریهایی در ارتفاعات منطقه، نیروهای خودی موفق به دفع دشمن و واردکردن تلفاتی به آنها شدند.
در محور شمالی، پادگان سقز اعلام کرد: افراد مسلح ضد انقلاب برای حمله به شهر بوکان و ترجان سازماندهی شده و در آبادیهای اطراف، برای محاصره و ورود به شهر مستقر گردیدهاند.
اما در خرمشهر، نیروی کمکی خودی به خرمشهر رسیده، ولی خمپاره و مهمات خمپاره ۱۲۰ هنوز نرسیده است. این روزها بیشترین تلاش دشمن برای رسیدن به مسجد جامع که مرکز و محور و پشتوانه مقاومت رزمندگان است و پل خرمشهر به اوج خود رسیده است و بیشترین نیروها و امکانات در این دو محور به کار گرفته میشود.
مسجد جامع زیر آتش
با اینکه دشمن از آغاز هجوم سراسری تلاش کرده با کمک ستون پنجم، مراکز مهم نظامی، پشتیبانی و نقاط تجمع نیروهای خودی را با آتش دوربرد منهدم کند و در خیلی از موارد موفق هم بوده، تلاشهای مکررش برای انهدام مسجد جامع بینتیجه مانده است.
با تشدید تهاجم یگانهای دشمن از روز ۲۷مهر ۱۳۵۹ و پیشروی در محورهای مختلف در روز ۱۳۵۹ مهر ۲۸ (عید قربان)، پایگاه اصلی پشتیبانی مدافعان خرمشهر نیز زیر آتش خمپارههای دشمن قرار میگیرد؛ عدهای شهید یا مجروح میشوند؛ وضع مسجد به هم میریزد.
فرود هر خمپاره و گلوله بر در و دیوار مسجد، ضربهای به دل و روح رزمندگان است. هرچند این ضربات تأکیدی بر کفر و خصومت دشمن با اسلام است.
این اتفاق در حالی میافتد که گروه ده نفره یی از بچهها به سرپرستی برادر محمود احمدی، دفاع از مسجد جامع را برعهدهگرفتهاند و طی شبیخونهای متعدد به دشمن که سرگرد شریف نسب نیز معمولاً در آن شرکت میکند، کوشیدهاند از نزدیکی مهاجمان به مسجد جامع جلوگیری کنند. این گروه شبها مرتب در خیابانهایی که به مسجد جامع منتهی میشوند، خانههای محل استقرار متجاوزان را موردحمله قرار میدهند.
بهروز مرادی شرح میدهد:
دشمن در عید قربان برای اولین بار مسجد جامع را هدف قرار داد. (در این روز) به مسجد جامع آمدیم، گفتند بچهها را ببرید محله خیام و اطراف زندان. بچهها را به آنجا رساندیم. هنگام برگشت، نرسیده به مسجد جامع بود که بچهها داد زدند: از خیابان رد نشوید، میزنند. از مسجد جامع هم دود انفجار خمپاره و گردوغبار بلند بود. با چند تا از بچهها مشورت کردیم که چهکار کنیم.
رفتم طرف مسجد جامع، مرتضی قربانی را دیدم، گفتم تیراندازی به این صورت اثری ندارد. بیا تا دشمن سرگرم اینجاست، برویم غافلگیرش کنیم. چند تا گلوله آرپیجی و خشاب ژ-۳ برداشتیم و رفتیم بهطرف گلفروشی.
از ساختمان سهطبقهای در خیابان چهل متری بالا رفتیم، دیواری را سوراخ کرده، شروع کردیم پشتبامها را یکییکی نگاه کردن که بالاخره دو عراقی را پیدا کردم که با دوربین به مسجد جامع نگاه میکردند. مرتضی گفت: یک گلوله بزن ببینم چه میشود.
آرپیجی را شلیک کردم. کار خدا بود که گلوله را هدایت کرد و خورد وسط آن دو و هر دو را پایین انداخت. بعد از یک ربع ساعت، آتش روی مسجد جامع قطع شد. بچهها توانستند مجروحان را به بیمارستان برسانند. بچهها با خوشحالی یکدیگر را بغل میکردند. آن روز دیگر آتش از روی مسجد قطع شد.
ما مصمم بودیم هر طور شده از مسجد جامع محافظت کنیم. ساعت ۲ بعدازظهر همین روز، رادیو شروع کرد به تعریف و تمجید از بچهها کهای حماسهآفرینان،ای غرورآفرینان... که این ماها را خیلی رنج میداد. ما به مهمات سنگین و تجهیزات نیاز داشتیم، رادیو برایمان شعار پخش میکرد.
مرتضی پرسید: امروز چندشنبه است؟ (گفتم) از صبح تا حالا این همه قربانی دادهایم، تازه میپرسی چندشنبه است؟!
گفت: آخر چه روزی است؟ این همه توی مسجد جامع قربانی شدند، این همه دست و پای بچهها قطع شد. (گفتم) تو نفهمیدی امروز چه روزی است؟! امروز عید قربان است.
مرتضی یکمرتبه جا خورد. اشک از گونههایش سرازیر شد و گفت: خدایا ببین ما به کجا رسیدهایم. ببین چقدر بچههای مردم کشتهشدهاند. ببین این بچهها چطور میجنگند و کسی به فریاد اینها نمیرسد. تو فکری به حال ما بکن. ما که از شهر بیرون نمیرویم.
انتهای پیام/ 141