از روز اول صفر، به‌عنوان «عاشورای ثانی» یاد می‌شود

بر اهل بیت سیدالشهدا(ع) در بدو ورود به شام چه گذشت؟

اهل بیت رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله و سلم) را سه روز بر دروازه شام معطل داشتند تا شهر را آذین ببندند و با زیورآلات شهر را بیارایند. آنگاه از مردم شام به اندازه 500 هزار مرد و زن دف‌زنان بیرون آمدند.
کد خبر: ۵۸۰۵۶
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۷ - 14November 2015

بر اهل بیت سیدالشهدا(ع) در بدو ورود به شام چه گذشت؟

به گزارش گروه سایر رسانههای  دفاع پرس، اول ماه صفر طبق نقل مقاتل معتبر زمان رسیدن کاروان اهل بیت سیدالشهدا به شام است. به دلیل کثرت مصایب وارده بر آل الله در این روز برخی از علما از روز اول صفر با عنوان «عاشورای ثانی» یاد کرده اند. به همین جهت به نقل برخی از مقاتل معتبر دباره کیفیت ورود کاروان اسرای کربلا به شهر دمشق پرداختیم.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی مؤلف کتاب معتبر نفس المهموم در فصل سیزدهم درباره ورود اهل بیت به شام مینویسد: «شیخ کفعمی و شیخ بهائی و محدث کاشانی گفتند روز اول صفر سر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را به شام آوردند و بنی امیه آن روز را عید گرفتند و اندوه مومنان در این روز تازه شد».

خباثت شمر ملعون در پاسخ به درخواست حضرت سکینه (س)

در کتاب مناقب از ابی مخنف نقل شده است که از سر آن حضرت بوی خوشی میوزید که بر هر بوی خوشی برتری داشت. چون اهل بیت(ع) نزدیک نزدیک شهر رسیدند، جناب ام کلثوم به شمر گفت: «حاجتی دارم، ممکن است انجام دهی؟«

شمر پرسید: «چه می خواهی؟«

ام کلثوم (س) فرمود: «ما را از دروازه ای وارد شهر کنید که جمعیت تماشاچی کمتر باشد. به کسانی که سرها را حمل می کنند بگو که سرها را از محامل زنان دور کنند که از کثرت نگاه کردن ها رسوا شدیم.»

شمر ملعون پستفطرت دستور داد سرها را به نیزه کنند و در کنار محمل های زنان حرکت دهند و با همان حالت تا دروازه دمشق ببرند و آنها را بر پلههای در مسجد جامع شهر که اسیران را نگه میدارند نگاه داشتند.

جشن گرفتن شامیان برای ورود کاروان اسارت اهل بیت

عالم بزرگوار شیعه، مرحوم عماد الدین طبری، در کتاب «کامل بهائی» نقل میکند که اهل بیت را سه روز بر دروازه شام معطل داشتند تا شهر را آذین ببندند و با زیورآلات شهر را بیارایند. آنگاه از مردم شام به اندازه 500 هزار مرد و زن دفزنان بیرون آمدند.

سهل بن سهد ساعدی، صحابی پیامبر که برای زیارت بیتالمقدس گذرش به شام و شهر دمشق افتاده بود راوی وقایع ورود کاروان اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شام است.

در کتاب کامل بهائی از او نقل می شود: «دیدم سرهای سید الشهدا و اصحاب (علیهمالسلام) را به نیزهها زده اند که سر عباس بن علی (علیه السلام) در پیش آنها بود و پشت همه سرها در مقابل زنان سر امام حسین (علیهالسلام) قرار داشت. آن را هیبتی بود عظیم و روشنی تابان با محاسنی خضاب شده (به رنگ خون)، گشاده چشم به حالتی که گویا دیدگانش افق را مینگریست و باد در محاسن او افتاده بود و به راست و چپ میبرد، گوئی امیرالمومنین است

ماجرای سهل ساعدی و یاری رساندن به زنان اهل بیت(ع)

همچنین محدث قمی نقل معتبری از سهل بن سعد ساعدی را از کتاب بحار الانوار نقل میکند که وی میگوید: «در گوشهای از شهر عدهای را دیدم که با هم صحبت میکردند.

به آنها گفتم: «آیا برای شما در شام عیدی است که ما از آن بیخبریم؟«

گفتند: «پیرمرد؛ گویا غریبی؟«
گفتم : «آری. من سهل ساعدی صحابی رسول خدایم
گفتند : «سهل! تعجب نمیکنی که چرا آسمان خون نمیبارد؟ و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟«
گفتم : «مگر چه شده؟«
گفتند: «سر حسین فرزند پیغمبر را از عراق برای یزید هدیه میآورند
گفتم: «ای وای! سر حسین را میآورند و مردم اینگوننه خوشحالی میکنند؟«
پرسیدم از کدام دروازه وارد میکنند: گفتند: «دروازه ساعات.»
سهل گفت در میان گفتگوی ما ناگهان دیدم بیرقهای پی در پی پیدا شد... ناگاه دیدم زنانی بر شتران بی روپوش سوارند. به آنها نزدیک شدم و از نخستین زن پرسیدم: «کیستی؟»
گفت: «سکینه بنت الحسین«
گفتم: «حاجتی داری تا برآورم که من سهل بن سعد ساعدی هستم. جد تو را دیدم و حدیث او را شنیدم».
گفت: «ای سهل! به حامل این سر بگو که آن را جلوتر برد تا مردم مشغول نگاه کردن به آن شوند و به حرم رسول خدا نگاه نکنند
سهل گفت نزدیک آن نیزهدار شدم گفتم: «میتوانی حاجت مرا برآورده کنی و به ازای آن 400 دینار دریافت کنی؟«
گفت: «حاجت تو چیست؟«
گفتم: «این سر را از حرم جلوتر ببر
پذیرفت و 400 دینار را به او دادم و سر را در حقه گذاشتند و به پیش یزید بردند.

توبه و شهادت پیرمرد شامی به هدایت سیدالساجدین

مرحوم آیت الله محمد علی عالمی، در کتاب گرانقدر «حسین؛ نفس مطمئنه» از کتب معتبری همچون بحارالانوار ، حیاة الحسین و عقد الفرید نقل میکند که پیرمردی از مردم شام که تحت تاثیر تبلیغات سوء بنی امیه قرار گرفته بود، هنگامی که در میان جمعیت چشمش به امام سجاد (علیهالسلام) افتاد، خود را به امام رسانید و گفت: «سپاس خدا را که شما را هلاک کرد و امیر را بر شما مسلط گردانید و شاخ فتنه را شکست».
چون سخنش تمام شد، امام سجاد (علیهالسلام) به او فرمود: «پیرمرد آیا قرآن خواندهای؟»
گفت: «آری«
فرمود: «این آیه را خواندهای؟
قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی... بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم

گفت: «آری«
فرمود: «ما خویشان پیامبر که دوستی ما اجر رسالت رسول خداست
سپس حضرت فرمود:« این آیه را خواندهای؟ انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا... همانا خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاک گرداند؟«
گفت: «بله خواندهام
حضرت فرمود: «ماییم اهل بیتی که خدا ما را پاک و منزه ساخته است«.

پیرمرد مات و مبهوت از امام سجاد(علیهالسلام) پرسید: «شما را به خدا قسم ذویالقربای این آیات شمایید؟«
امام (علیهالسلام) فرمود: «به خدا قسم آنها ماییم؛ بدون شک
مرد شامی گریان شد و عمامه از سر افکند و دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری میجویم.» سپس به امام سجاد (علیهالسلام) عرض کرد: «آیا راهی برای توبه دارم؟«
حضرت فرمود: «بله. اگر توبه کنی خداوند توبهات را میپذیرد و با ما محشور خواهی شد.»
عرض کرد: «من به سمت خدا توبه کردم.»
چون داستان پیرمرد به یزید رسید، دستور داد او را به قتل رسانیدند.

الا لعنة الله علی القوم الظالمین

منبع: فردا

نظر شما
پربیننده ها