به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، اصطلاح "شهید گمنام" تنها شامل شهدایی که پیکرشان بازنگشته است نمیشود بکار برد بلکه در دوران دفاع مقدس شهدایی داریم که پیکرشان به آغوش خانواده بازگشته اما برای نسل امروز گمنام هستند. کشورهای غربی و آمریکایی اسطوره ندارند و همواره در پی اسطورههای ساختگی برای الگوپذیری در کشورشان بخصوص نسل جوان خود هستند و فیلمهای پر خرج و ساختگی خودشان را در جهان عرضه میکنند اما ما اسطورههای همچون همت، خرازی، چمران، زرین و ... داریم که متاسفانه با کملطفیهای که صورت گرفته گمنام ماندند. شهید عبدالرسول زرین در مقایسه با تک تیراندازان دیگر در دنیا بیشترین تیر موفق را داشته است. شهدای همچون شهید زرین نیز شهید گمنامند.
برای شناختن شخصیت شهید عبدالرسول زرین که جزو یکی از اسطورههای کشورمان است که گمنام مانده و فیلم یا کتابی برایشان ساخته نشده است، ادامه گفتوگوی خبرنگار ما با اصغر زرین فرزند شهید عبدالرسول زرین تک تیرانداز لشکر پیاده عملیاتی 14 امام حسین اصفهان را بخوانید.
***
آقای دکتر از علاقه پدر به خانواده و بچه ها صحبت کنید.
مهمترین نکته همینجاست. پدرم در نوارها تاکید کردند که "من بچههایم را سپردم به خدا و بعد اقوام و دوستانم، هوای بچههای من را داشته باشید. من باید بروم و ماندن برای من معنی ندارد. احساس میکنم یک مرد جنگی هستم و حضورم در جنگ واجب است. از آن جایی که خدا تا به حال رزق و روزی بچه های مرا داده است، از این به بعد هم خودش خواهد داد".
پدرم با برادرانم و بچههای محل در کوچه فوتبال بازی میکرد. بچههای کوچکی را به یادم دارم که بعد از شهادت پدرم گریه میکردند و میگفتند همین یک ماه پیش داشتند با ما فوتبال بازی میکردند.
پدرم زمانی که به مرخصی میآمد مرتب به مدرسهیمان سر میزد و جویای تحصیلمان بود. در آن دوران تصور میکردم فقط به من توجه دارد، اما بعد از هر کدام خواهرها یا برادرها که میپرسیدم آنها هم همین را میگفتند. این نشان میدهد که توجهشان به همه ما یکسان و در حد بسیار بالایی بوده است.
اطرافیان شهید زرین را با چه خصوصیاتی میشناختند؟
شهدا را غیر از شهدا کسی نمیتواند وصف کند. تنها کسی که میتوانست در مورد پدرم خیلی خوب صحبت کند، شهید خرازی بود.
اطرافیان پدرم را با خصلت بخشنده و سخاوتمند بودن، میشناختند و با داشتن این خصلت از شهرت خاص و عام برخوردار بود. همچنین شخصیت شوخ طبعی داشت اما در حین کار، خیلی جدی برخورد میکردند.
سردار ابوشهاب (معاون لشکر امام حسین(ع) در جبهههای نبرد) درباره خصوصیات اخلاقی پدرم روایت میکند: "شهید زرین در جبههها به ویژه در کردستان نقش بسزایی داشتند. در انجام کارهای بزرگ او یک گردان بود. همچنین در بالا بردن روحیه دادند به رزمندگان به خصوص در خلال عملیات که به دلایلی روحیه بچهها بسیار پایین آمده بود، ایشان میآمد بین نیروها و با آن لبخند زیبایش در جایی مستقر میشد و چندین عراقی را شکار میکرد. یکدفعه میدیدیم که بچه ها شور و شعفی تازه پیدا میکردند و به سمت دشمن یورش می بردند. به واقع میتوان شهید زرین را "حبیب ابن مظاهر زمان"نامید."
چطور شد که پدر تک تیرانداز لشکر شدند؟
پدرم در اوایل جنگ علاوه بر تک تیر انداز ویژه لشکر، مسئولیتهای مختلفی را هم به عهده داشت. یک نیروی جنگی و کاملاً کارآزموده بود ولی به دلیل تیراندازی بسیار دقیقی که به ویژه در شرایط بحران و با آن خونسردی عجیب در شرایط سخت و طاقت فرسا داشت، در شرایطی که مشکلی پیش میآمد، او یک تنه و با یک اسلحه جلوی دشمن می ایستاد.
ماجرای آن عکسی که باعث معروفیت شهید زرین شد، چیست؟
ماجرا را شهید خزاری اینگونه نقل کرده است: "من خودم بعد از عملیات طریق القدس نزدیک ایشان بودم، با یک بشاشیت و روحیه خیلی بالایی ایشان داشت کارش را انجام میداد. من دیدم که عراقیهایی که میآیند بروند دستشویی، ایشان هدفشان میگرفت و آنها به زمین میخوردند. زرین به من گفت "حسین ببین اینها چطور زمین میخورند و چطور ذلیلانه دارند فرار می کنند".در این موقع بود که جایی که او شلیک میکرد توسط عراقیها کشف شد و یک تیر رها شد. کنار زرین ایستاده بودم که این تیر آمد و از کنار گوش ایشان رد شد و لاله گوش زرین را سوراخ کرد. اما خم به ابرو نیاورد و کارش را با جدیت بیشتر ادامه دادند. در همان حین بود که گروهی از فیلم برداران آن جا بودند و بلافاصله از او عکس گرفتند و یک عکس از ایشان به یادگار هست که این نمایانگر کاری بود که ایشان داشت انجام میداد و خود گواه صادقی از فعالیت ها و تلاش و مبارزهی شهید زرین است."
در آنجا شهید زرین یکی از بهترین تک تیر اندازان عراق را که چندین نفر از رزمندگان را به شهادت رسانیده و گوش خودشان را هم مورد هدف قرار داده بوده پس از یک شبانه روز تعقیب و گریز با یکدیگر به درک واصل کرد.
خاطرهای از آن عکس دارید؟
بله یادم هست، عکس زخمی شدن گوششان سال شصت در مجله پیام انقلاب پخش شده بود، خانم حمیدی معلم اول دبستانم (در مدرسه رکنالدین) دوست داشت پدرم را ببیند. صبح پدرم را از بیمارستان به منزل آورده بودند. من هم به مدرسه نرفتم و کنارشان نشسته بودم. پدرم گفت "چرا اینجا نشستید؟" مادرم پاسخ داد: جایی نمیرود، میترسند شما بروید." پدرم با همان حالش مرا به مدرسه برد. خانم وجدانی گفت بدو برو به خانم حمیدی بگو بیایند که پدر را ببینند. خانم حمیدی داشتند میدویدند که در حیات مدرسه به زمین افتادند. پدرم با خانم حمیدی صحبت کرد که به بچهها قرآن یاد بدهید، خیلی مهم است که بچه از کودکی درس دینی یاد بگیرد.
خاطره دیگری از آن عکس هم دارم. عکس را در کتابی که مجموعهای از صحبتهای شهید زرین و شهید خرازی درباره پدرم در نوار کاست هست، نوشتم البته خاطرهای هم از این کتاب دارم که گفتنش خالی از لطف نیست. وقتی کتاب را نوشتم همان شب شهید خرازی را در خواب دیدم و با یک لبخندی زیبا به خانه ما آمد و گفتند: "اصغر برو کتابی که برای پدرت نوشتی بردار بیار، کتاب را آوردم. کتاب را از من گرفتند و ورق زدند. دست کشیدند و گفتند عکسهای من با شهید را چاپ کن و برای من بیاور. در همان روز شهید خرازی مریضمان را هم که از بلندی بر زمین افتاده و در بیمارستان بود را با این جمله که بروم مریضتان را ببینم، شفا دادند. این مسائل گفتنش برای ما عادی است اما شاید باورش برای افراد سخت باشد.
نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟
شهادت پدرم را شهید خرازی اینگونه روایت کرد: "در عملیات خیبر هم همانند دیگر عملیاتها زرین با شهامت دشمن را هدف قرار میداد. این کار او دشمن را جدا نگران کرده بود و دچار دستپاچگی کرده بود. بعد از عملیات مرحله دوم خیبر خبر دادند که زرین همانطور که اسلحهاش به سمت دشمن نشانه میرفت به شهادت رسید. بین ما یک رابطه عاطفی پدر فرزندی عمیقی حاکم بود. جزء افتخاراتمان بود که با یک چنین سرباز مخلص امام زمان(عج) که همه چیز را در راه لقاء دوست رها کرده بود آشنا شده ایم. در لحظه لحظه کاری که ما داریم اینجا انجام میدیم و بخصوص در عملیاتهایی که بعد از شهادتشان انجام شد، جای ایشان خیلی خالیه و ما سعی کردیم این وصیت برادرمان عبد الرسول زرین را در این بعد اساسی عملیات یعنی ادامه تشکیل گروه تک تیر انداز را عملی کنیم. پس از شهادت زرین، برادران در بیسیمها و رادیو دشمن شنیده بودند که اظهار میکنند "شکارچی خمینی"را زدیم."
داستان این شهید بزرگوار قابلیت ساخت فیلم را دارد، آیا اقدامی در این زمینه صورت گرفته است؟
آن زمان (سال 72) برخی از فرماندهان میگفتند باید از شخصیت شهید زرین یک فیلم ساخته شود ولی پیگیری جدی صورت نگرفت. حقیقت این است که غربیها و آمریکایی ها اسطوره ندارند و همواره در پی اسطورههای ساختگی برای الگوپذیری در کشورشان بخصوص نسل جوان خود میباشند و فیلمهای پر خرج و ساختگی خودشان را در جهان عرضه میکنند. برعکس در کشور ما تا بخواهید اسطورههای واقعی بوده و هست ولی دلسوزان واقعی اندکی وجود دارند. شاید هنوز به آن سطحی از تفکر نرسیدهایم که بتوانیم اهمیت بدهیم و میزان تاثیرگذاری اسطوره ها را در شکل گیری تفکر و فرهنگ یک کشور هنوز درک نکرده باشیم.
کشور هلند یک اسطوره ساختگی به نام پطروس خلق کرده که حتی در کتابهای درسی دبستان ما هم رسوخ کرد. آنها با این همه جنایت و فرهنگهای نادرست اینگونه موارد را بهتر میفهمند و خیلی دقیقتر عمل میکنند مثلا آمریکاییها کریس کایل، تکتیرانداز کودککش خود را با 160 جنایت و شلیک موفق چنان بزرگ میکنند و فیلم هالیوودی برایش می سازند که گویی در جهان نمونهای ندارد و خیلی دقیق و هدفمند روی آن کار میکنند.
اگر تک تیراندازان در سایر نقاط دنیا را هم ببینید که برای آنها فیلم و کتاب آنچنانی نوشتهاند، میبینیم که نهایتاً بیشتر از چهارصد، پانصد شلیک موفق (آنهم در جنایات ناجوانمردانه) نداشتهاند، ولی پدرم با چندین برابر شلیک موفق آنهم در دفاع از میهن اسلامی و برای حفظ اسلام و کشور داشته است، حدود30 سال است که مسکوت مانده واستفاده خاصی از زندگی پرافتخار او نشده است.
با کم لطفی مسئولین تصمیم دارم کتاب و فیلمی را در خصوص زندگینامه این شهید بزرگوار نه به بخاطر این که پدر بود بلکه به عنوان فردی که برای حفظ کشور و اسلام جانش را فدا کرده است، تهیه کنم.
از این که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید کمال تشکر را داریم.
خواهش میکنم.