به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، «بازتولید بحران» کلیدواژهای مهم برای توصیف منافع آمریکا در منطقه غرب آسیاست. از زمان اوجگیری جنگ سرد میان مسکو و واشنگتن، آمریکاییها با تقسیم کشورهای منطقه به دو گروه متخاصم و همسو، سعی در غارت منابع هیدرو کربن و حفظ امنیت رژیم صهیونیستی داشتند. با فروپاشی شوروی و حمله القاعده به برجهای دوقلو در سال ۲۰۰۱، واشنگتن تروریسم سلفی - تکفیری را به عنوان دشمن جدید جهان آزاد در منطقه غرب آسیا معرفی کرد.
در دوران جدید و از منظر غرب، کشورهای مستقل و تجدیدطلب مانند جمهوری اسلامی ایران، سوریه، لیبی و ... به عنوان دشمن مشترک پادشاهیهای محافظهکار و رژیم صهیونیستی بازنمایی شدند که برای دفع خطر آنها تشکیل جبهه واحد نظامی- امنیتی ضرورتی اجتنابناپذیر است.
با آغاز قرن بیست و یکم متفکران لیبرال در حوزه روابط بینالملل با نگاهی در خدمت وضع موجود، آمریکا را هژمون و یگانه قدرت مسلطی دانستند که در نقش «پلیس جهان» میتواند وضعیت آنارشی را در روابط میان کشورها از بین ببرد و صلح بینالمللی را تضمین کند. حملات ماشین جنگی پنتاگون به افغانستان (۲۰۰۱)، عراق (۲۰۰۳) و بحران مالی سال ۲۰۰۸ میلادی نشان دهنده این نکته بود که نظم تک قطبی امکان بقا ندارد.
علاوه بر این، دامن زدن آمریکا به بحرانهای منطقه همچون تقویت رژیم صهیونیستی در برابر کشورهای عربی، حمایت از پادشاهیهای خلیج فارس در برابر ایران، ایجاد و سازماندهی داعش و ... نشان دهنده علاقه دولتمردان آمریکایی، شرکتهای اسلحهسازی و کارتلهای نفتی به تداوم اختلافات میان کشورهای اسلامی بود. ظهور بازیگران جدید در تحولات منطقه همچون چین، روسیه و هند سبب شد وضعیت امنیت- انرژی محور در روابط با قدرتهای فرامنطقهای تغییر جهت دهد و سمت وضعیت اقتصاد- انرژی محور حرکت کند.
در دورانی که نیاز آمریکا به منابع منطقه به حداقل رسیده؛ در نظم جدید، پادشاهی سعودی و متحدان این کشور در شورای همکاری خلیج فارس به تأمین کنندگان شماره یک نفتوگاز برای قدرتهای نوظهور آسیایی بهویژه چین، هند و کرهجنوبی بدل شدند. بر خلاف واشنگتن منافع این بازیگران نه در جنگ، بلکه در بازگشت ثبات به منطقه و همکاری قطبهای تأثیرگذار در پروژههای کریدوری - تجاری است.
بر همین اساس مسکو و پکن در تلاشاند با برقراری ارتباط میان بلوکهای رقیب و متخاصم به عنوان بازیگر صلح ساز شناخته شوند و اعتماد دولتهای اقتدارگرای منطقه را به سمت خود جلب کنند. در نظم جدید، دولتهای غرب آسیا با پیروی از الگوی رقابت و همکاری با تمام بازیگران مؤثر علاوه بر افزایش استقلال سیاسی به سمت سیاست حداکثرسازی منافع ملی حرکت خواهند کرد.
توافق پکن نماد آغاز دوران جدیدی است که در آن دیگر سرنوشت دولت- ملتهای منطقه در اروپای غربی و آمریکای شمالی تعیین نخواهد شد. در عصر جدید، دولتمردان منطقه با فهم تغییرات شتابان نظم جهانی و لزوم برقراری ارتباط با بازیگران مؤثر منطقهای- بینالمللی به دنبال بازنگری در راهبردهای حوزه سیاست خارجی و بازتنظیم روابط با دشمنان و رقبای دیروز هستند.
نشست العلا، عادیسازی روابط آنکارا با سعودی و امارات و درنهایت شکستن یخ روابط تهران و ریاض نشان دهنده تلاش دولتهای منطقه برای خروج از بازی قدرتهای بزرگ و پیگیری سیاست خارجی بر مبنای منافع ملی و مشترک است. این نظم «در حال شدن» در میان مدت و بلند مدت میتواند الگوهای رفتاری رقبای سنتی در منطقه را در مرحله نخست به سمت گسترش همکاریهای اقتصادی و در مرحله دوم به سمت شکلگیری سازهوکار همکاری منطقهای همچون اتحادیه اروپا یا آ. س. آن هدایت کند.
پس از ازسرگیری روابط دیپلماتیک میان ایران و عربستان، مقامهای آمریکایی همچون لیندسی گراهام و جیک سالیوان با سفر به ریاض به دنبال تجدید نظر مقامهای سعودی در بهبود روابط با تهران هستند. به گزارش «اساس مدیا»، مقامهای سعودی در پاسخ به درخواست هیئتهای مختلف اعزامی آمریکا به این کشور برای بازنگری در احیای روابط با ایران، تصمیمشان را برگشتناپذیر اعلام کردند.
آنها این نکته را به واشنگتن یادآوری کردند، عربستان سعودی در برقراری ارتباط با قدرتهای اقتصادی و سیاسی جهان آزاد است و وابسته به نظر قدرتهای فرامنطقهای نیست. محتوای این خبر اگر دقیق و صحت داشته باشد؛ شاید نقطه عطفی در تاریخ روابط عربستان سعودی و آمریکا به شمار رود. از دیدار ملک عبدالعزیز با روزولت در سال ۱۹۵۴ میلادی تا سفر دونالد ترامپ به این پادشاهی در سال ۲۰۱۷ میلادی همواره روابط واشنگتن و ریاض بر مبنای معادله نفت- امنیت و چرخه پترودلار دنبال شده است و شاهزادگان سعودی دارای ابتکار عمل جدی در حوزه سیاست خارجی نبودند.
با وجود این، حرکت نظام بینالملل به سمت نظم شبکهای نشان دهنده آغاز عصر جدید در شکلگیری ائتلافها و بلوکبندیهای جدید در سطح منطقهای و فرا منطقهای است.
بهره سخن
دولت بایدن در یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ سعی دارد دستاوردی چشمگیر در حوزه سیاست خارجی، بهویژه منطقه غرب آسیا به دست آورد. شاید فرصت میانجیگری میان ایران و عربستان موقعیت مناسبی برای جلب توجه دوربینها و ایجاد نقطه مثبت در کارنامه واشنگتن ارزیابی میشد.
این موقعیت ایدهآل برای آمریکا به سه دلیل اعتماد نداشتن طرف ایرانی به واشنگتن، فشار لابی صهیونیستی برای در دستور کار قرار نگرفتن این سیاست و درنهایت منافع راهبردی آمریکا در تداوم بحران در روابط دوجانبه و منطقهای تهران و ریاض محقق نشد.
حال پس از امضای توافق پکن میان مقامهای امنیتی- سیاسی ایران و عربستان، آمریکاییها با سفرهای پیاپی به ریاض قصد دارند در روند بهبود روابط میان این دو قدرت منطقهای ایجاد اخلال کنند؛ اما به نظر میآید اراده رهبران ایران و سعودی بر کاهش تنشهای منطقهای و بهبود روابط دوجانبه استوار است.
اعلام آتشبس و تبادل اسیران میان دولت نجات ملی یمن و پادشاهی سعودی، بازگشت دمشق به اتحادیه عرب، افزایش دیدار و همافزایی میان گروههای لبنانی برای تشکیل دولت وحدت ملی و ... دستاوردهای توافق پکن و دلیلی محکم برای اثبات امکانپذیر بودن پایان اختلافات میان کشورهای اسلامی در منطقه غرب آسیاست.
منبع: راهبرد معاصر
انتهای پیام/ ۱۳۴