به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، کتاب «ده روز آخر» روایتی از واپسین روزهای همراهی با شهید مدافع حرم «ابراهیم عشریه» به قلم «محمد صباغ» دوست و همرزم شهید که چاپ دوم آن زمستان ۱۳۹۹ از سوی انتشارات «سرو سرخ» وابسته به ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مازندران در هزار نسخه منتشر شد.
در این اثر ۱۹۴ صفحهای که روایتی از وقایع ده روز آخر قبل از شهادت شهید «ابراهیم عشریه» از شهدای مدافع حرم استان مازندران است، خواننده علاوه بر زندگینامه و وصیتنامه شهید، عناوین «عشریه»، «دقیق و علمی»، «دیدگاه»، «عملیات الزربه»، «نعره حیدری»، «جهنمی»، «عبور از کانال»، «دفاع از البرنه»، «نتیجه مقاومت»، «عملیات العیس»، «و اتممناها بعشر» و «بدون ابراهیم» را از نظر میگذراند.
در بخشی از کتاب آمده است:
امروز نوزدهم فروردین است. ساعت هشت صبح بیدار شدم. همه خواب بودند و خسته. رفتم بیرون و به العیس نگاه کردم. همه چیز ساکت و آرام به نظر میرسید. دشمن دیگر کاملا مستقر شده و العیس از دست رفته بود.
ساعت نُه صبح بود که برگشتم داخل مقر. بچهها داشتند کمکم بیدار میشدند. صبحانه را که خوردیم، آماده شدیم که برویم سراغ نیروها؛ اما یک ساعت بعد حامد تماس گرفت و گفت: «آماده بشید بریم برای شناسایی منطقه عملیاتی جدید.»
خدا میداند دوباره چه طرحی دارند. به نظر من اصرار بر عملیات در این منطقه، دیگر بیفایده است. دشمن به راحتی العیس را از دست نمیدهد. یک ربع بعد حامد رسید. راه افتادیم به سمت الحاضر. حامد در مسیر گفت: «امشب قراره از محور الحاضر عملیات کنیم. باید بریم برای بررسی منطقه عملیات.»
من و ابراهیم نگاهی به هم کردیم و چیزی نگفتیم. بعد از چند دقیقه به الحاضر رسیدیم. در شهرک الحاضر بیمارستانی قرار داشت که کادر و پزشکانش ایرانی بودند. اول رفتیم آنجا و مقداری دارو و چند تا مسواک برای خودمان گرفتیم. بلافاصله حرکت کردیم به سمت مرصد الحاضر که تحویل ارتش سوریه بود.
رفتیم روی تل الحاضر که دقیقا روبهروی العیس قرار داشت و نگاهی به منطقه انداختیم و بعد رفتیم داخل ساختمان پشت تل الحاضر که ارتش سوریه در آنجا مستقر بود؛ کمی از وضعیت این منطقه پرسوجو کردیم و بعد برگشتیم.
در مسیر برگشت از نیروهای گردان سوم نجباء که تحویل حیدر بودند، بازدید کردیم و بعد برگشتیم به سمت روستای خلصه. داشتیم برمیگشتیم که عمار تماس گرفت و گفت: «برنامه عوض شده و قراره امشب هم مجددا به الرزبه بزنیم.»
گفتم: «چطور؟»
با کد و رمز گفت: «مثل دیشب، اما با این تفاوت که محور سمت راست جاده زیتان_الزربه رو هم باید خودمون تحویل بگیریم.»
خب کار خیلی سنگین شده بود. باید کار ناتمام دیشب زینبیون را هم خودمان انجام میدادیم. بلافاصله بعد از نماز و ناهار، حیدر و ابومحسن و ابراهیم رفتند زیتان برای شناسایی محور سمت راست و تکمیل شناسایی سمت چپ. من و حامد هم به دستور عمار رفتیم مقر تیپ برای هماهنگی عملیات امشب.
طبق طرحی که عمار توجیهمان کرد، قرار شد من و ابراهیم در محور سمت راست (همانجا که زینبیون موفق نشدند) عمل کنیم و حیدر و ابومحسن هم محور سمت چپ (محور شب قبل نجباء) را تحویل بگیرند. بعد عمار گفت: «خودم هم از محور وسط که روی جاده و ورودی شهر هست، میام و عملیات رو هم هدایت میکنم.»
انتهای پیام/