دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

رژیمی که فقرا را بی‌سواد و بی‌سواد‌ها را فقیر کرد/ بررسی فقر و بی‌سوادی در دوران پهلوی

طبق آمار مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در پایان عمر رژیم پهلوی، ۶۸ در صد از بزرگسالان هنوز در بی‌سوادی به سر می‌بردند و تنها کمتر از ۴۰ درصد از کودکان توانستند دوران دبستان را بگذرانند.
کد خبر: ۵۷۲۰۴۹
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۹ - 08February 2023

رژیمی که فقرا را بی‌سواد و بی‌سواد‌ها را فقیر کرد/ بررسی فقر و بی‌سوادی در دوران پهلویبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سن پسرک به هشت سال هم نمی‌رسید. سر خود را از سوراخ وسط دیوار آجری بیرون آورده بود. کوچه را دید می‌زد. به داخل خانه می‌روم. کل خانه یک اتاق است. علاوه بر پسرک، دختر خردسالی که سه ساله به‌نظر می‌رسید، داخل اتاق بود. از روشنایی خبری نیست و نور تابیده شده از سوراخ دیوار، اتاق را روشن می‌کرد. پسر کچلی داشت. وضعیت دختربچه هم از رنگ و رخش پیدا بود. پدرشان مقنّی (چاه‌کَن) بود و روزی ۹ تومان درآمد داشت. تازه اگر چاه و قناتی بود. حدود هزینه هر شب عمل، چهار تومان بود و او پدر خانواده بود. خانه و خانواده که نه، بیقوله، بلکه خرابه بود. تقریبا هیچ کالای با ارزشی در اتاق نبود. مرد که از راه می‌رسد، می‌گوید: ۴۰ سال هست که دارم کار می‌کنم. بعد کف دستش را نشان می‌دهد. دستانش پُر از شیار بود. می‌گوید: نگاه کن، این حال و روز ما است.

دوربین مستندساز از حرکت باز می‌ایستد.

اینجا یکی از شهر‌های آفریقا یا فلان جزیره دورافتاده نیست بلکه روایت‌گر یکی از محلات پایتخت ایران در عصر پهلوی است. البته حال و روز محلات دیگر تهران در دوران پهلوی نیز دست کمی از هم نداشت و همه محلات تهران، شهر‌ها و روستا‌های ایران کم و بیش با فقری استخوان‌سوز، دست و پنجه نرم می‌کردند.

۶/۴ فقیر به اِزای هر ۱۰ نفر

از جمعیت ۳۳ میلیون و ۷۰۰ هزار نفری ایران در سال ۱۳۵۵، ۴۶ درصد زیر خط فقر بودند یعنی حدود ۱۶ میلیون نفر!
از ۱۶ میلیون فقیر، قریب به چهار میلیون نفر یعنی ۱۲ درصد از جمعیت کل کشور با گرسنگی بی‌امان، شب را به صبح می‌رساندند. یک میلیون و ۷۰ هزار نفر از جمعیت کشور در خانه‌های کَپَری روزگار می‌گذراندند. یک میلیون و ۹۰۰ هزار خانواده از شش میلیون و ۷۰۰ هزار خانوار ایرانی، فقط در یک اتاق زندگی می‌کردند.

۷۵ درصد از مناطق روستایی فاقد آب لوله‌ کشی بودند ۱۰ درصد از شهر‌های ایران و ۸۶ درصد از روستا‌های ایران، برق نداشتند. ۴۰ درصد از خانواده‌های روستایی دسترسی به نفت نداشته‌اند و از هیزم برای گرم کردن خانه‌هایشان استفاده می‌کردند.

به‌علت اصلاحات کشاورزی و با عنایت به اینکه کشاورزان، زمینی برای کشاورزی نداشتند، در دهه ۵۰ حلبی‌آبادها، آباد شدند و رونقی دوچندان گرفتند. خیل کثیری از کشاورزان و دهقانان از روستا‌های دور و نزدیک به هوای رسیدن به زندگی رؤیایی در شهر‌های بزرگ، به شهر‌های مراکز استان و پایتخت هجوم آوردند، اما به‌علت گرانی زمین و مسکن، هزینه‌های زندگی و بیکاری، ناخودآگاه خود را وسط حلبی‌آباد‌های اطراف شهر‌ها یافتند.

به ازای هر هزار نفر ۱.۵ تخت بیمارستانی در کشور وجود داشت. فقط هزار و ۵۰۰ مرکز درمانی در بیش از ۹۰ هزار روستای ایران وجود داشت. این‌ها نمایی نه چندان دلچسب از وضعیت ایران در دوران پهلوی هستند که صد البته تنها مربوط به دهه ۵۰ نیست بلکه در تمام عصر پهلوی وضع مردم و خانوار‌ها به این شکل بود.

روایت درباریان از فقر

روایت درباریان از اوضاع فقر و بیماری مردم در شهر‌ها و روستا‌ها خواندنی است.

«ثریا اسفندیاری» همسر محمدرضا پهلوی در خاطرات خود با اشاره به فقر عمومی در دهه ۲۰ می‌گوید: «در سال ۱۳۲۸، فقر عمومی ملت ایران روزافزون بود. یک سوم از سکنه مملکت بیکار بودند و در محلات تهران، مرد‌ها و زن‌ها و بچه‌های فلج و ناقص‌العضو نیمه‌عریان در جست‌وجوی یک تکه نان خشک، سرگردان بودند.»

فریدون هویدا نیز با اشاره به تنگدستی مردم تهران در این دهه می‌گوید: «در سراسر تهران فقر و بدبختی و مرض بیداد می‌کرد. خیابان‌ها چنان مملو از گدا بود که هر موقع پیاده راه می‌رفتیم، حداقل ۱۰ نفر از آن‌ها به‌دنبال ما روانه می‌شدند و مرتب التماس می‌کردند تا پولی بگیرند.»

هویدا در سفری که به خرمشهر داشت، می‌گوید: «در سپیده دم صبح آذر ۱۳۲۳ موقعی که قطار به اندیمشک رسید، متوجه حضور صد‌ها مرد و زن و کودک پابرهنه در ایستگاه شدم که با لباس‌های مندرسی که از شدت سرما می‌لرزیدند و چشم به ما دوخته بودند، آنجا ایستاده بودند.»

رژیمی که فقرا را بی‌سواد و بی‌سواد‌ها را فقیر کرد

«اردشیر زاهدی» نیز در خاطراتش از فقر عمومی مردم می‌گوید: «در آذربایجان مردم از بی‌نانی و قحطی در عذاب بودند. هر روز هم که ما از خواب بلند می‌شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران اغلب بچه‌ها شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند، چون به مالاریا مبتلا بودند. در کرمان و بندرعباس کیفیت آب آنقدر بد بود که مردم به یک بیماری به نام «پیوک» مبتلا بودند.»

«اشپیگل» در سال ۱۳۳۱ هجری شمسی، به ارائه گزارشی تحلیلی از ایران پرداخت. در بخشی از این گزارش آمده است: «از صد‌ها کلبه پر از شپش و فقیرانه منطقه ۱۰ تهران واقع در جنوب شهر، هر شب بوی تریاک به بیرون می‌خزد و با بوی نفرت‌انگیز جوی‌های شهر مخلوط می‌شود.

وضعیت آب آشامیدنی، دفع زباله و کانال‌های پایتخت میلیون نفری ایران بدین‌گونه است. آب این جوی‌ها بوی ادرار می‌دهد، زباله‌ها به شدت فاسد شده‌اند و تعفن حاصل از مدفوع و فضولات انسانی و حیوانی، مشام را آزار می‌دهد... تخمین زده می‌شود که دو سوم مردم ایران، تریاک مصرف می‌کنند...

بیماری سل، پیامد نوعی بهره‌کشی عمومی و بی‌رحمانه از نیرو‌های کار است. کودکان پنج ساله و زنان جوان و ۳۰ ساله مانند پیرزنانی فرتوت و بدون دندان می‌شوند و شمار بالایی از کارگران، غالبا ۱۰ تا ۱۲ ساعت از روز را در فضا‌های بدون نور کارگاه‌ها و کاروانسرا‌هایی که قالی‌بافی نام دارند کار می‌کنند. همین کارگران فقیر و بیمار یکی از نفیس‌ترین و گران‌قیمت‌ترین فرش‌های جهان را می‌بافند.»

روزنامه اخگر در آبان ۱۳۰۷ در گزارشی نوشت: «در صورتی‌که اصفهان یکی از مهم‌ترین ولایات زراعی ایران به شمار می‌آمد و در اطراف آن بهترین گندم‌ها کشت می‌شد، با این وجود نان اصفهان قابل خوردن نبود. نان این شهر به جای آرد گندم یا جو، ترکیبی از مقدار کمی آرد و تخم علف و شن و خاک بود!

در دهه ۵۰ شمسی قیمت نفت ناگهان افزایش قابل توجهی پیدا کرد. به‌طوری که سهم درآمد‌های نفتی ایران نسبت به کل درآمد‌های دولتی از ۱۱ درصد در سال ۱۳۳۳ به حدود ۸۶ درصد در سال ۱۳۵۳ افزایش یافت. با وجود رشد درآمد نفتی ایران، اما هیچ نشانه‌ای از بهبود اوضاع معیشتی مردم احساس نمی‌شد.

در این سال‌ها با وجود افزایش قیمت نفت در مقاطعی مردم حتی از دسترسی به کالا‌های اساسی زندگی ناتوان می‌شدند. در سال‌های منتهی به سقوط رژیم شاه، بسیاری از کشتی‌های حامل مواد غذایی در بندر‌ها لنگر انداخته و همانجا مانده بودند و اغلب کالا‌های آن در حال گندیدن بود. در این وانفصا اما، شاه عقیده داشت مردم باید سبک زندگی خود را تغییر دهند. اسدالله علم ذیل خاطرات ۲۴ شهریور ۱۳۵۲ می‌نویسد: «.. سر شام موضوع صحبت کمبود بعضی از کالا‌های اساسی بود، که شاه گفت: مردم باید یاد بگیرند بدون این کالا‌ها زندگی کنند!»

فرانسیس فیتزجرالد، نویسنده سرشناس آمریکایی وضعیت ایران در سال ۱۳۵۳ را «بدتر از سوریه» دانسته و می‌گوید: «وضعیت ایران به‌طور کلی به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه بود که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد.

در دهه‌های بعد از این شرایط به همین منوال بود و با وجود افزایش قیمت نفت در سال‌های منتهی به سال ۱۳۵۶ اتفاق تازه‌ای در بخش معیشت مردم و خانوار‌ها رخ نداد.

اینگونه نبود که بشود تصور کرد؛ افزایش تولید و فروش نفت منجر به افزایش درآمد خانوار‌های ایرانی در دوران پهلوی شود. یا وضعیت معیشت خانوار‌ها در دهه ۵۰ شمسی رو به بهبود گذاشته شود نه اینچنین نبود. خیال‌ خامی بود تا تحلیل‌گر، روزنامه‌نگار و یا مورخی اینچنین بیاندیشد.

فقر، تمام شهر‌ها و قصبات را درنوردیده بود و بویی از طراوت و زندگی، کمتر به مشام می‌رسید یا به گوش می‌خورد. محرومیت از سر و روی مردم کوچه و بازار می‌بارید. گویی گردی از مرگ، محرومیت مطلق، بی‌سوادی و کم‌برخورداری روی شهر‌ها نشسته بود. وضعیت روستا‌ها در حد اضطرار بود بیش از ۷۰ درصد مردم در فقر مطلق دست و پا می‌زدند.

جان فوران، استاد دانشگاه کالیفرنیای آمریکا، در مورد معیشت کشاورزان و دهقانان ایران در خاطراتش می‌نویسد: «سطح زندگی دهقانان ایرانی رضایت‌بخش نبود. وی می‌گوید: نان و چای به‌عنوان صبحانه، نان و ماست به‌عنوان ناهار و نان و ماست و چای به‌عنوان شام، همه خورد وخوراک دهقانان در بلاد زیادی از ایران در عصر پهلوی بود.

بر همین اساس نیکی‌کدی متخصص حوزه خاورمیانه، نتیجه‌گیری می‌کند: «دهقان غالباً گرسنگی می‌کشیدند.»

ادارات سَر و شکل گرفته نگرفته بودند. هنوز در بسیاری از شهر‌ها و روستا‌ها مردم با ابتدایی‌ترین ماشین‌آلات از جمله خودرو ناآشنا بودند. روایت شد که مردم برخی روستا‌ها به محض دیدن اولین خودرو در مقابل آن یونجه و علف می‌گذاشتند و آنقدر سطح معلومات، سواد و دانسته‌های مردم کم بود که تصور می‌کردند که این ساخته دست بشر، حیوانی است که باید کاه و یونجه در مقابلش بگذارند.

رژیمی که فقرا را بی‌سواد و بی‌سواد‌ها را فقیر کرد

ویلایی با هزینه ۶ میلیون دلار

امام خمینی (ره) در همان سال‌ها، علت فقر عمومی را فساد اقتصادی دربار می‌دانستند و می‌فرمودند: علت فقر عمومی مردم در دوران پهلوی فقر کشور نیست، بلکه خوردن‌های زیاد و حلقوم‌های گشاد است. تمام نفت را در یک حلقوم، دو تا حلقوم فرو می‌برند. مردم در حالی که در فقر به سر می‌برند، یکی از خواهران شاه یک ویلایی خریده که شش میلیون دلار خرج آن کرده است.

یکی از مصادیق فساد در دربار، برگزاری جشن‌هاى دو هزار و ۵۰۰ ساله شاهنشاهى در ۲۰ مهر سال ۱۳۵۰ بود که با حضور نمایندگان ۶۹ کشور شامل ۲۰ شاه و شیخ، پنج ملکه، ۲۱ شاهزاده، ۱۶ رئیس‌ جمهور، سه نخست‌ وزیر، چهار معاون رئیس‌ جمهور و دو وزیر امور خارجه و ۵۰۰ میهمان داخلى و خارجى در خرابه‌هاى پرسپولیس برپا شد. در دورانی که مردم در فقر و گرسنگی به سر می‌بردند.

محکوم به بی‌سوادی مطلق

طبق آمار مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در پایان عمر رژیم پهلوی، ۶۸ در صد از بزرگسالان هنوز در بی‌سوادی به سر می‌بردند و تنها کمتر از ۴۰ درصد از کودکان توانستند دوران دبستان را بگذرانند. علاوه بر این، میزان ناعدالتی سوادآموزی در روستا‌ها نسبت به شهر‌ها و زنان نسبت به مردان از دیگر عواملی است که عقب‌ماندگی رژیم پهلوی در زمینه سوادآموزی را عیان می‌کرد.

سازمان تعلیمات اکابر، نخستین سازمانی بود که به‌طور رسمی آموزش به مردم را در عصر پهلوی شروع کرد. سازمان آموزش به بزرگسالان، طرح بعدی بود که تا سال ۱۳۴۵ به کار خود ادامه داد، اما به‌علت ناتوانی در گسترش سواد، موفقیتی به دست نیاورد. بدین ترتیب طرح‌هایی از سوی رژیم پهلوی به اجرا درمی‌آمد که یکی پس از دیگری به شکست می‌انجامید. آمار‌ها نشان می‌دهد سیاست‌های عصر پهلوی در زمنیه آموزش موفق نبوده و بعضا عقب‌گرد هم داشته است.

رژیمی که فقرا را بی‌سواد و بی‌سواد‌ها را فقیر کرد

وضعیت سواد و علوم روز در کشور‌های دیگر در آن زمان به حدی بود که برخی از کشور‌ها سفر‌هایی به کُرات دیگر انجام می‌دادند و این در حالی بود که در ایران، مردم گرفتار بی‌سوادی بودند. وضعیت درحدی بود که آیت‌الله کمره‌ای از علما و روحانیون تهران در پاسخ به محمد مصدق که طرحی را برای لزوم باسواد بودن رای دهندگان در حال آماده کردن داشت، مخالفت کرد و گفته بود: در کشور از هر ۱۰۰ نفر فقط ۱۵ نفر سواد دارند!

تیتر یک روزنامه اطلاعات ۲۸ آذر سال ۱۳۴۱ نشان می‌دهد که چقدر وضعیت بی‌سوادی وخیم بود. تیتر این روزنامه این است؛ «تعداد بی‌سواد‌ها وحشتناک است».

رژیمی که فقرا را بی‌سواد و بی‌سواد‌ها را فقیر کرد

طبق اطلاعات مرکز آمار ایران در سال ۱۳۵۵، جمعیت کشور در رده سنی شش سال به بالا به بیش از ۲۷ میلیون نفر رسید بود. از این تعداد، بیش از ۱۴ میلیون نفر سواد خواندن و نوشتن ندارند. تعداد مردان بی‌سواد مرد از پنج میلیون و تعداد زنان بی‌سواد از هشت میلیون نفر عبور می‌کرد.

همچنین جمعیت محصل شش ساله و بیشتر در دوره ابتدایی و راهنمایی بیش از هفت میلیون نفر بود که از این تعداد بیشتر از چهار میلیون نفر مرد و نزدیک به سه میلیون نفر زن بودند.

در گروه سنی ۲۵-۳۹ سال در سال ۱۳۵۵، بالغ بر ۶۵ درصد بی‌سواد بوده‌اند و در گروه سنی ۴۰ سال و بالاتر، تنها ۱۷ درصد باسواد وجود داشت. طبق آمار در سال ۱۳۵۵ که جمعیت ۴۵ سال و بیشتر ایران بالغ بر ۲ /۵ میلیون نفر بوده، ۳/۴ میلیون نفر آن بی‌سواد بوده‌اند.

در سال ۱۳۵۵، جمعیت ۱۵ سال و بیشتر ایران در مناطق شهری و روستایی، به ترتیب ۴/ ۹ و ۳/ ۹ میلیون نفر بوده است. در این سال تعداد باسوادان شهری ۲ /۵ میلیون نفر و شاخص باسوادی ۳ /۵۵ درصد بوده است. در حالی که وجود ۶ /۱ میلیون نفر باسواد در روستا، تنها ۸ /۱۶ درصد میزان باسوادی در این مناطق را آشکار می‌کند.

این موضوع نشان می‌دهد هیچ عدالتی در این حوزه در میان روستائیان و شهریان رعایت نمی‌شد و روستائی‌ها با بی‌توجهی رژیم پهلوی، محکوم به بی‌سوادی بودند. همچنین میزان باسوادی زنان روستایی در سال‌های ۱۳۳۵، ۱۳۴۵ و ۱۳۵۵ به‌ترتیب ۱.۲، ۴.۳ و ۱۶.۵ درصد بود.

نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب، درصد بی‌سوادان بزرگسال در ایران در سال‌های ۵۴ تا ۵۷ را ۶۸ درصد اعلام کرده بود.

زوزه فقر، محرومیت افسارگسیخته، سرمای جان‌سوز، افزایش بی‌خانمان‌ها، اعتیاد، بیکاری، بی‌تدبیری شاهان پهلوی، فساد دربار، رها کردن مُلک به حال خود، همه دست‌آورد‌هایی بود که از دربار پهلوی در طول همه‌ی سال‌های ۱۳۰۵ تا ۱۳۵۷ نصیب ملت ایران شد.

خیانت‌هایی که هیچ‌گاه ملت ایران فراموش نخواهد کرد.

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها