در کتاب «در کمین گل سرخ» آمد؛

روایت شهید صیاد شیرازی از پناه آوردن مردم کردستان به رزمندگان اسلام از ظلم ضد انقلاب

در کتاب «در کمین گل سرخ» به شرح زندگی سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» به قلم «محسن مؤمنی» که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده است، پرداخته شده است.
کد خبر: ۵۷۸۸۹۰
تاریخ انتشار: ۰۷ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۰:۱۴ - 27March 2023

استقبال مردم کردستان از رزمندگان اسلام/ اتونشر عید/ 19/ ناقصبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «علی صیاد شیرازی» به‌همراه شهید «مصطفی چمران» وزیر دفاع وقت در روز ۱۷ مهر ۱۳۵۸ برای بررسی ابعاد حادثه تروریستی ضدانقلاب در سردشت راهی آن منطقه شدند سروان صیاد پس از ۱۷ روز بازگشت.

مجموعه نوشتار زیر با عنوان «نجات کردستان» مربوط به بحران کردستان است که از کتاب «در کمین گل سرخ» انتخاب شده‌ و روایتی است از زندگی سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» به قلم «محسن مؤمنی» که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده است که در زیر می‌خوانید:

«نیرو‌های عمل‌کننده شب را همانجا ماندند. باد زوزه می‌کشید و سرما بیداد می‌کرد و سرگرد علی صیاد شیرازی، آن شب تا صبح در حالی که پتویی به خود پیچیده بود، به سنگر‌های نگهبانان سر کشید و به فردا اندیشید که باید ستونی از واحد‌های زرهی و تجهیزات نظامی به سوی شهر روانه می‌شد.

آیا دشمن واقعاً سرکوب شده بود و احتمال آن نبود آن حادثه‌ای که ۲۰ روز پیش برای ستون سرهنگ شهید «نصرت‌زاد» اتفاق افتاده بود، باز هم پیش آید؟ آن وقت آیا مأموریت او در همان آغاز با کشست تمام نمی‌شد؟ آیا ممکن بود باز هم رئیس جمهور در میان آن همه سرهنگان مجرب به برنامه‌های یک افسر تازه به درجه سرگردی رسیده، اعتماد کند؟

صبح او در سر ستون در اولین نفربر نشست و کاروان حرکت کرد. از گردنه گذشت و به‌سوی روستای صلوات‌آباد سرازیر شد که او دید مردم زیادی از مرد و زن در کنار جاده ایستاده‌اند. نگرانی در جان‌ها رخنه کرد. آیا باز توطئه‌ای در کار است؟

اینگونه نبود. بلکه مردم روستا و پناهندگان شهری به پیشواز لشکر اسلام آمده بودند. شادی می‌کردند و احساسات خود را با سرود‌های محلی و شعار‌های انقلابی ابراز می‌کردند. کاروان ایستاد. ریش‌سفید دِه جلو آمد. به زحمت فارسی حرف می‌زد، اما هیجاناتش و اشک شوقی که از چشمانش جاری بود، ترجمان سخن دلش بود.

او آن روز از ظلم‌های ضدانقلاب گفت و از وضع بد معیشت مردم روستا و میهمانانشان که از شهر پناه آورده بودند، گزارش داد و درخواست کمک کرد.

فرمانده تیپ به او قول داد که به زودی به آنان سوخت، آرد و دیگر مایحتاجشان را خواهد رساند و ستون در میان بدرقه مردم حرکت کرد. حدود ظهر بود که سیلوی سنندج دیده شد و تیپ در کنار رودخانه قشلاق اتراق کرد و اینگونه محاصره شهر کامل شد.»

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار