به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید «علی صیاد شیرازی» بههمراه شهید «مصطفی چمران» وزیر دفاع وقت در روز ۱۷ مهر ۱۳۵۸ برای بررسی ابعاد حادثه تروریستی ضدانقلاب در سردشت راهی آن منطقه شدند سروان صیاد پس از ۱۷ روز بازگشت.
مجموعه نوشتار زیر با عنوان «نجات کردستان» مربوط به بحران کردستان است که از کتاب «در کمین گل سرخ» انتخاب شده و روایتی است از زندگی سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» به قلم «محسن مؤمنی» که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده است که در زیر میخوانید:
«وقتی که هواپیمای C۱۳۰ از فرودگاه اصفهان برخاست، سرگرد صیاد شیرازی نفس راحتی کشید و گفت: «بالاخره برای کردستان یک کاری (انجام) شد!» اما این آرامش زودگذر بود؛ زیرا آنان بهسوی سرنوشت مبهمی پرواز میکردند که همه چیز حکایت از یأس و حرمان داشت. اخبار هرچه که بود، جنایت بود و پلشتی از سوی دشمن و مظلومیت بود و فداکاری از فرزندان و یاران انقلاب.
چند روز پیش از آنان، نیروهایی از لشکر ۲۱ تهران به کردستان اعزام شده بودند، اما ضدانقلاب همین که از ماجرا خبردار میشود، در خیابانها جار میزند که: «ای مردم،ای مادران،ای زنان، ای دختران کُرد، اینان از تهران آمدهاند تا مردان و جوانان شما را قتل عام کنند. چرا معطلید؟ اگر پایشان به شهر برسد، حمام خون بهراه میاندازند.»
زنان و دختران تحریک شده به جلوی فرودگاه میریزند و اجازه خروج به نیروهای تازهرسیده نمیدهند. فرماندهان ارتش برای اینکه بهانهای به دشمن ندهند، آن نیروها را بههمراه نیروهای دیگری با تجهیزات و بار و بنهشان در ستونی سازمان میدهند و از شهر خارج میکنند تا بهطرف سقز بروند.
آن روز ۳۱ فروردین بود که ستون بزرگ نظامی در زیر باران بهاری بهراه افتاد، اما هنوز بیشتر از ۱۰ کیلومتر از شهر خارج نشده بود که یکی از کامیونهای آذوقه به گل نشست. هرچه که زور زد، بیشتر فرو رفت.
راه کاروان بسته شد و صدای کشیده شدن ترمزها در تنگه پیچید. تعداد از سربازان و درجهداران از کامیونهایشان پایین پریدند و به کمک کامیون در گِل مانده شتافتند که ناگهان صدای تیرباری دلها را فروریخت و آنان به زمین افتادند و بعد آتش گلولههای سبک و سنگین بود که از همهسو در میان باران و غرش آسمان به ستون بیپناه و مانده در گِل میبارید. کامیونها در میان شعلههای آتش میسوختند و انفجار مهمات داخل آنها کوه و دشت را به لرزه درمیآورد.
سرهنگ نصرتزاد، فرمانده تیپ به زودی بر خود مسلط شد و موقعیت را دریافت. بیسیمچی خود را با خود کشید و از میان گلولهها خود را به بالای قلهای رساند که نزدیک مهاجمان بود.
از آنجا مواضع دشمن را شناسایی کرد و گرای آن را به توپخانه لشکر داد. لحظات بعد هرچند خود او شهید شد، اما فداکاری او باعث شد تعداد زیادی از نیروها نجات پیدا کنند.
انتهای پیام/ 118