در سوسنگرد چه گذشت؟

هجوم وحشیانه دشمن و آوارگی مردم بی‌دفاع سوسنگرد

در پی یورش وحشیانه رژیم بعث، شهرها و روستاهای مرزی ایران در زیر چکمه‌های اشغال گران بعثی به تصرف درآمدند و مردمان آن‌ها آواره بیابان‌ها شدند. سوسنگرد یکی از شهرهایی بود که در مسیر این تهاجم قرار گرفت.
کد خبر: ۵۸۴۶۸
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۰ - 17November 2015

هجوم وحشیانه دشمن و آوارگی مردم بی‌دفاع سوسنگرد

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، آنان که خوزستان را بیشتر به اهوازش میشناسند، اگر به نقشه نگاه کنند، سوسنگرد را در محدوده شمال غرب اهواز مییابند که حدود 60 کیلومتر با آن فاصله دارد.

اگر کمی این سوتر و به سمت جنوب غرب سوسنگرد نگاهی بیندازیم، هویزه را میبینیم و آن سو در شمال غربش، شهر بستان را. رودخانه کرخه نیز از میان بستان و کنارههای سوسنگرد میخروشد و میگذرد.

کمی مانده به ساعت 10 صبح، روز 31 شهریور 1359 دستوری به سرلشکر وفیق السامرایی، یکی از فرماندهان ارشد ارتش بعث رسید. به او گفته بودند تا قبل از ظهر، خود را به قرارگاه فرماندهی جنگ برساند. جایی که مرکز فرماندهی و هدایت ارتش عراق برای یکی از پیچیدهترین جنگهای قرن بود.

چند ساعت بعد، زمانی که ساعتها در عراق عدد 12 را نشان میدادند و به وقت ایران یک ساعت و نیم از آن گذشته بود، 192 فروند هواپیمای جنگنده عراقی، اولین تهاجم وحشیانه خود را به شکلی کاملا غافل گیرانه به خاک ایران آغاز کردند و آتش جنگی را که صدام حسین دیکتاتور عراق آن را قادسیه دوم مینامید، افروختند. صدام این روز را «یوم الرعد» نامید.

در پی این یورش وحشیانه، شهرها و روستاهای مرزی ایران در زیر چکمههای اشغال گران بعثی به تصرف درآمدند و مردمان آنها آواره بیابانها شدند. سوسنگرد یکی از شهرهایی بود که در مسیر این تهاجم قرار گرفت.

زنده یاد نادر دریابان، محقق و پژوهشگر دفاع مقدس، در این باره گفته است:

جبهه میانی در منطقه عمومی دشت آزادگان متمرکز شده بود، و ماموریت فشار بر مرکز استان، قطع مسیرهای شمالی و جنوبی خوزستان، تسهیل پیشروی نیروهای عراقی برای تصرف هر چه سریعتر خوزستان و تسلط بر چاههای نفتی اطراف اهواز، در برنامه ریزی حمله به جبهههای میانی تعریف شده بود. براساس اسناد به دست آمده از ارتش عراق، دشت آزادگان یک دستترین منطقه خوزستان به لحاظ ترکیب جمعیتی از عرب زبانها و عشایر عرب بود و قبل از آغاز جنگ، ضد انقلاب وابسته به عراق و قاچاقچیان اسلحه، که عوامل اصلی بمب گذاریها در خطوط نفتی خوزستان نیز در سالهای بعد از انقلاب به شمار میرفتند، سر پلی هموار و آسان برای حضور ارتش عراق در این منطقه بودند. اما آن چه در حوادث روزهای آغاز جنگ در این منطقه گذشت، نشان داد محاسبات ارتش عراق چقدر اشتباه بوده است و آنان به ویژه در سوسنگرد، اسیر مقاومتهای مردمی شدند.»

محمد علی (عزیز) جعفری؛ فرمانده عملیات سپاه سوسنگرد در حال توجیه شهیدان حسین بهرامی و علیرضا نوری پیش از عملیات امام علی (ع)

در حالی که تقویم، چهارمین روز مهر 1359 را نشان میداد، بستان که دشمن را پشت دروازه میدید، به واسطه خیانت تعدادی از عناصر ضدانقلاب که به شهر نفوذ کرده بودند، سقوط کرد و به دست ارتش عراق افتاد. حتی تخریب پل بستان توسط مدافعین غیرتمند شهر نیز نتوانست مانع پیشروی دشمن شود.

روز بعد، ژاندارمری خوزستان گزارش داد که همه پاسگاههای مرزی منطقه، به جز پاسگاههای برزگر، کیاندشت و هخامنش سقوط کردهاند و این زمانی بود که عراقیها تنها دو کیلومتر با دروازههای سوسنگرد فاصله داشتند. دشمن بعثی در ناحیهای به نام سبحانیه مستقر شد و قصد داشت با ساختن پل بر روی رودخانه کرخه و عبور از آن، وارد سوسنگرد شود.

روز بعد، یعنی ششمین روز از مهر 1359، در حالی که آتش سنگینی بر شهر میبارید، تانکهای عراقی از کرخه عبور کردند و وارد شهر شدند. تعداد اندکی نیروی مسلح که از شهر دفاع میکردند، نتوانستند کاری از پیش ببرند و در نهایت، سوسنگرد سقوط کرد.

عراقیها که از این پیروزی سرمست بودند، سوسنگرد را خفاجیه نام گذاشتند و حتی برای آن فرماندار نیز به کار گماردند. پس از تصرف سوسنگرد، پیشروی نیروهای عراقی به سمت حمیدیه ادامه یافت ...»

منبع: «سوسنگرد، بالش بصره»، نادر دریابان، فصل نامه تخصصی پلاک هشت، ویژه نامه سوسنگرد، شماره 11، پاییز 1389

***

مریم گمراوی که به همراه خانوادهاش، بعد از حمله عراقیها از سوسنگرد فرار کرد، خاطرات آن روزها را اینگونه روایت میکند:

ماندن در شهر جایز نبود. ما با هزار مکافات و بدبختی، خانهمان را رها کردیم. مادر فقط مقداری پول برداشت. ما بچهها هم با همان لباس تنمان، مادر را همراهی میکردیم. تصمیمی گرفتیم به خانه پسردایی پدرمان که آن طرف رودخانه قرار داشت و باغی هم کنار خانهاش بود، پناه ببریم. با ترس و پای پیاده حرکت کردیم. شهر خلوت بود و تنها صدای انفجار پی در پی به گوش میرسید. پس از گذشت ساعتی، به آن جا رسیدیم.

در آن زمان، بیشتر مردان شهر مسلح بودند. پسردایی پدرم هم مسلح بود. خانوادهام در وضع بدی قرار گرفته بودند. نبود غذا و آذوقه و ترس، به ما فشار میآورد، برادر کوچکمان به شیرخشک احتیاج داشت. مادرم نمیتوانست شکم بچه را سیر کند و طفل معصوم مدام گریه میکرد.

چند روز آن جا بودیم. تا این که یک روز، پسر دایی پدرم – گویا نمیخواست و یا شاید نمیتوانست مسئولیت ما را بر عهده بگیرد – به طور غیرمستقیم به مادر گفت که دنبال جای دیگری بگردیم. در آن شرایط، مادر غیر از گریه و زاری، کاری از دستش ساخته نبود. در نبود پدر، احساس تنهایی میکرد. میترسید به دست دشمن اسیر شویم. چارهای نداشتیم. تصمیم گرفتیم به روستای مالکیه، در چند کیلومتری سوسنگرد برویم، آن هم با پای پیاده.

به امید همسایهمان که به مالکیه مهاجرت کرده بود، حرکت کردیم. وقتی به آن جا رسیدیم، پاهایمان دیگر رمقی نداشتند. همسایهمان را پیدا کردیم و با آن ها در یک خانه ساکن شدیم. بعد از مدتی، اوضاع وخیم تر شد. ناچار شدیم سنگر بزرگی درست کنیم و به آن جا پناه ببریم. روزها، در آن شرایط سخت – در حالی که بمباران به شدت ادامه داشت – مادرم و زن همسایه از سنگر بیرون میرفتند. بعد با مقداری آرد که به سختی گیر آورده بودند، نان میپختند و به ما میدادند.»

وی در ادامه خاطراتش مینویسد: دوباره با پای پیاده مهاجرت را آغاز کردیم. وقتی به نزدیکی حمیدیه رسیدیم، توانمان تمام شد. ناچار به پادگان حمیدیه رفتیم. آن جا بسیار شلوغ بود. پاسداران، مرتب برای آوردن اسلحه و مهمات به شهرهای دیگر میرفتند تا بتوانند مدافعین سوسنگرد را از نظر مهمات، پشتیبانی و تامین کنند.

یکی از نگهبانان پادگان، ما را به طرف اتاق فرماندهشان راهنمایی کرد. همین که وارد اتاق شدیم، من و خواهر کوچکترم، چشممان به تکه نان خشکی در سطح آشغال افتاد. با خوشحالی و ذوق، به طرف آن دویدیم؛ در حالی که فریاد میزدیم مادر، نان پیدا کردیم! خواهر بزرگم سعی کرد ما را از این کار باز دارد، اما ما که بسیار گرسنه و خسته بودیم، بیتوجه به او، نان را برداشتیم و مشغول خوردن شدیم.

منبع: «شهر من پرواز کن؛ خاطرات دانش آموزان سوسنگرد»، به کوشش رضا رئیسی، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1373

***

سرهنگ زرهی غلام رضا قاسمی، فرمانده وقت لشکر 92 زرهی اهواز که مخاطب حضرت آیت الله خامنهای در آن نامه تاریخی بوده است، میگوید:

باور کنید، اگر سوسنگرد سقوط میکرد، چند روز بعد اهواز هم به صورت جدی در خطر سقوط قرار میگرفت و عرصه برای دفاع بسیارسخت میشد. پس از دریافت نامه از حضرت آیت الله خامنه ای و شهید چمران، به مقام معظم رهبری گفتم که من دیگر پشت تلفن نمینشینم و می خواهم اقدامی انجام دهم و شما با بیسیم من را پیدا خواهید کرد. بعد از آن، ما بلافاصله حرکت کردیم و رسیدیم به منطقه بیرون از حمیدیه. پس از بررسی شرایط و جوانب، به همه فقط نیم ساعت زمان استراحت داده و نیروها را هم توجیه کردم. بخشی از لشکر 77 خراسان برای عبور از خط توجیه شده و با نیروهای سپاه هم موضوع را هماهنگ کردم.

به تانکها دستور دادم که در حال حرکت اقدام به شلیک کنند و همین مساله باعث شد عراقیها شروع به فرار کنند و ما ضمن استفاده از وسایل غنیمتی، شش گردان مکانیزه لشکر را تجدیدسازمان کردیم و هشت جعبه موشک انداز تاو هم به غنیمت گرفتیم که بعدها در مقابله با دشمن، خیلی به کار نیروها آمد. به نظر من،نقش حضرت آقا در این موضوع خیلی خیلی مهم بود و اگر ایشان نبودند، این عملیات انجام نمیشد و مشخص نبود تبعات ناگوار اشغال سوسنگرد چه میشد؟ ایشان تا صبح بیدار بودند و هماهنگیها را انجام میدادند تا عملیات به نتیجه برسد.

وقتی با حضرت آقا ارتباط گرفته و به ایشان گفتیم که این مقدار پیشرفت کردیم، واقعا خرسند شدند. چون دو لشکر بعث جلوی ما ایستاده بود و پیشرفت کردیم، واقعا خردسند شدند. چون دو لشکر بعث جلوی ما ایستاده بود و پیشروی به این سادگیها محقق نمیشد.

***

غلامحسین افشردی، معروف به حسن باقری – مسئول وقت واحد اطلاعات ستاد جنگ جنوب سپاه – در گزارشات روزانه خود، وضعیت این شهر را در روز دوشنبه 26 آبان 1359 این گونه ثبت کرده است:

در ساعت 13:30 نیروهای رزمنده سپاه و ارتش در یک حمله منظم و چریکی موفق شدند حلقه محاصره شهر سوسنگرد را که برادران پاسدار به مدت 48 ساعت دلاورانه مقاومت میکردند، بشکنند و نیروهای دشمن را که تلفات سنگینی متحمل شده بودند، با خواری بیرون برانند و غنائم بسیاری به چنگ آورند.

حدود 45 نفر از کفار بعثی به اسارت درآمدند. همچنین تعدادی سرباز دشمن که زخمی شده بودند، برای مداوا به اهواز منتقل شدند. دشمن از ترس، فرصت جمع آوری کشتهها و زخمیها را نداشت و پا به فرار گذاشت. حدود 25 دستگاه تانک و خودرو حامل مهمات، سالم به غنیمت گرفته شد. 35 تا 37 دستگاه تانک و خودرو توسط برادران پاسدار و هوانیروز به کلی منهدم شد. بازار شهر سوسنگرد توسط دشمن خسارات فراوانی برداشته و قسمتی از بیمارستان و جهاد سازندگی منهدم شده است. خسارات فراوانی نیز به منازل مسکونی وارد شده است. طبق مشاهدات عینی، دشمن در حمله ناجوانمردانه، با تانک از روی اجساد 8 تن از برادران پاسدار عبور کرده است.

آخرین گزارش از وضع شهر سوسنگرد تا ساعت 10 روز 27/8/59 حاکی است که دشمن از طرف جنوب سوسنگرد حدود 10 کیلومتر عقب رانده شد و هنوز نیز در حال عقب نشینی است. از جانب غرب، دشمن تا حدود 2 کیلومتری آن طرف رودخانه کرخه عقب نشسته و از آن جا شهر را به خمپاره بسته است. درگیری در این محل ادامه دارد و دشمن در حال عقب نشینی بیشتر است.

منبع: گزارش روزانه جنگ، تنظیم و تدوین احمد دهقان، جلد 1، تهران، موسسه نشر آثار شهید حسن باقری، چاپ اول، 1389، ص 207

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار