در کتاب «در کمین گل سرخ» آمد؛

روایت شهید صیاد شیرازی از منش و اولین ملاقاتش با شهید بروجردی

در کتاب «در کمین گل سرخ» به شرح زندگی سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» به قلم «محسن مؤمنی» که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده است، پرداخته شده است.
کد خبر: ۵۷۸۸۸۴
تاریخ انتشار: ۱۲ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۰:۱۴ - 01April 2023

دیدار با مسیح کردستان/ اتونشر عید/ 16/ ناقصبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «علی صیاد شیرازی» به‌همراه شهید «مصطفی چمران» وزیر دفاع وقت در روز ۱۷ مهر ۱۳۵۸ برای بررسی ابعاد حادثه تروریستی ضدانقلاب در سردشت راهی آن منطقه شدند سروان صیاد پس از ۱۷ روز بازگشت.

مجموعه نوشتار زیر با عنوان «نجات کردستان» مربوط به بحران کردستان است که از کتاب «در کمین گل سرخ» انتخاب شده‌ و روایتی است از زندگی سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» به قلم «محسن مؤمنی» که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده است که در زیر می‌خوانید:

«فردا صبح بالگردی به فرودگاه آمد و آنان را به پادگان ارتش برد. در ستاد لشکر، جلسه‌ای برگزار شد که یکی از شرکت کنندگان آن جوان موبوری بود که عینک کائوچویی به چشم داشت و لبخند هیچ‌گاه از صورتش گُم نمی‌شد. مِهر او همان دم در دل سرگرد صیاد نشست؛ چنانکه گویی آشنایی دیرینه‌اند. رئیس ستاد، او را برادر «محمد بروجردی» فرمانده سپاه کرمانشاه معرفی کرد.

صیاد در مورد بروجردی گفت: «جوانی بود پرتلاش که همیشه تبسم بر چهره‌اش نقش داشت. در عین حال خیلی خونسرد و صبور بود. آنجا به من گفتند که او فرمانده سپاه کرمانشاه است؛ البته بعد‌ها فرماندهی منطقه به او سپرده شد.

یکی از نقاط مثبت او این بود که ارتش و سپاه برای او فرقی نمی‌کرد. آن هم در آن اولین سال‌های بعد از پیروزی انقلاب و آن دید‌ها و تبلیغات منفی در مورد ارتش. هدفش این بود که تحت نظر فرماندهی صحیح کار پیش برود و دشمن عقب رانده شود.»

آنان آن روز با دو قبضه توپ ۱۰۵ م. م به فرودگاه برگشتند. نیرو‌ها با خوشحالی به استقبالشان آمدند و با زحمت توانستند توپ‌ها را از بالگرد شنوک بیرون بکشند.

وقتی که توپ‌ها مستقر شدند، او دیدگاه رفت تا دیده‌بانی کند و روی جاده‌های ورودی به شهر و سنگر‌های دشمن ثبت تیر کنند. مدتی بعد صدای او از بیسیم شنیده شد. زاویه‌ها تنظیم شد و لحظات بعد با صدای تکبیر رزمندگان مستقر در فرودگاه، توپ‌ها خروشیدند و سنگر‌های دشمن زیر آتش قرار گرفت.

هرچند با این کار، مقدار قابل توجهی از حجم آتش دشمن کاسته شد، اما همچنان جا‌های حساس در محاصره دشمن بود و او می‌دید که برای رساندن آذوقه به آنجا‌ها بالگرد‌های هوانیروز با چه مرارتی به پرواز درمی‌آیند و کمک‌ها را از آسمان به جا‌های محاصره شده می‌اندازند و این کار نیز معمولاً بدون خطر صورت نمی‌گیرد. بدتر اینکه سربازان گرفتار شده در باشگاه افسران حتی از این هم بی‌بهره‌اند. می‌شنید که آن‌ها مجبورند از مانداب استخر برای رفع تشنگی استفاده کنند. پس باید هرچه زودتر شهر را از وجود دشمن پاکسازی می‌کردند.

سرگرد صیاد برای این کار در قدم اول با همه نیرو‌های موجود در منطه ارتباط برقرار کرد و آنان را هماهنگ کرد. آنگاه با نیروهایش به طرح عملیات پرداختند. در نهایت به این نتیجه رسیدند که ابتدا شهر را به محاصره درآورند تا ارتباط دشمن با خارج از شهر قطع شود؛ سپس به پاکسازی بپردازند.

ورود و خروج به شهر از چهار محور صورت می‌گرفت که آنان توانستند محور‌های مریوان به سنندج، کرمانشاه به سنندج و سقز به سنندج را با موفقیت پاکسازی کنند، اما در محور چهارم به مشمل برخوردند.

محور حساس قروه به سنندج در شمال شرقی شهر قرار داشت و گردنه استراتژیک «صلوات‌آباد» در ۱۰ کیلومتری آن بود و دشمن از آنجا به تمام جاده تسلط داشت.»

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها