به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شیدایی عاقبت کار دست او داد! آخر میگویند «هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند!»؛ پس عجیب نیست؛ جوانی که یک عمر در بزم روضه اهل بیت (ع) شیدایی کرد، عاقبت، ماجرای صحرای کربلا در خیابانهای تهران برای او اتفاق افتاد و «محمدمهدی رضوان»، در حالی وارد «رضوان» شد که تمام آنچه در روضهها درباره نحوه شهادت حضرت ابوالفضلالعباس (ع) شنیده بود را در یک لحظه به چشمان خود دید؛ حالا خدا میداند آن موقع که جسم سخت بر سرش زدند و از مرکب بر زمین افتاد، زیر لبهای خود مولایش حضرت ابوالفضلالعباس (ع) را صدا زد یا نه؟! من که گمان نمیکنم که غیر از این باشد!
«شهادت» همان عاقبت شیرینی برای «محمدمهدی رضوان» است که خود انتظار آن را میکشید؛ چراکه بارها و بارها از آرزوی شهادت با مادرش سخن گفته بود و آنروزی هم که شهید شد، شهادتش یک شهادت خاص شد؛ چراکه آخرین نماز خود را در مسجد مقدس جمکران خوانده و با عطر و بوی امام زمان (عج) سوی خدا پر کشید؛ اما تنها شهادت محمدمهدی خاص نیست؛ بلکه جشن تولد ۲۰ سالگی او هم یک جشن تولد خاص شد؛ از آنجایی که پیش از شهادت، از مادر خود خواسته بود تا برای ۲۰ سالگیاش یک جشن تولد خاص بگیرد و وقتی شهید شد، چه زیبا این جشن تولد، یک جشن تولد خاص شد.
امروز سه سال است که از شهادت محمدمهدی میگذرد و مادرش سه سال است که بر سر مزار جوان خود روضه شهادت جوانش را مرور میکند؛ روضه آن لحظهای که پسرش را در کوچهپسکوچههای شهر غریب گیر آوردند و ناجوانمردانه زدند؛ ای وای! این روضه اینروزها چهقدر آشناست؛ «غریب گیر آوردنت...».
«غریب گیر آوردنت...» همیشه روایتگر داستانی غمانگیز بوده و هست؛ چه آنروزی که حضرت سیدالشهداء (ع) را در گودال قتلگاه غریب گیر آوردند و چه امروز که شیعیان او را در عراق، سوریه و حتی کوچهپسکوچههای تهران در گوشهای غریب گیر میآورند و تکهتکه میکنند؛ آری! این روضهای تلخ است.
«غریب گیر آوردنت...» اینروزها بیش از گذشته بر سر زبانها افتاده است؛ آنهم بهواسطه نحوه شهادت «آرمان عزیز»؛ اما این روضه، برای خانواده محمدمهدی رضوان سهسال است که همینطور تکرار میشود؛ حال تقدیر اینگونه رقم خورده است که مراسم سومین سالگرد شهادت محمدمهدی، با ایامی مصادف شود که «آرمان عزیز» را غریبانه به شهادت رساندند.
مراسم بزرگداشت سومین سالگرد شهادت محمدمهدی رضوان، بهانهای شد تا دوباره رهسپار بزرگترین گلزار شهدای کشور شوم و خود را بر سر مزارش برسانم. مراسمهایی که برای محمدمهدی رضوان میگیرند، همیشه عاشقانه و زیباست و خانواده و دوستانش در این مراسمها، با دود اسپند و چای و سلام و صلوات به استقبال میهمانان آمده و مزار و تصاویرش را با گل میآرایند؛ اما اینبار علاوهبر همه اینها، حال و هوایی دیگر در مراسم بزرگداشت محمدمهدی رضوان حاکم بود؛ این را میشد در میان جمعیتی که در قطعه ۵۰ حضور داشتند، بهخوبی نگریست.
جمعیتی که میگویم، برخی آمده بودند تا در مراسم بزرگداشت سومین سالگرد شهادت «محمدمهدی رضوان» شرکت کنند و برخی دیگر نیز کمی بالاتر از مزار محمدمهدی رضوان، بر سر مزار شهیدی ایستاده بودند که همانند محمدمهدی او را نیز غریبانه به شهادت رساندند؛ شهید «آرمان علیوردی» یا به تعبیر رهبر عزیزتر از جانمان؛ «آرمان عزیز» را میگویم؛ البته در میان مزار شهدایی که آنجاست، شهدای دیگری هم آرامیدهاند که «غریب گیر آوردنت» روضه شهادت آنهاست؛ مانند شهید امر به معروف و نهی از منکر «محمد محمدی» که همین چندسال قبل اراذل و اوباش او را در خیابان دوره کرده و غریبانه به شهادت رساندند؛ البته جا دارد یادی هم کنیم از شهید محمدحسین حدادیان، شهیدی که اگرچه مزارش در میان این شهدا نیست؛ اما او را هم غریب گیر آوردند و همانند آرمان عزیز به شهادت رساندند.
آری! «غریب گیر آوردنت...» همیشه روایتگر داستانی غمانگیز بوده و هست؛ اما مادرانی که جوانان عزیز آنها در غربت و با شقاوت تمام به شهادت رسیدهاند؛ همیشه مظهر آزادگی، عزت و افتخار هستند و همانند حضرت زینب کبری (س) همه بالاهایی که بر سر آنها آمده است را زیبایی بیش نمیبینند.
انتهای پیام/ 113