چرا نوای «ممد نبودی» ماندگار شد؟

شاید روانی شعر «ممد نبودی» را بتوان از ویژگی‌های آن عنوان کرد، ابیاتی ساده و پُر احساس که راحت با مخاطب ارتباط برقرار می‌کرد، نوع خواندن کویتی‌پور و البته عنایت شهید جهان‌آرا نیز در ماندگاری و گسترش این شعر و نوحه اثر داشت.
کد خبر: ۵۹۲۶۹۹
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۲ - 29May 2023

چرا نوای «ممد نبودی» ماندگار شد؟به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، پس از آزادسازی خرمشهر قهرمان خاطرات زیادی از حماسه و ایثار و شهادت‌طلبی مدافعان خونین‌شهر و فاتحان خرمشهر به ثبت رسیده است که به عنوان یک سند افتخار برای کشور و ملت بزرگ ایران اسلامی است. نوای ماندگار «ممد نبودی» یکی از آثار سراسر خاطره‌ای است که در همان دوران و به یاد فرمانده شهید سپاه خرمشهر «شهید محمد جهان‌آرا» سروده شد و امروز بعد از دهه‌ها گذشت از آن زمان همچنان تازگی داشته و خاطره‎ انگیز است.

ایام آزادسازی خرمشهر فرصتی شد تا با گفت‌و‌گویی با «جواد عزیزی» شاعر شعر ماندگار «ممد نبودی» درباره این اثر و ابعاد مختلف شعر مقاومت و دفاع مقدس سخن بگوییم.

این درحالی‌ست که به گفته عزیزی، آشنایی وی با شهید جهان‌آرا از سپاه خرمشهر آغاز شدو رفتار وی طوری بود که به رغم اینکه فقط ۳ تا ۴ سالی از عزیزی بزرگتر بود، ولی مقتضیات اعتقادی، کرداری، رفتاری و اخلاقی وی صرف این موضوع نبود و یک رفتار پدرانه با وی و همه نیرو‌های سپاه داشت.

شاعر شعر ممد نبودی درباره خلق اثر ممد نبودی هم می‌گوید: «پس ز شهادت جهان‌آرا، بچه‌ها یک احساس مسئولیتی می‌کردند که ما باید برویم و نخستین سالگرد شهید جهان‌آرا را بر سر مزار وی در بهشت زهرای تهران برگزار کنیم و ۳ تا اتوبوس شدیم و راهی شدیم.

زمانی که خرمشهر اشغال بود ما یک نوحه خوانی داشتیم به نام جمشید که از بچه‌های آبادان بود که به سپاه خرمشهر پیوست؛ صدای خیلی خوبی داشت و طوری بود که در کودکی رادیو آبادان گاهی صدای اذانی را که گفته بود را پخش می‌کرد.

در آن موقعیت جنگ، «زمان جنگ برو میدان» و نوحه‌هایی در این شکل بود بنابراین بنده این نوحه‌ها را درست می‌کردم و به فضای انقلاب و جنگ و ایام محرم و به نوعی به نوحه‌های حماسی آزادی خرمشهر بخورد بدل می‌کردم.

موقع سوار شدن به اتوبوس، بچه‌های گروه با شناخت قبلیاز تولید نوحه‌هاآمدند که اکنون که برای زیارت قبر مطهر شهید جهان‌آرا می‌رویم، شما نوحه‌ایدرباره شهید جهان‌آرا بگو و، چون قبلا من برای بچه‌هایی مثل شهید غلام جنگل‌بانی که شهید می‌شدند نوحه درست می‌کردم، نوحه‌ای سرودم که در سطح آبادان، خوزستان، خرمشهر و دزفول این نوحه را می‌خواندند.

نوحه «ممد نبودی» چهار بخش است که یکی خود جهان‌آرا نبوده و ببیند که شهر آزاد شده؛ همچنین خود بچه‌ها که پس از یک به یک شهید می‌شدند و نیز شهید عبدالرضا موسوی مورد اشاره بود که جهان‌آرا رفت این شخص هم آمد و در واقع تداوم این حرکت که در جریان بود از حمزه پسرش استفاده کردم که بعد از تو حمزه به جا مانده که این راه را ادامه دهد و مجموعا این شد که در طول مسیری که می‌رفتیم بیت به بیت می‌خواندیم.

مشروح گفت‌و‌گوی تسنیم استان مرکزی با «جواد عزیزی» شاعر آئینی شعر ماندگار «ممد نبودی» پیرامون حال و هوای دوران دفاع مقدس و سروده شدن شعر «ممد نبودی» در زیر می‌آید:‌

آقای عزیزی از اینکه وقت خود را در اختیار خبرگزاری تسنیم قراردادید سپاسگزاریم، برای شروع بحث بفرمایید وقتی خرمشهر آزاد شد شما کجا بودید؟

خرمشهر اسامی متفاوتی داشته، یک زمانی اسمش بیان بوده، یک زمانی بارما، یک زمانی محریزی، یک زمانی محمره و یک زمانی هم خرمشهر که الان هم خرمشهر است، این محرزی اسم قدیم خرمشهر است منتها از باب تمدن بوده چراکه همیشه کنار رودخانه‌های آب شیرین تمدن‌ها شکل گرفته اند به طوری که از قبل از میلاد مسیح خرمشهر بوده و حتی زمان اسکندر هم بوده و تخریب هم شده است.

در زمان آزادسازی خرمشهر من در محریزی یا همان خرمشهر خودمان بودم، یعنی تقریباً محلی که رودخانه کارون منشعب می‌شود و به طرف آبادان و تبدیل به اسم بهمنشیر می‌شود، ما اونجا بودیم صبح سوم خرداد عراقی‌ها ایستاده بودند این طرف رودخانه و دستمال گرفته بودند بالا و دخیل الخمینی می‌گفتند و بچه‌ها با قایق‌ها می‌رفتند آنجا و آن‌ها را دسته دسته می‌آوردند سوار مینی‌بوس و اتوبوس می‌کردند.

اما زمانی که تلویزیون اعلام کرد خرمشهر آزاد شده است جلوی مسجد جامع و شاهد آزادسازی خرمشهر قهرمان بودم.

لطفا درباره شهید جهان‌آرا و آشنایی خود با این شهید بگویید؟

جهان آرا از سنش بزرگتر بود، یعنی خیلی از سنش بزرگتر بود به طوری که در عین حال که متولد ۱۳۳۳ بود من متولد ۱۳۳۸ هستم، ۵ سال از من بزرگتر بود، ولی از دوره دبیرستان تقریبا فعالیت‌های مذهبی را در خرمشهر شروع کرده بود، ما هم از وی و همراهانش خیلی چیز‌ها یاد می‌گرفتیم و یکی دوبار هم منجر به دستگیری وی شده بود و گروه منصورون را تشکیل دادند.

گروه منصورون افرادی بودند که الان هر کدام در سپاه برای خود یلی هستند یعنی محسن رضایی منصورون بود، علی شمعخانی منصورون بود، احمد آبایی منصورون بود، مهدی کیانی منصورون بود و خود محمد جهان آرا منصورون بودند.

مدیریت در ذات محمد جهان‌آرا بود، زیرا من و باقی همراهان در دوران جنگ سنی نداشتیم، ولی با وجود اینکه آموزشی ندیده بود، ولی گویی مدیریت در ذاتش باشد و جوری مدیریت می‌کرد که با روان رزمنده‌ها بازی می‌کرد.

یکی دو تا مصداق را مثلا من بازگو کنم؛ اولا وقتی می‌رفتیم به جهان آرا می‌گفتیم که این مسئله چرا اینطور است؟ یا گله می‌کردیم، خود ما را مسئول رفع نقص می‌کرد و می‌گفت حالا خودت برو ببینم چکار میکنی؟ این یک روش بود. یادم هست جهان‌آرا می‌‎گفت مدیریت یعنی اینکه باید برای انجام کارت فکر کنی چراکه با زور نمی‌شود خیلی کار‌ها را کرد، ولی با حداقل زور و استفاده از قوه عقلانی بسیاری از کار‌ها شدنی است و این یک ترفند مدیریتی است.

در اوج درگیری خرمشهر و در حالی که شهر نزدیک به سقوط بود وقتی بچه‌ها به ایشان گفتند محمد، فکری بکن، یک تماسی بگیر، نیرویی بیار، چکار کنیم که خرمشهر سقوط نکند؟ گفت خرمشهر سقوط کند پسش می‌گیریم، مواظب باشید ایمان‌تان سقوط نکند، زیرا ایمان اگر سقوط کند دیگر بازپس گرفتن ندارد.

حالا این کلمه را حساب کنید متولد یک جوان متولد ۱۳۳۳ در شهریور سال ۱۳۵۹ بازگو می‌کند، این یعنی یک جوان ۲۵ یا ۲۶ ساله جمله‌ای می‌گوید که نیاز دارد سال‌ها تجهد و عبادت کرده باشی و درواقع یک عارف باشی، می‌خواهم این را بگویم شهدای ما چیزی در وجودشان بود که خدا خریدار آن‌ها شد. مضاف بر اینکه جهان‌آرا، آدم شجاعی بود و من در طول زندگیم خیلی کم دیدم آدم‌هایی را که نترس باشند چراکه واقعا ترس یک معنای گنگی برای این آدم‌ها بود، در طول جنگ از این آدم‌ها زیاد دیدم.

مثلا به نظر من سردار مرتضی قربانی به شدت نترس بود، در صورتیکه تمام بدن ما از شدت ترس می‌لرزید اصلا عین خیالش نبود، می‌گفتیم آقا دشمن درحال تیراندازی و حمله است، ولی اصلا واژه ترس در وجود این بشر نبود، حالا من مرتضی قربانی را گفتم که از نامش استفاده کنم از سوی دیگر برای محمد جهان آرا و بسیاری از این فرماندهان و شهدای دفاع مقدس ترس واژه قابل تعریف نبود درعین حال در مقابل، مکتب، اعتقاد، ولایت برای آن‌ها قابل معناست و بزرگترین دغدغه آن‌ها هم بحث مکتب، اسلام و ولایت بود.

ملودی «ممد نبودی» از کجا می‌آید؟

ملودی این اثر به نوحه‌هایی که در بوشهر خوانده می‌شد برمی‌گردد. مرحوم جهانجش کردی‌زاده معروف به «بخشو» نوحه‌های خیلی خوب و اثرگذاری داشت و این یکی از ملودی‌هایش که در رثای حضرت اباعبدالله سروده بود، است. ما در بوشهر یک سری نوحه‌هایی داریم که ماندگار هستند، اینطوری نیست که فقط یکبار در سال خوانده شوند، من تا جایی که یادم هست خیلی از این نوحه‌ها را به یاد دارم که بچه هم که بودم این نوحه را می‌خواندند، هر سال هم می‌خوانند و امسال هم خواهند خواند و هر سال هم تازگی دارد.

این نوحه‌ها، نوحه‌هایی هستند که سینه‌زن با آن‌ها ارتباط برقرار کرده است، چیزی نیست که کنار گذاشته شوند، حالا هر سال بنا بر مقتضیات یکی دوتا نوحه مداح‌ها می‌خوانند اگر خوب بود و گرفت، سال‌های بعد هم تکرار می‌شوند اگر نگرفت می‌روند کنار و دوباره همان نوحه‌های قدیمی خوانده می‌شوند.

یعنی شب تاسوعا و یا عاشورا به محض اینکه نوحه‌خوان، نوحه «الوداع الوداع» را می‌خواند، چنان سوزی بین سینه‌زنان حسینی برپا می‌شود که دیدنی است، این در حالی‌ست که این نوحه سالیان سال است که در ایام محرم خوانده می‌شود و عزاداران با آن به خوبی ارتباط برقرار می‌کنند، ولی هیچ وقت کهنه نمی‌شوند، این هم ملودی‌ای بود که من از نوحه مرحوم «بخشو» گرفتم و استفاده کردم.

از لحظه‌ای برای ما بگویید که این شعر و ملودی به ذهن شما رسید؟

ببینید اصلا این طوری نبود که بنشینم و بخواهم شعر بگویم، در واقع سرودن شعر اتفاق افتاد، سوار اتوبوس شدیم، بچه‌ها آمدند گفتند یک شعر برای محمد جهان آرا بگو. گفتم ملودی را انتخاب کنید، ملودی انتخاب شد حالا چه بگویم؟ سر همین «ممد» و «محمد» کلی ما کلنجار می‌رفتیم، هم خودم با خودم کلنجار می‌رفتم هم بچه‌ها با من کلنجار می‌رفتند اینکه ما به شهید جهان آرا «ممد» می‌گفتیم درست، اما حالا که نوحه می‌خوانی دیگر ممد نگو، بلکه از محمد استفاده کن، ولی آخر شد «ممد».

شروع به گفتن شعر کردم، البته حالا آن‌ها که اهل شعر هستند می‌دانند که این اثر تنها شعری است که قافیه ندارد، ولی این همه مستمع دارد، این یک شهری بود که تصنعی نبود، چیزی بود که از دل برآمده بود و حس می‌کردم محمد نبوده ببیند شهر آزاد شده، ولی شهر آزاد شد و خون یاران و همرزمانش اثرگذار بود و پر ثمر شد.

شهید دکتر عبدالرضا موسوی فرمانده سپاه خرمشهر بودند که شهید شدند و آزادی خرمشهر را ندیدند، در عین حال خیلی از بچه‌ها شهید شدند و آزادی خرمشهر را ندیدند، از زمانی که ما دفاع را شروع کردیم و به قسمت جنوبی خرمشهر رفتیم نفراتمان شهید می‌شدند و تا قبل از شهادت جهان آرا که حدودا ۱۰ ماهی طول کشید دوباره بچه‌ها شهید می‌شدند و در آن ۹ ماهی که از شهادت جهان‌آرا تا آزادسازی خرمشهر بود باز یک عده شهید شدند و در عملیات بیت‌المقدس هم یک تعداد شهید شدند، می‌خواهم این را بگویم ما برای آزادی شهر خرمشهر شهدای عزیزی دادیم که هریک دفتری خاطرات و ارزش هستند.

همه این‌ها مجموعا چیزی بود که خواستم که تبدیل به نوحه شود و گفتم البته دو بیت هم بعد‌ها که این نوحه تبدیل به کلیپ شد اضافه کردم با این مضمون:

از هجرت این سردار دل گل‌ها پژمردند

نخل‌های شهر ما بی سر می‌مردند

در دست مردان خدا جامت می‌ماند

در یاد مستان نامت می‌ماند

این هم در واقع تداعی آن چیزی بود که بعد از آزادسازی خرمشهر در شهر می‌دیدیم که نخل‌ها اکثرا سرهایشان قطع شده بود.

درباره ملودی این سروده و اثر بگویید، شما قبل‌تر ملودی شعر ممد نبودی را جایی شنیده بودید؟ یا ابتدا شعر را سرودید و سپس ملودی را برای شعر انتخاب کردید؟

-من اصلا سال‌ها با این نوحه سینه زده و با آن آشنا بودم چراکه دو سه ملودی مدنظر بود که نهایتاً برای شعر محمد ملودی، این را انتخاب کردم و یک ملودی دیگر هست که دارم آن را برای شهید قاسم سلیمانی آماده می‌کنم.

چرا برای خواندن این اثر «آقای فخری» را انتخاب کردید؟

این‌ها یعنی خانواده آقای فخری همگی مداح هستند هم پدر ایشان (عامو حسن) مداح و از پیرغلامان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) هستند، هم حسین و هم محمود برادر ایشان و همگی مداح هستند.

بعد هم ما مداح دیگری به وزن آقای فخری در خرمشهر نداشتیم و تک گزینه‌ای بود که شعر را خواند، «جمشید برون» که شهید شده بود، حسین فخری آمده بود، نوحه را دادیم به ایشان تا بخوانند، حسین فخری هم آن را خوانده بود منتها ضبط نشده بود بعد غلام کویتی می‌آید در سپاه خرمشهر که حسین فخری نوحه را داد به ایشان و نهایتا غلام کویتی‌پور آن را خواند و ضبط شد.

بزرگترین ویژگی این اثر را چه می‌دانید؟

-شاید روانی شعر را بتوان ویژگی آن عنوان کرد، شاید احساسی که در این شعر روان و کلمات ساده بود و راحت ارتباط برقرار می‌کرد، در عین حال نوع خواندن غلام کویتی در آن زمان هم تاثیر زیادی داشت، البته که من فکر می‌کنم عنایت خود شهید محمد جهان آرا هم در ماندگاری و گسترش این شعر و نوحه اثر زیادی داشته است.

کدام یک از سه اصل «ملودی»، «شعر» و «خواننده» باعث ماندگاری شعر ممد نبودی شد؟

هر سه با هم، شعر ساده بود خودش باعث شد مردم راحت با آن ارتباط برقرار کنند، نوع خواندن غلام کویتی هم قاعدتاً اثرگذار بود، در عین حال ملودی هم نقش ویژه‌ای داشت.

شاید هوشمندانه‌ترین کار شما درباره این اثر، انتخاب ملودی بوده باشد، تأثیر ملودی را تا چه اندازه می‌دانید؟

ملودی واقعاً تاثیرگذار است و این یکی از عوامل اصلی ماندگاری و اثرگذاری این اثر طی این همه سال بوده است، یعنی با روان آدم‌ها بازی می‌کند، البته باید به قدمت این ملودی‌ها و عجین شدن آن با فرهنگ مردم هم توجه کرد یعنی پدر دارد یک نوحه را با این ملودی می‌خواند، پسر هم سینه می‌زند، در عین حال پدر بزرگ هم با این ملودی سینه زده و در واقع این‌ها ملودی‌هایی هستند که نسل به نسل، سینه به سینه چرخیده و سه نسل و حتی بیشتر با این نوحه سینه زده است.

این اگر اثر بخش نبود کنار گذاشته می‌شد، پس همین قدر که این شعر و ملودی آن بعد از این همه سال تکرار می‌شود معلوم است که اثرات خود را گذاشته است، گاهی اوقات نوا‌هایی است که خود شعر و ملودی و گاهی اوقات فقط ملودی در یک اثر مؤثر است، یعنی فرد فقط بر اساس ریتم سینه می‌زند بدون اینکه متوجه شود چه چیزی در حال بیان توسط مداح است.

ولی در این نوع نوحه‌ها هم خود شعر هم ملودی و هم هر سه اثر دارند، در همین شهر اراک هم این نوحه هر سال خوانده می‌شود، ولی این حس نوستالژی باعث می‌شود فرد با نوحه‌های قدیمی ارتباط برقرار کند، ولو اینکه دیگر مرحوم «بخشو» در قید حیات نبوده و امروز عمو حسن نیست.

فکر می‌کنید چرا ملودی‌هایی که اینطور در اذهان مردم ریشه کرده به شدت ماندگار می‌شوند؟

یکسری چیز‌ها هست که به ذات آدمی برمی‌گردد، مثلا ما یک نفر را در خیابان می‌بینیم مثل این است که سال‌ها او را می‌شناسیم در حالی که تا به حال وی را ندیدیم، یک سری مسائل در بطن آدم‌ها وجود دارد که سریع برقراری ارتباط می‌کند یعنی انگار از قبل با آن ارتباط برقرار کرده، قبلاً آن را جایی شنیده و یا دیده و خیلی سریع‌تر و راحت با آن ارتباط برقرار می‌کنیم.

کویتی‌پور دومین فردی بود که این نوحه را خواند، این اتفاق با اطلاع شما رخ داد؟

دومین نفر نبود بلکه ایشان سومین نفر بودند، اولین بار خودم این نوحه را خواندم که بگویم چطور باید آن را خواند، بعد حسین فخری خواند و سپس غلام کویتی پور که با اطلاع خودم انجام شد.

قبل از اینکه ایشان آن را بخوانند در پادگان گلف همدیگر را دیدیم (اتفاقا ناهار هم پلو عدس بود)، گفت که جواد می‌خواهم این نوحه را بخوانم، گفتم نخوان، چون این نوحه در رثای شهید جهان آرا است و الان ایام محرم است، تاسوعا و عاشورا مختص امام حسین (ع) و ۷۲ یار ایشان است.

غلام کویتی‌پور گفت الان مهرماه (زمان شهادت جهان‌آرا) مصادف شده با ماه محرم و تناسب دارد که این را بخوانم، آن سال هم که من رفته بودم مهران برای عملیات شناسایی، نرسیدم بیایم خرمشهر، رفتم و آمدم و کویتی‌پور آن را خوانده بود.

نظر شما درباره اجرای این اثر توسط آقای کویتی پور چیست؟

خیلی عالی خواندند، خیلی عالی، البته الان دیگه نمی‌خوانند، آقای غلام کویتی پور یک کاری کرد، رفت پیش آقای محمد شیرازی ایشان هم شاعر خوبی هستند، به اصطلاح گوشواره شعر را گرفت و کلا شعر را عوض کرد و البته بعد‌ها اعتقاد پیدا کرد که شعر، شعر خوبی نیست.

آقای کویتی‌پور در زمان خودش هر نوحه‌ای که می‌خواند واقعا اثرگذار بود، من اصولا شعر خیلی کم می‌گویم، ولی دوتا از نوحه‌هایی که گرفت یکی همین قطعه بود یکی دیگر هم قسمتی از قطعه یاران چه غریبانه بود.

آقای پرویز بیگی حبیب‌آبادی یک غزلی سرودند با وزن و قافیه مشخص من هم بر همان وزن و قافیه یک غزل گفتم و جالب اینجاست که هر دوی ما این قطعات را دادیم به آقای غلام کویتی پور که البته ایشان زودتر گفته بودند و من بدون اطلاع بودم، موقعی که شعر را به غلام کویتی پور دادم گفت "یاران چه غریبانه؟ " گفتم نه، یعنی چی یاران چه غریبانه؟ گفت "قبلا آقای حبیب‌آبادی یک شعر سرودند، وزن و قافیه این‌ها یکی است"

شعر آقای حبیب‌آبادی می‌گوید:

"یاران چه غریبانه رفتند از این خانه

هم سوخته شمع ما و هم سوخته پروانه

افتاده سری سویی گلگون شده گیسویی

دیگر نبود دستی تا مویی کند شانه".

ولی شعر من راجع به خرمشهر است که به این شکل بود:

" از زخم جفاکاران خونین شده کاشانه

وز داد ستمکاران خانه شده ویرانه

هر سو نظر اندازی در یاد کسی افتی

آن‌ها که سبک رفتند زین جا سوی جانانه

اینجا پسری افتاد و آنجا پدری دیگر

آمیخته شده خون‌ها‌ای وای چه غریبانه"

این غزل هم من دادم به آقای غلام کویتی پور، بعد ایشان این دو قطعه را مخلوط کرد و این یاران چه غریبانه ساخته شد، البته آن یاران چه غریبانه اولین بار اصفهان خوانده شد که مجموعه این دو غزل است و بعد به صورت کلیپ درآمد که دوتا یا سه تا بیت از آقای بیگی حبیب آبادی و دو یا سه تا بیت هم از بنده است که هنوز هم باز مخلوط است.

برگردیم به امروز جامعه شعر و موسیقی کشور، آیا موسیقی حال کشور را پیگیری می‌کنید؟

بله گاهی واقعا برخی آثار افتضاح است (نمی‌دانم حالا این‌ها پخش می‌کنید یا نه) بعضی مواقع که من رادیو آوا گوش می‌دهم، شیشه ماشین را باز می‌کنم و کسی می‌شنود یا کسی داخل ماشین می‌نشیند مدام باید توضیح بدهم این رادیو آوا است.

اوایل می‌خواندند می‌گفتند دینی، مذهبی یا حماسی است، اما الان به جایی رسیده که آثار، دیگر اصلا به هیچ چیزی نمی‌چسبند و اصلا به هیچ شخص نمی‌چسبند و فقط صوت است، یعنی فقط ملودی است و شعر‌هایی که اصلا فاخر نیست.

البته ما موسیقی فاخر داریم حتی در پاپ هم فاخر داریم، ولی عموماً حالا دیگر بیشتر آثار برای هیجانات شده، یکسری چیز‌هایی که به اصطلاح شنونده بپسندد حتی اگر محتوا نداشت، ولی ریتم و ملودی باعث خوشایند وی باشد تا مردم بیایند کنسرت و پول و هزینه‌ای بدهند که من بعید می‌دانم پشت این آهنگ خبری باشد و بیشتر جلب مخاطب است و ببینند طرف چه چیزی می‌خواهد، در واقع بعضی خواننده‌های ما بازاریاب‌های خوبی هستند و شاید هم یک قسمت از هنر همین باشد.

نظر شما درباره برخی ترانه‌های بی‌محتوایی که در اختیار جوانان و نوجوانان گذاشته می‌شود چیست؟

در واقع درباره سؤالی که شما می‌کنید باید از پله پنجم جواب بدهم در صورتیکه باید از پله اول جواب بدهم، من چند سال پیش یک بار رفتم سیمای اهواز در آنجا صحبت کردم اصلا بحث شعر و این‌ها نبود و کلی بود.

هر ملتی نیاز به یک قهرمان دارد اگر به مردم قهرمان را معرفی کردی، این قهرمان ویژگی‌ها و خصلت‌هایی دارد و باید با الگو‌ها و شاخص‌هایی که آن‌ها دارند به یک نوعی با هم تلفیق بکنیم، صرف اینکه من بگویم نیست یعنی قهرمان‌پذیری به زور نیست پس اگر ما این قهرمان را درست و برمبنای نگاه جوان و نوجوان به آن‌ها معرفی کردیم آن قهرمان را می‌گیرند و اگر قهرمان را معرفی نکردیم قهرمان را انتخاب می‌کنند.

وقتی معرفی نکردیم آن وقت فوتبالیست، خواننده هنرپیشه و همین اشخاصی که همینجوری خوانندگی می‌کنند، قهرمان می‌شود، می‌دانید چه می‌خواهم بگویم؟ یعنی چرا می‌آید این را می‌خواند، چون الگوبرداری کرده، بهینه کاری کرده، گفته این خوب است و می‌رود دنبالش و این وقتی است که به مردم قهرمان و الگو را معرفی نکردیم.

یک مسئله دیگر اینجاست، ما معمولا سعی می‌کنیم قهرمان زنده معرفی نکنیم هرچند معتقدیم شهدای ما که امروز در بین ما نیستند قهرمانان بلامنازع کشور ما هستند، ولی نسل امروز شخص قهرمان زنده می‌خواهد این می‌شود یک فوتبالیست یا هنرمند قهرمانش می‌شود حتی اگر به راه غلط برود، البته در این بین سراغ قهرمانانی که اکنون در بین ما نیست هم می‌روند، اما باید بدانیم چطور باید قهرمان را برای این نسل تعریف و معرفی کنیم.

چراکه وقتی قهرمانی برای جوان و نوجوان نداشته باشیم، جوان یا نوجوان دنبال قهرمان انتخابی‌اش می‌رود و خودش را شبیه قهرمانش می‌کند هر طور آن لباس می‌پوشد این هم می‌پوشد.

یادتان هست در کلیپی از بعضی از دختران می‌پرسیدند اگر فلانی بمیرد چه می‌کنی؟ می‌نشست گریه می‌کرد و برای آن‌ها قابل پذیرش نبود، این یعنی اگر به جوان و نوجوان قهرمان و الگو معرفی نکنیم خودش انتخاب می‌کند، در واقع ما خلأ موجود را پر نکنیم یا خود نوجوان و جوان ما درست یا غلط آن را پر می‌کند یا برای وی با معرفی الگو این خلأ را پر می‌کنند.

مقام معظم رهبری فرمودند که ما خرمشهر‌ها در پیش داریم، یک خرمشهر ما همین الگودهی‌ها و معرفی الگوی قهرمان است، یک خرمشهر هم بعد فرهنگی است، یک خرمشهر ما بعد اقتصادی است، یک خرمشهر ما بعد برخورد با تخلف، آقازادگی و رانت است که این‌ها باید فتح شود.

یک روز یک بنده خدایی آمد خرمشهر و با من مصاحبه کرد گفتم من به شرطی مصاحبه می‌کنم که هر چی من گفتم پخش کنید گفت باشه خدا خیر داده ضبط کرد بعد تقطیع کرد مثلا من به وی گفتم ما دوست داشتیم خرمشهر آزاد و آباد شود، خرمشهر آزاد شد، ولی آباد نشد درحالیکه طبق فرمایش امام راحل و رهبر معظم انقلاب اسلامی این مردم انقلاب اسلامی را به ثمر رساندند و در برهه‌های حساس مانند فتح خرمشهر حتی با دست خالی دفاع کردند و هرجا لازم بود پای کار انقلاب بودند.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها