گروه استانهای دفاعپرس ـ «غلامرضا بنیاسدی» پیشکسوت دفاع مقدس؛ «اگر ارتش ملی را به هر وسیله تضعیف کنند، استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور به خطر میافتد» این جمله بیانگر نگاه راهبردی امیر دلاور سپهبد شهید «سید محمدولی قرنی» است.
او وقتی هجمه بلند گروههای مختلف علیه ارتش را دید، مردانه پای کار سربازان وطن ایستاد. در برابر حرفهای که میزدند و اما مصداق کلمه حق «یراد بها الباطل» بود، منطقی و هوشمندانه جواب داد: «در ارتش شکلی به وجود میآورم که دشمنان کشور نتوانند کوچکترین لطمهای به ایران وارد کنند. ارتش بر مبنای ایدئولوژی اسلامی و عدل، باید به تدریج و با مرور زمان صورت بگیرد.»
او در برابر فشارهای مختلف ایستاد. به ویژه که کیان وطن را در خطر میدید. بوی تجزیه شامه تیزش را تیزتر کرده بود ناآرامیهای کردستان آغازی بود بر روندی ناخوشایند که طعم خون داشت و بوی تفرقه. او در این قضیه با تصمیمگیری به موقع توانست جلوی پیشروی مخالفان انقلاب را بگیرد، با این همه خنجرها از پشت هم تیز میشد با هدف پشت و بازوی ارتش.
در همین دوران گروههای چپ مانند حزب توده، مجاهدین خلق {منافقین} و چریکهای فدائی خلق در موضع جبهه دموکراتیک ملی ایران خواستار انحلال ارتش بودند. شعارهای به اصطلاح انقلابی هم میدادند اما به واقع میخواستند انقلاب نوخاسته را دست و بازو ببرند. بازویی به نام ارتش که در مبارزه با ضد انقلاب و بعداً دفاع از وطن در برابر تجاوز اجنبی، حماسهها آفرید.
آنان وقتی اقتدار قرنی را دیدند و حمایت امام را از انحلالخواهی عقب نشستند و پیکان تلاش را به سمت تغییرات گرفتند. خواستههایی که رنگ دخالت میگرفت و کار را بر نوسازی سازمانی ارتش، سخت میکرد. فشارها طاقت را به آتش میکشید و توان را تارو و پود میدرید. دولت موقت هم پشت فشارها ایستاد. همین باعث شد استعفا کند اما امام خمینی، استعفای او را نپذیرفت و تأکید فرمود که سر کارتان برگردید.
فشارها اما ادامه یافت. گاه از زبان کسانی زبانه میکشید که نباید. سرانجام فضا به سمتی رفت که سپهبد قرنی به عنوان اولین رئیس ستاد مشترک ارتش، راهی خانه شود حال آنکه خانه بزرگتر که نامش وطن است او را و تدبیرهای او را میطلبید. تدبیرهایی که تا بود در جایگاه خود، دست و بال ضد انقلاب را میبست اما با کنار رفتن او، دست باز ضد انقلاب، بازوی انقلاب را میبست.
حکایت آن روزها اگر چه تلخ اما خواندنی است. درسآموز است. تجربهاش ما را از افتادن به ورطههایی که تندروها مهیا میکنند، نجات میدهد. قرنی در استعفانامهاش، پردهها را -تا حدودی- کنار میزند؛ «معاون نخستوزیر انقلاب که خود را واضع مقررات و مالکالرقاب میداند بدون آنکه بداند ارتش چه موقعیت و چه امکاناتی دارد و متأسفانه بدون اینکه حتی اینجانب را طرف مشورت قرار دهد، هر روز دستوراتی صادر مینماید که ارتش بایستی شاهد لطمهای دیگر بر روحیات افسران و افراد خود و افتادن مقداری سلاح و مهمات و مال و منال به دست افراد ناصالح و وابسته به خارجیان باشد و... دولت بدون مشورت با ارتش و آگاهترین مرجع ارزیابی کردستان، نمایندگانی را به آنجا میفرستد که با ورود آنها و اولین سخنپراکنی که میکنند مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت میکنند و در جلوی همین هیئت فرمانده پادگان را گلولهباران میکنند.» میگوید و میرود.
بعد اوست که فجایع در کردستان روزانه میشود. دست او اما بسته است. در نهایت هم گروهک فرقان آرزوی مخالفان برای از میدان به در کردن قرنی را سرخ مینویسد. با شهادت او در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ است که جای خالیاش بیش از همیشه به چشم میآید. به ویژه که بدخواهان عزت ایران از همین جای خالی ضربه میزنند... نام امیر دلاور ارتش انقلاب تا ابد جاودانه باد.
انتهای پیام/