برشی از خاطرات شهید اشرفی اصفهانی

دو ساعت قبل از شهادت آیت‌الله/معانقه آخر با امام(ره)

«من احساس می‌کنم این آخرین ملاقات من با امام بود،زیرا امام این بار با من دو بار معانقه کرده و دوباره مرا در آغوش کشیدند.»
کد خبر: ۵۵۳۲۰
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۰۲:۱۳ - 18October 2015

دو ساعت قبل از شهادت آیت‌الله/معانقه آخر با امام(ره)

 
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، مرور خاطرات روزهای پایانی حیات شریف چهارمین شهید محراب «آیت الله عطاء الله اشرفی اصفهانی» در ایام سالگرد شهادتش، بهانهای برای زنده نگهداشتن نام و یاد این بزرگمرد فقیه خواهد بود.

*منافقین دستبردار نیستند!

مدتی قبل از شهادت، حاج آقا احساس کرده بود که به این فیض عظیم خواهد رسید. میگفت: «این منافقین دست از سر من برنمیدارند. من حتما شهید میشوم اما خدا کند که در آن لحظه کسی از اطرافیان من شهید نشود» همین طور هم شد. در آن جمعه موعود، به غیر از خودشان هیچکس شهید نشد.

*خلوت شهید اشرفی اصفهانی با امام(ره)

روز پنجشنبهای که جمعه آن پدرم به شهادت رسید، با پدرم به محضر امام خمینی (ره) شرفیاب شدیم و امام با گرمی پدرم را در آغوش کشیدند و برخلاف همیشه از ما و سایر اعضای بیت خواست اتاق را خلوت کنیم. سپس با شهید اشرفی به نجوای طولانی پرداختند. آنگاه امام دستور دادند که عکسی به اتفاق ایشان بگیرند که تا آن روز آن حالت نشستن سابقه نداشت. بعد از اینکه از خدمت امام مرخص شدیم، شهید خیلی خوشحال بودند و فرمودند: «من احساس میکنم این آخرین ملاقات من با امام بود چون امام این بار با من دو بار معانقه کردند و دوباره مرا در آغوش کشیدند.»

*2 ساعت قبل شهادت

دیشب خواب دیدم که آیتالله مدنی، آیتالله دستغیب و آیتالله صدوقی آمده بودند سراغم و گفتند: آقای اشرفی آماده شوید، میخواهیم برویم کربلا... این خواب را دو ساعت قبل از شهادت، برای فرزندشان بازگو کرده بودند.

*تشییع جنازه 8 ساعته!

سرانجام روز جمعه 23 مهر ماه سال 1361 در حالی که قصد اقامه نماز جمعه را داشتند،منافقی مزدور و کوردل با لباس بسیجیای که به تن داشت و در پشت آن لباس نوشته بود: «پیش به سوی جبههها، برای فتح کربلا» به سمت حاج آقا میرود و در حالی که نارنجک به کمر بسته و ضامنش را در آستین قرار داده بود، ایشان را بغل میکند و باعث انفجار نارنجک میشود.

انفجار به حدی شدید بود که دو پای حاج آقا قطع شد و ایشان به حالت سجده روی زمین افتادند. در حالی که ذکرشان «حسین، حسین» بود، به بیمارستان منتقل شدند. در بیمارستان هم ذکر «حسین، حسین» از عمق وجود ایشان شنیده میشد و در حال ذکر محبوبشان به شهادت رسیدند.

تشییع جنازه شهید اشرفی اصفهانی از نظر ازدحام جمعیت و طول مسافت تشییع و زمان تشییع، کمنظیر بود. ساعت 9 صبح جنازه شهید از خمینیشهر شروع به تشییع شد و حدود ساعت 5 بعدازظهر بعد از پیمودن چندین کیلومتر، در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

*شهیدی با 2 آرامگاه باشکوه

فرزند ایشان نقل میکند: بعد از اینکه بدن ایشان در گلستان شهدای اصفهان دفن گردید کارتن لباسهای شهید را از بیمارستان آوردند. متوجه شدیم سنگین است، دیدم پای قطع شده شهید که در اثر انفجار قطع شده بود در بین لباسهاست.

به دفتر حضرت امام زنگ زدیم و گفتیم چه کار کنیم؟ فرمودند که چون یک هفته گذشته، جایز نیست نبش قبر کنید. بنابراین تصمیم گرفتیم قسمتهای باقیمانده از بدن ایشان را در مزار شهدای کرمانشاه دفن کنیم و هماکنون شهید محراب دو مزار دارند. یکی در اصفهان و یکی هم در کرمانشاه که آنجا شبهای جمعه زن و مرد میآیند مثل امامزادهها حاجت میطلبند.

*ارادت به تخت فولاد اصفهان

وصیت کرده بود مرا در تخت فولاد دفن کنید. چون ایشان خیلی به تخت فولاد اعتقاد داشتند. هر بار که به اصفهان میآمد، حتماً به تخت فولاد میرفت و میگفت کسانی در این تخت فولادند که اگر گوش خود را بر قبر آنها بگذاری صدای «الله اکبر» میشنوی.

به مرحوم آیتالله ریزی خیلی ارادت داشتند و میفرمودند من از قبر مرحوم ریزی صدای «سبحانالله» میشنوم.

بعد از انقلاب هم که قسمتی از تخت فولاد گلستان شده بود، علاقه بیشتری به این مکان پیدا کرده بود.

*خون تازه پس از 5 سال!

بعد از اینکه شهید اشرفی را در گلستان شهدای اصفهان دفن کردیم یکی از دوستان به ما گفت: آیا حاج آقا به شما گفته بودند که مرا در این قسمت از گلستان شهدا دفن کنید؟ گفتیم نه ایشان وصیت کرده بود که مرا در گلستان شهدا به خاک بسپارید، اما محل خاصی را مشخص نکرده بودند. آن برادر گفت، حدود یک ماه قبل از شهادت وقتی حاج آقا برای زیارت قبور شهدا به اینجا آمدند دقیقاً در همین محل که او را دفن کردهاید ایستادند و گفتند: اینجا عجب جای خوبی است. من از اینجا بوی بهشت استشمام میکنم و بعد از لحظهای گفتند: «اگر من لیاقت پیدا کردم مرا همین جا دفن کنید.»

با گذشت پنج سال، از بیرون آوردن لباسهای خونین پدرمان سخت پرهیز داشتیم، تا آنکه روزی جناب حجتالاسلام قرائتی به خانهمان آمد و خیلی اصرار کرد که لباسهای خونین پدرمان را به او نشان دهیم، وقتی لباسها را بیرون آوردیم با کمال تعجب دیدیم که بعد از گذشت پنج سال، هنوز خون لباسهای پدرمان تازه است. حجتالاسلام قرائتی به تبرک قدری از خونها را به محاسن خود کشید!

*امیدوارم چهارمین شهید محراب باشم!

گفتوگوی شهید با خبرنگار تلویزیون دو هفته قبل از شهادت: «بنده اولاً که خود را لایق شهادت نمیدانم برای اینکه مقام شهادت یک مقامی است که همه کس نصیبش نمیشود. یک نوبت ما در معرض (شهادت) واقع شدیم نسبت به بنده منافقین میخواستند که ما را هدف قرار بدهند، ماه مبارک رمضان بود و افتخاری دیگر از این بالاتر نبود. در حال طهارت، رفتن به طرف خانه خدا و در حال روزه و ما اگر هر آینه دعوت خدا را لبیک گفته بودیم این افتخاری بود برای ما و برای خانوادهمان، لیک نشد و ما تسلیم قضا و قدر الهی هستیم؛ ولیکن امیدواریم ما چهارمین شهید محراب باشیم و خداوند از ما بپذیرد و در آن حال اخلاصی هم باشد؛ ثابت قدم و ثبات در ایمان؛ که عمده همان است و من مکرر گفتهام به اینکه اگر خداوند شهادتی نصیب ما کرد در این است که ایمان ما ثابت باشد، یعنی ثابت قدم باشیم در ایمان و توجه به خداوند عالم و هدفمان از شهادت این نباشد که بعد از کشتهشدنمان، مثلاً بگویند جزو شهداست؛ هدف خدا باشد و منظور خدا باشد...».

*پیام حضرت امام

بخشی از پیام حضرت امام خمینی به مناسبت شهادت آیتالله اشرفی اصفهانی؛ «چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پستی و بلندیهای حیات خویش به دامهای شیطانی و وسوسههای نفسانی نیفتاده و آخرین حجاب بین محبوب و خود را با محاسن غرق به خون غرق نموده و به قرارگاه مجاهدین فی سبیلالله راه یافتند.

چه سعادتمند و خوشبختاند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمری را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامهی جمعه با دست یکی از منافقین و منحرفین شقی فایز و به والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقی الاشقیا به ملأ اعلاء شتافت، ملحق شدند و شهید عزیز محراب این جمعهی ما از آن شخصیتهایی بود که این جانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم. این وجود پربرکت و متعهد را قریب شصت سال است میشناسم.

مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفی و عمل صالح میشناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قویالنفس بود. او در جبههی دفاع از حق، از جملهی اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز «رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه» بود و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعهی روحانی را سوگوار نمود. خداوند او را در زمرهی شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید. ننگ ابدی بر آنان که یک چنین شخص صالحی را که آزارش به موری نرسیده بود را از ملتها گرفتند و خود را در پیشگاه خدای متعال و در نزد ملت فداکار منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفی کردند.»

منبع: فارس

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار